1378-42

1379-40

هوشنگ توزیع با هوش و ذکاوتی که می باید از یک هنرمند تئاتر انتظار داشت- با شوخ طبعی و صحنه گردانی هائی که از پیش محاسبه نشده بودند- جمعیت را به درون صحنه برد و آنها را نیز در معضلی که میکروفونهای همراه ، ایجاد کرده بودند -شریک ساخت.
این کار هر کسی نیست! باید خیلی خاک صحنه خورده باشی تا در چنین لحظاتی که برخی از هنرپیشه ها آرزوی مرگ می کنند- بتوانی با چنان مهارتی که او دارد، مشکلات را رفع کنی! بخندی و بخندانی. بدنت را کش و قوس دهی، بچرخی و بچرخانی ماجرائی را که می تواند پایان تلخ یک نمایش باشد.
 نه … او از آن بیدها نیست که با چنین بادهائی بلرزد . براین دشوار گونه کار نیز غلبه می کند و می دانیم که این، در توان هر کسی نیست.
 اصولا مقوله ی تئاتر فراتر از بازی، نمایشنامه یا صحنه است. ایجاد واجرای تئاتر کار هر کسی نیست زیرا مستقیم است… زنده است. نبض دارد. جریان دارد. تئاتر هنری است برتر از آنچه که ما می شناسیم. که حتا خیال می کنیم می شناسیم. چه خون دلها خورده اند آنها که زندگیشان را صرف صحنه کرده اند تا به ایده ای، اندیشه ای، جان دهند. چه خون دلها خورده اند تا کار نوشته و نهائی شود- تا هنرپیشه ها به جامه ی”نقش” در آیند و در”آن” فرو روند… تا جائیکه زندگی اش کنند – چه زحمت ها کشیده اند تا صحنه آراسته و همه چیز مهیا گردد. و… سپس نگرانی های پشت صحنه که آیا جمعیتی آمده است؟ و اگر آمده  در پایان چه خواهد اندیشید؟
باید عاشق باشی که این همه اضطراب را استقبال کنی و هوشنگ توزیع عاشق است. عاشق نوشتن، کارگردانی و بازی. روی سناریوهایش وقت می گذارد . رشته هائی ظریف را می گیرد و می ریسد مثل قالی بافان ماهر. با طنزش این قالی را رنگ می کند و با فکر نقادش از نقشها داستان می سازد و به ما تحویل می دهد.  توزیع یکی از معدود کسانی است که نمی خواهد با نمایش های مدرن یا آنجور که اینروزها از ما بهتران، مد کرده اند – پست مدرن ( که البته خودشان هم هنوز معنی این ترم را درنیافته اند) شعور مخاطب را اندازه بگیرد. مخاطب، هم میهن اوست-همسایه اش- هم فرهنگ اش… او می خواهد در عین حال که ما را با هنرش سرگرم می کند، بدون آنکه آروغ روشنفکری بزند مسائلی را مطرح سازد که گاه جامعه ی کوچک ایرانی در غربت،  با آن مواجه است. و چه وسیله ای سریعتر و بهتر از  یک نمایش کمدی؟ کاری که مولیر بزرگ ،بنیان آنرا در فرانسه ی آشنا به هنرها گذاشت.
هنر تئاتر در میان مردم ما سابقه ی کوتاهی دارد. طول قد و قامتش به اندازه ی یک قرن هم نیست هر چند نمایش هائی از نوع دیگر داشته ایم اما این گونه اش، یک پدیده ی از فرنگ آمده است. مخاطب تئاتر ایرانی هنوز به آن رشد نرسیده که در کشورهای دیگر دنیا. هنوز حوصله ی تفکر در مسائل روانی را آنگونه که “تنسی ویلیامز” مطرح می کرد -ندارد. هنوز با نمایشنامه های عمیق “آرتور میلر”  نمی تواند پیوندی تنگ برقرار کند.  از این رو، کار تئاتر برای هنرمندان حرفه ای ما کاریست بس دشوار به ویژه در غربت که تعداد مخاطب محدود است و سلیقه ها متفاوت. در چنین احوالی باید دل شیر داشته باشی که با هزینه های سنگین در مقابل چند صد نفر نقش بازی کنی.
 من و شما  هم که گاه، به سالنی میرویم و نمایشی را از نزدیک می بینیم در صدد نیستیم که بدانیم در آن دو ساعت زودپا چه رفته است بر سازندگان کار!
 نمایشی را که هوشنگ توزیع در “ویلشیر ایبل”  برای نخستین بار به صحنه برد ” سورپرایز پارتی” نام دارد و  در آن چهار چهره از چهار گروه مردم ، ترسیم شده اند:
جواهر فروشی متقلب(هوشنگ توزیع) که  کارش خرید مال دزدی است تابا قیمتی ارزان تر از بازار ، مخفیانه به خریداری ناشی بفروشد.
 زن جواهر فروش (رکسانا رستگار)  کسی  که در عوالم دیگری و دور از شوهر سیر می کند و با وسیله ای که اینروزها در میان زنان ایرانی باب شده یعنی ” عرفان” قصد دارد به عالم معنا برسد در حالیکه معنای  واقعی زندگی زناشوئی را گم کرده و با درد بی فرزندی و آویزان شدن به خیالاتی موهوم به دنبال گمشده اش می گردد. در طول نمایش می بینیم  این عالم، تنها در وجود یک استاد خلاصه شده. استادی که امثال زن جواهر فروش را مسخ می کند .
 سومین کاراکتر ( محسن مرزبان)  دزدی است  از زندگی بیزار . این دزد بر آنست که روز بعد خودکشی کند، اما به خواسته ی کس دیگری (شاید واسطه ی  جواهر فروش با خریدار) که از وجود جواهرات در خانه ی جواهر فروش، آگاه است برای سرقت مال،به خانه ی او میرود. یعنی دزدی به دزد دیگر می زند.
و چهارمی، یک زن زیبا ( شیلا وثوق) که تخصص اش ماساژ مردانی است که می خواهند شبی را با او خوشگذرانی کنند اما از بخت بد، یکی از آن مردها آقای جواهر فروش داستان است که فقط یکشب همخوابگی  با  او سبب می شود که حوادث داستان آفریده شوند. این زن هم از آن دوی دیگر کم نیست و خیال سرقت در سر دارد.

1379-41

“سورپرایز پارتی” نام نمایشنامه است. این پارتی نامنتظره شبی بر پا می شود که قرار نیست کسی در خانه باشد . ماجراهائی چهار کاراکتر را روبروی یکدیگر قرار میدهد که به خوشی نیز می انجامد بی آنکه برخی از رازها کاملا برملا شوند و همین نکته به جذابیت داستان هوشنگ توزیع می افزاید.همه ی ماجراها در طول دو ساعت اتفاق می افتند  و کوتاهی زمان در داستان، به ایجاد هیجان در آن، کمک می کند.
 اینکه چه کسی دزد را به خانه ی جواهر فروش فرستاده  و چرا دزدی که می خواهد  فردا خودکشی کند- دست به چنین کاری می زند؟ معلوم نیست. یا  زنی که به اصطلاح برای ماساژ آمده آیا واقعا حامله است یا نه؟ پرسشهائی را در ذهن بیننده ی نمایشنامه می کارند که بی پاسخ می مانند . تماشاگر باید جوابها را در ذهن و ظن خود بیابد . همین پرسشها نمایشنامه را گیراتر از داستانهائی ساخته که هیچ اما و آیایی در کارشان نیست. بی گمان این کار توزیع عمدی است که کم و بیش  مشابه آنرا در داستانهای امروزی می توان دید.
 نخستین اجرای اصلی که معمولا دشوارترین کار هم هست در ویلشیرایبل تئاتر بود با نام ” سورپرایز پارتی”  که در آغاز با نارسائیهای فنی روبرو شد اما با تشویق بی پایان مردم به آخر رسید. در طول نمایش، صدای خنده ی تماشاگران قطع نگشت . دیالوگها پاکیزه بودند و روان. در همه ی دیالوگها طنز موج می زد و بیشترین علت خنده های پی در پی، وجود حرفهائی بود که میان کاراکترها رد و بدل می شد .
 اگر محسن مرزبان در این نقش به خانه ی شما بیاید باور خواهید کرد که دزد است! او به راحتی در این قالب جا گرفته بود. یکبار دیگر هم در یکی دیگر از نمایشنامه های هوشنگ توزیع آقای مرزبان را دیده بودم اما اینبار حتا از آن یکی هم بهتر می نمود. خیلی راحت نقش اش را بازی کرد انگار نه انگار که مشکلاتی حضور داشته اند. مرزبان از عهده ی کار کمدی به خوبی بر می آید و نمایش را موفقتر می سازد.
 شیلا وثوق بازیگر بسیار خوبی است. در این نکته جای هیچگونه شک و شبهه ای نیست زیرا پیشینه اش هم بیانگر چنین چیزی است. با آنکه در آغاز به دلیل نقص فنی کمی مضطرب می نمود اما خیلی زود توانست بر نگرانی اش غلبه کند – صحنه را در اختیار بگیرد و چهره ی واقعی  نقش اش را ارائه دهد و از عهده ی این کار هم به خوبی برآمد.
بدون شک راهنمائیهای هوشنگ توزیع  در کارگردانی موثر بوده که  رکسانا رستگاردیالوگها را بسیار روان تر از نمایش های قبلی اش ادا  کرد و همینکه در کنار این تئاتری های خاک صحنه خورده، توانست نقش خود را حفظ کند، نشان دهنده ی رشد اوست با همه ی اینها باید قبول کنیم که همان نقص میکروفون که گریبان شیلا وثوق و رکسانا رستگار را گرفت، کافی بود که نه رکسانا ، هر کس دیگری را هم  چنان غافلگیر کند که اندامش خشک گردد و لزوم حرکات بدن را” در کار تئاتر از این ژانر” از یاد و خاطره اش ببرد.
همه ی اینها را گفتم برای آشنائی شما با کار تازه ی این گروه و امید به استقبالی که از آن خواهید کرد در دفعات دیگر…و سپس … به حرف آخر می رسم.
 حرفی که حتا گفتن اش هم دلم را به درد می آورد. حرفی که حرف همه ی بچه های تئاتر و علاقمندان به آن است. اینکه با وجود استادان و استعدادهای درخشانی چون هوشنگ توزیع و یارانش، چرا نباید در این شهر جائی مشخص و ارزان با صندلی های کمتر وجود داشته باشد که  هفته ای یک بار نمایشی به صحنه برده شود؟ چراهمه ی ایرانیهائی که در این شهر و حوالی ساکن اند یا به عنوان توریست می آیند –  یه علت نبود یک مکانی دائمی، امکان آشنائی با این هنر محروم(نزد ایرانیها) را نباید داشته باشند؟ چرا گروه های تئاتر باید همه ی وقت و انرژی خود را هزینه کنند آنهم فقط برای گه گاهی و در سالن بزرگ و گران قیمتی؟  چرا نباید سازمان یا انجمنی، این هنر را پشتیبانی و محافظت کند ؟
 آیا پاسخ این نیست که: ما  به دلیل چراهائی از این قبیل  هنوز اندر خم یک کوچه ایم!

نوشین معینی کرمانشاهی
  هشتم نوامبر دوهزار و سیزده