1418-60

خبر تکان دهنده بود…گرچه بعد تصحیح شد خبر«ایست قلبی» نیمای غزل و شاعر راهگشا و بدعت گذار، سیمین بهبهانی بود…او را زود به بیمارستان رساندند… و تا امروز که من این نوشتار را ارائه میدهم او در سی سی یو به کما رفته به عبارت دیگر این شاعر بزرگ و بانوی مقاومت تا این لحظه درمقابل مرگ هم زانو نزده است. زیرا قلب او به حرکت عادی بازگشته است و پزشکان درانتظار حرکت مغزند.
اما آن لحظه که من خبر ایست قلبی او را شنیدم نمی دانم چرا این قطعه شعر مریم زندی عکاس پرآوازه معاصرایران درذهنم درخشید. مریم زندی چند آلبوم عکس از بلندپایگان قلمرو شعر وادب وهنر وفرهنگ به بازار داده ساخته است:
کم کم به عکس ها که نگاه می کنم دیگر همه مرده اند
و یا کودکان پیر شده اند!
کم کم به عکس ها که نگاه می کنم
آفتاب ها قهوه ای شده اند
دیگر هر عکس، یک لحظه نیست که می میرد
مرگ لحظه هاست که جاری شده اند
شمعدانی ها آنقدر رنگ پریده اند
که شاید مرگ عکاس را دیده اند…
چرا خبر ایست قلبی سیمین بهبهانی که بعضی روزنامه ها در تهران ایست قلبی را به درگذشت این شاعر بلند آوازه تعبیر کرده و بازتاب داده اند تکان دهنده بود و باورنکردنی؟ زیرا سیمین هرگز نخواهد مرد چرا که او وقتی زنده است به جاودانگی پیوسته است به این دلیل که بیشتر ازیک ربع قرن پیش با چاپ دو کتاب خود «خطی زسرعت و ازآتش» و «دشت ارژن» در سال 1366 دوره ای تازه را در قلمرو شاعری رقم زد خود او بعد از انتشار این کتاب ها در مصاحبه ای با یک مجله ی روشنفکرانه درباره نوجوئی ها و دوره ی تازه ی شاعری اش گفته است: «اشعار این دو کتاب در عین این که جوهری شعری و احساس واندیشه را حفظ کرده است ناظر به وقایعی است که در سرزمین ما می گذرد به طوری که از ذکر تاریخ در پایان شعرها ناگزیر بوده ام زیرا شعر نمی تواند در محدوده ی خاصی از زمان محبوس باشد و اگر شعری فقط به علت اشاره به واقعه ای، ارزش قبول پیدا کند به زودی خواهد مرد وارج آن ازحد یک واقعه نگار بیشتر نخواهد بود سعی من در دو کتاب اخیر آن بوده که در عین تاثر از یک واقعه، جنبه ی ماندگاری واستمراری عاطفه ی شعر را گسترش بدهیم تا در دایره ی لحظه ی خاص محدود نمانده باشد و برداشت از کل شعر، منحصر به زمان و مکان خاص نشود از این عوامل که بگذریم عامل دیگر، تلاش نوجویی وبیان تصویری این شعرهاست که آنها را نسبت به کارهای گذشته ی من تمایز نمی بخشد برای من رسیدن و دست یافتن به بیان تازه و شعر خالص هدف است من عقیده دارم که وزن های کلاسیک گنجایی امروز را دارند یا نه و دیگران دراین وزن ها می توانند دنیای روز را عرضه کنند یا نه؟ به من مربوط نمی شود هرکس ضامن کار و طرز فکر خویش است شاید دیگران بتوانند اما من صریح وقاطع می گویم که دیگر به هیچ روی وزن های کلاسیک را برای بیان مفاهیم دنیای امروز کافی نمی بینم»
سیمین سالیان درازی از عمر خود را صرف نگاهداشت سنت کلاسیک به همان وضع گذشته کرده، درگیرودار بگومگوهای شعر نو و کهنه تماشاگر بوده اما امروز به گفته ی خودش به این نتیجه رسیده که کلام نو، ظرف تازه می خواهد و از آن گریزی نیست. در تجربه های خود دریافته که کلمات رائج امروز اعتقادات و آداب و رسوم دنیای ما، از قالب کهنه می گریزند، با آن غریبی می کنند و در بسیاری از موارد مسخ می شوند به این لحاظ سیمین به گفته ی خودش آغاز به تحرکی در قالب عروضی غزل کرده است او می گوید«من در شعر از وزن طبیعی کلام استفاده کردم  و تازه این آغاز راه است و شاید کلاً مجبور به شکستن قالب بشوم» و شده است زیرا این سخن سیمین با وسایل ارتباط جمعی مربوط به 26، 27 سال پیش است و او در این مدت طولانی قالب را شکسته است بدون بیم و هراسی، وتوانسته میلیونها اهل نظر و خواننده ها و شنونده های عادی آثارش را هم به تحسین برانگیزد و راه تاریخی تازه ای را به روی غزل باز وهموار کند و از وزن های بکر وبدیع بهره بگیرد و برای شاعر بزرگی که از کودکی دست پرورده ی ادبیات کلاسیک بوده بسیار هم مشکل است که خلاف این جهت شنا کند ولی او دلیرانه گام بزرگی در راه نوجویی و تحول درغزل برداشت. کاری که نیما یوشیج پدر شعر امروز با شعر فارسی کرد که بعد از مرگ او بیشتر و بیشتر شناخته شد و شاعران بزرگی بعد از او راهش را ادامه دادند مثل فروغ فرخ زاد، مثل فریدون مشیری، مثل اسماعیل خوئی، مثل یدالله رویایی مثل… و شعر نو را تحکیم بخشیدند.
سیمین در چهار دهه ی اخیر با چاپ وارایه ی آثار تازه که از «رستاخیز» در آذر 52 آغاز شد و «خطی ز سرعت و از آتش» در آذر 60 و «دشت ارژن» به سال 62 چاپ شده است، آنچه در رستاخیز آمده است به تقریب مضامینی را که در دو کتاب دیگر مکرر و متعالی شده، در بر دارد، رستاخیز مشق جدا شدن از یک دوره است، دوره ای که «مرمر» و «جای پا» و «چلچراغ» را در بر می گیرد و به قول خود سیمین «…جز بازتابی از شور عاطفه های خام جوانی نیست» و آغاز دوره ای دیگر که با «دشت ارژن» شاعر به کمال زبان و بیان خود نزدیک می شود، به تعبیری شاعر آنچه  را از خود و جهان در «دشت ارژن» تصویر کرده هم از آغاز در «رستاخیز» بدان توجه داشته است چشم اندازهای کلی که نه فقط در این هر سه کتاب شاعر بدان عنایت دارد همان است که از نظردیوان های معاصر به گونه ای دیگر دیده است،اما سیمین با ارایه ی هر مجموعه ی شعر یک گام بلند دیگر در تحول و تبدل وزن های عروضی برداشته است و هر کتابی که درآمده کمال کتاب پیشین بوده است. تا آنکه او امروز بعد از چهار دهه آثاری که انتشار داده تاریخ موزون رویدادهای ایران است خواننده ی آثار اخیر او تصویری جامع می بیند از رویدادهای ایران و از این طریق به ژرفای وقایع وقوف می یابد.
بنابراین سیمین بهبهانی نه فقط شاعر بزرگی است و شعر او به دلها می نشیند و این از اهمیت و حرمت و ارزش این بزرگ بانوی شعر و مقاومت حکایت دارد که اهمیت بیشتر و گسترده تر و ژرف تر او نوجوئی اوست واوزان تازه، تشبیهات و تعبیرات واصطلاحات و حتی واژه های نو. پس راهی تازه گشوده است برای شاعران دیگر، با نقل شعر از او به این نوشتار حسن ختام می بخشم.

سیمین بهبهانی

دوباره باید ساخت، شما! که ما رفتیم،
اگرچه نشستیم زپای، تا رفتیم
جوانترین ها،داد! سرایتان آباد
خداش حامی باد! کزین سرا رفتیم
مسیح فردائید، که زنده می سازید
کلیم دیروزیم، که با عصا رفتیم!
خلوص و ایمان بود- خدای می داند-
صواب اگر کردیم، وگر خطا رفتیم.
به دستها زنجیر، به چشمها دستار،
بگو کجا بردند، مگوکجا رفتیم!
رفیق معذوریم، اگر چه واماندیم
به نیمه ی راهی، که با شما رفتیم.
چو پله افتادیم، چو قله برخیزید!
که پیش از این، ما نیز به قله ها رفتیم
تلاش را عمری، چو موج، کوشیدیم:
گهی فرو خفتیم، گهی فرا رفتیم،
ز نای حق جویان چو بانگ حق برخاست
صلا در افکندیم بدان صدا رفتیم.
رسالتی خونین اگر نیارستیم،
کشیده فریادی چنین رسا، رفتیم…