1563-50

به دنبال حمله ناجوانمردانه و غیر انسانی به شهرام شب پره خواننده محبوب مردم در مالزی، توسط دو سه سکیوریتی گارد و همراهان برگزارکنندگان کنسرت، جامعه موزیک ایرانی متوجه خطرات بزرگی که در راهش کمین کرده شده، خصوصا که بقول شهرام، در طی چند سال اخیر جو متشنج و ایجاد درگیری، غیب شدن کنسرت گذاران و پایمال کردن حقوق هنرمندان، انگار سازماندهی شده ولی کمتر هنرمندی درباره آن وخطرات و دردسرهای ناشی از آن سخن می گوید.
«نسترن» همسر خستگی ناپذیر شهرام که خود از یک خانواده تحصیلکرده و اهل فرهنگ و هنر می آید، شب و روز با پیگیری این مسئله، از هنرمندان سرشناس یاری طلبیده تا یک ادعانامه برای مقامات قضایی، وازرت خارجه و نمایندگان مجلس امریکا تهیه و ارسال شود و خود می گوید از اولین روز گوگوش عزیز مرتب در این باره در تماس بود و آماده همکاری، ابی عزیز، داریوش عزیز، شماعی زاده عزیز، رها اعتمادی عزیز و مهربانانی که دوستان دیرین شهرام هستند چون شهرام و شهره عزیز، لیلا فروهرعزیز، اندی عزیز، معین عزیز، ستارعزیز، پیروز عزیز، محسن نامجوعزیز، حامد نیک پی عزیز به یاری آمدند و ورقه هایی را امضا کردند، تا با کمک وکیل باتجربه دوران اقبالی از Law Advocate Group. LLP بطورجدی این ماجرا را دنبال کنیم و من هنوز باورم نمی شود با یک هنرمند محبوب مردم با سابقه 50 ساله چنین برخوردی بشود و تا پای جان او پیش بروند.

شهرام چه گفت؟
شهرام شب پره که مدتهاست درخانه استراحت می کند تا برای کنسرت های تازه خود آماده شود، می گوید یک کابوس هولناک را پشت سر گذاشتم، ماجرا مربوط به مالزی بود، شخصی بنام امیر برنامه گذار آن منطقه بدنبال درگیری با یک خواننده دیگر و تهدید او، عدم پرداخت دستمزدش و کنسل شدن کنسرت، با من از قبل قرارداد بسته و من بی خبر در شرایطی وارد مالزی شدم، که تقریبا بلیط ها فروش رفته بود، من به شدت خسته بودم، از امیر خواستم مرا دو سه ساعت قبل از اجرای کنسرت بیدار کرده و ترتیب تمرین و ساند چک را بدهیم، برنامه گذار هم قول داد ضمن پرداخت بقیه دستمزدم، مرا قبل از ساعت 6 بیدار کند، ولی ناگهان ساعت 5/9 شب یک نفر بالای سر من آمده وخبر داد که برای اجرای کنسرت آماده بشوم و من به شدت ناراحت شدم، چون می خواستم قبلا آماده بشوم، با انرژی و نیروی بیشتری روی صحنه بروم، گرچه من همیشه به مجرد روبرو شدن با مردم پر از انرژی می شوم. معمولا ساندچک من توسط ارکستر انجام می شود و بدلیل خستگی زیاد ساند چک با بند انجام شد و بروال همیشگی در همین حال که با تأخیر پیش آمده بخاطر بی نظمی برنامه گذار که مسئولیت سالن و بند را داشت در پشت صحنه با استرس خود را آماده کردم، من حتی فرصت دوش گرفتن هم نداشتم، با اینکه بقیه دستمزدم را که درواقع بیشتر دستمزدم بود نگرفته بودم، چون همیشه و بنا به منش خود، بدلیل احترام به مردم روی صحنه رفتم، مردم چون همیشه مهربان و مشوق و با صفا با من همصدا شدند و رقصنده ها شروع به رقص کردند، مردم در سالن آرام نداشتند و من فقط با نوشیدن یک لیوان آب داغ، خود را ساختم، من همه آنچه مردم طلب کردند حتی یک ساعت و نیم خواندم، ازدرون خسته و ازهم پاشیده بودم، ولی بروی مردم می خندیدم، با آنها از ته دل می خواندم و دلم میخواست شب آنها را بسازم.
من بعد از اجرای برنامه به سراغ امیر رفتم و به او اعتراض کردم که چرا با من اینگونه رفتار شده، هم بابت بی نظمی و هم حساب و کتاب و بدقولی های این شخص کهسبب بحث بین ماشد و من از گاردها خواستم که همه اشخاص اضافی را از اتاق خارج کنند که ناگهان گاردها که تا چند دقیقه پیش محافظ من بودند شروع به حمله وحشیانه به من کردند. من با دو سه گارد مسلح روبرو شدم و از هر سویی ضربه ای به من وارد می شد، صورتم پر از خون شده بود، سرم کاملا گیج میرفت، تقریبا درحال بیهوش شدن بودم بکلی تمرکز نداشتم، تا منیجر کلاب مرا در یک فرصت پیش آمده، به درون یک اتاق هل داد و در را بروی من قفل کرد و درواقع او جان مرا نجات داد چون آنها قصد جان مرا کرده بودند. راستش در آن لحظه یک بار تصمیم گرفتم خودم را به میان مردم برسانم، ولی ترسیدم مردم به آن گروه حمله کنند و فاجعه بزرگی پیش آید و با همان درد و خونریزی و ترس در آن تاریکی ماندم، بعد از لحظاتی دو سه نفر مرا به هتل بردند، ولی امیر خودش را به هتل رساند و گفت عده ای برای کشتن تو دارند می آیند! من حیران پرسیدم چرا کشتن من؟! من بهرصورت خودم را به بیمارستان رساندم و تحت پانسمان و درمان اولیه قرار گرفتم در این فاصله سعی کردم با کنسولگری امریکا بعنوان یک سیتی زن تماس بگیرم، که موفق نشدم. امیر تازه پیام داد ببخشید ما حاضریم جبران کنیم و حتی گفت ما دستمزد شما را به دبی حواله کردیم. گفتم چرا دبی؟ من در دبی حساب ندارم، از اینها گذشته من در این لحظه به دستمزد فکر نمی کنم، من در اندیشه سلامت خود هستم.
نسترن همسر شهرام می گوید من بعد از ساعتها تازه فهمیدم چه پیش آمده و می خواستم به مالزی پرواز کنم، ولی شهرام اجازه نداد و گفت راهی ترکیه است، که ناگهان من 18 ساعت شهرام را گم کردم، هزاران فکر بد از سرم گذشت، با خودم گفتم لابد عده دیگری به شهرام حمله کرده اند، نگران جان اش بودم، بعد از این همه مدت تازه فهمیدم براثر فشار زیاد، درد شدید و خونریزی و ترس ناشی از این رویدادها، بطور نیمه بیهوش در بیمارستان بستری شده است و خوشبختانه شهرام در ترکیه دوستان صمیمی و پرقدرت زیاد دارد، آنها به یاری او آمدند و تحت درمان قرارش دادند.
خوشبختانه دوربین های مدار بسته سالن یک ساعت و نیم برنامه پرشور شهرام را روی صحنه نشان میدهد، استقبال پرهیجان و پر از صفای مردم را نشان میدهد و همین دوربین ها، لحظه حمله به شهرام را هم نشان میدهد، که چگونه ناجوانمردانه دو سکیوریتی گارد مسلح ازهر سویی او را مورد ضربات سنگینی قرار میدهند و من هنوز در تعجبم که چگونه شهرام در برابر این ضربه ها که بیشتر روی سر و گردن و چشم هایش فرود آمده تاب آورده است. تلاش من بعنوان همسر یک هنرمند پیش کسوت، این است که جامعه ایرانی بداند در پشت صحنه کنسرت ها چه می گذرد، هنرمندان شان با چه بن بست ها، دردسرها، خطراتی همراه هستند، اینکه هنرمندان ما براستی پناهی ندارند. پشتیبانی ندارند، درحالیکه هنرمندان ایرانی درست نزدیک به 40 سال است دور از ایران در امریکا زندگی می کنند و باید بعنوان شهروند امریکایی، سیتی زن امریکا مورد حمایت مقامات رسمی، سفارتخانه ها، کنسولگری ها و مقامات وزارت خارجه باشند من بعنوان عضو کوچکی از این جامعه درحال تهیه نامه ها و ادعانامه هایی هستم، که به گوش مقامات مسئول و نمایندگان مجلس امریکا برسانم این تلاش من که با راهنمایی شهرام و دوستان دیگر دنبال میشود، وضمنا ایرانیان در قسمت امور خارجه آمریکا قسمت خاص خود را دارند که افراد مربوط امور ایرانیان را همیشه پیگیری می کنند و مسلما با همت آنها به نتیجه ای کارساز منجر خواهد شد و تا احقاق حق شان نباید از پای بنشینیم.

1563-51