1431-49

عبدالله ناظمی با پژمان باقری
نوازنده باسابقه در جوانان رادیو گفتگو کرده است

پژمان باقری از کودکی خود، از اولین سازهایی که ساخته ونواخته، از اولین همکاری با خوانندگان و سفر به امریکا گفته است

عبدالله ناظمی استاد رقص و هنرهای سنتی و فولکلور ایران، در جوانان رادیو، با پژمان باقری نوازنده هنرمند سازهای مختلف و سازنده سازهای سنتی ایران، گفتگوی جالبی داشت.
عبدالله ناظمی از پژمان باقری درباره زادگاهش، آغاز فعالیت هایش می پرسد.
پژمان می گوید: من بچه اراک هستم، یک شهر نیمه مذهبی، که ابتدا بدلیل جمعیت کم، همه همدیگر را می شناختند اولین خاطره من درباره موزیک این بود که در 6 سالگی با گرامافون آشنا شدم، که پدرم واردکننده آن بود و همین مرا به سوی موزیک کشاند اولین آهنگی که درذهنم ماندگار شد مرغ سحرقمر بود. من در همان سن کودکی، با کمانچه ای که عمه ام بمن هدیه داده بود، بازی می کردم و به نوعی آنرا می نواختم بعد برادر بزرگم برایم از صندوق های چوبی که از هند می آورد یک سنتور ساخت و من شیفته این ساز شدم، آنروزها وسایل موسیقی در دست نبود، با سیم تلفن که 7 لایه بود، 6 لایه فلزی، یک لایه مسی، من با چکش آنقدر برویش می زدم، تا پوستش جدا شود و لایه های فولادی را بکار می بردم بدون استاد،تنها با عشق، با نگاه و با کنجکاوی ، حتی ساز کوک می کردم و با دقت روی نوازندگان سنتور، بمرور شروع به نواختن کردم. یادم هست 11 ساله بودم در اراک سالن های متعددی بود، یکی از آنها سالن باشگاه راه آهن بود، من با کنجکاوی پشت صحنه میرفتم و سازها را بررسی میکردم، حتی با دستم اندازه می گرفتم، کم کم با همکلاسی هایم یک ارکستر کوچک راه انداختم در گروه ما، هاشم دوستم ضرب می زد، دیگری ویلن، دوستم مهرداد می خواند و یک جوان دیگر بنام رضا هم خواننده بود، آنروزها شهربانی اراک پرقدرت بود، همه گردن کشان قطع و قمع کرده بود، شهر آرام بود، حتی من و گروه را خواستند تا بدانند ماچرا همه جا هستیم، وقتی خالصانه توضیح دادیم، تشویق مان هم کردند من آدم خوشبختی بودم، چون پدرم استاد لطف الله باقری خیرخواه و فریادرس آدم و راهنمای خیلی ها بود، مادرم زن خانه داری بود.من 7 خواهر و برادر داشتم که سه برادرم را از دست دادم. خانواده من اهل تشویق بودند، ولی در شهر اراک دست اندرکار هنر بخصوص موزیک، بااحترام لازم همراه نبود و آنها را با لحن نه چندان خوبی مطرب می نامیدند. پژمان درباره آهنگسازی می گوید: ده یازده آهنگ ساختم که دوستان هنرمند خواندند از جمله «هموطن» با شعری از علی نظری عزیز، که ستار هنرمند خوب مان خواند، یادم هست در سفری به نیویورک، درحالیکه کنار علی نظری عزیز نشسته بودم، برایش آهنگ را زمزمه کردم و نظری عزیز آنرا در همان مسیر راه سرود و در فرودگاه بدستم داد.

1431-50

پژمان درباره دوران تحصیل خود می گوید: در دبستان امیرکبیر اراک درس خواندم، دیپلم ادبی گرفتم، اصولا آنقدر غرق در موسیقی بودم که به درس توجهی نداشتم، بعد از مدرسه برای سربازی رفتم و در همان اوایل به فرمانده گفتم موسیقی می دانم که همان سبب نجات من شد، حتی سرباز موزیک دانشکده افسری شدم و در آن مدت به خیلی از دانشجویان سنتور می آموختم، بعد از آن با اولین خواننده همکاری را شروع کردم که مریم روح پرور بود. که در کاباره لیدو برنامه داشت، صدای عجیبی داشت و سبک عربی و ام کلثوم می خواند رهبر ارکسترش دوستم پرویز جهان پناه بود، خود روحپرور زن با معرفتی بود، پول خوبی هم بمن می داد، متاسفانه در نهایت تنگدستی درگذشت بعدها من همکاری با خوانندگان روز آن زمان، نسرین، فیروزه، ایرج، بعد به امریکا آمدم و ماندگار شدم، در اینجا با داریوش، هایده، مهستی و ستار همکاری داشتم.
در اینجا آهنگهایی ساختم، خود به خوانندگی روی آوردم و دوره جدیدی از فعالیت های هنریم آغاز شد. همانطورکه میدانید اوایل که به امریکا آمدم، سازهای مختلفی می ساختم، ولی بعد که سیل سازها از ایران سرازیر شد و خیلی هم ارزان بود، من دست کشیدم.
اخیرا بعد از یک دوره سکوت با کمک و تشویق دکتر بامبان عزیز و دوست عزیزم مهدی ذکایی، با تکنولوژی جدید فعالیت تازه خود را شروع کردم.