1628-12

پرویزخطیبی
(برگرفته از کتاب “خاطراتی از هنرمندان” به کوشش فیروزه خطیبی – چاپ چهارم شرکت کتاب لس آنجلس – تابستان 1386)

درسال 1323 وقتی عبدالحسین نوشین و همکارانش، خیرخواه و خاشع به همراه لرتا، ایرن وتوران مهرزاد درتئاتر فرهنگ نمایشنامه معروف “ولپن” نوشته بن جانسون را بروی صحنه بردند گروهی از افراد جوان و مستعد به کار بازیگر علاقمند شدند که یکی از آن ها محمد علی جعفری، شاگرد دوره دوم هنرستان هنرپیشگی و دیگری عزت الله انتظامی شاگرد دوره سوم بود.
انتظامی که در هنرستان صنعتی درس می خواند وتصمیم داشت پس از دریافت دیپلم به آلمان برود و دوره عالی قاب سازی را بگذراند در آن زمان با جثه ضعیف و سن و سال کم نتوانسته بود توجه کارگردان ها را جلب کند و حتی عضویت او در حزب توده و توصیه گاه و بیگاه همفکرانش به نوشین که جزو سران حزب محسوب می شد موثر واقع نشده بود. انتظامی سعی داشت به طریقی استعداد ذاتی خودش را بروز بدهد ولی میدانی وجود نداشت تا سرانجام، در یک تئاتر تابستان بنام “کشور” نقش کوچکی به او واگذار کردند و من که شب ها به این تئاتر می رفتم یک روز پای درد دلش نشستم.
دلش می خواست حالا که روی صحنه جایی ندارد کارش را از پیش پرده خوانی شروع کند. مثل مجید محسنی، جمشید شیبانی و حمید قنبری که در این رشته پیشرفت شایانی کرده و شهرت فراوانی بدست آورده بودند و مثل دوستش مرتضی احمدی که تازه دست به این کار زده بود، قصد داشت هنرش را به هرقیمتی که شده عرضه کند. او بقدری در گفتارش صداقت داشت و آنقدر در اشتیاق بازیگر می سوخت که بالاخره تصمیم گرفتم او را برای خواندن یک ترانه فکاهی به رادیو ببرم. متاسفانه ارکستری که با ما همکاری می کرد فرصت زیادی برای تمرین نداشت. شعریکی دوساعت قبل از اجرا ساخته می شد و ارکستر و خواننده فقط می توانستند یکی دوبار آن را مرور کنند. درچنین شرایطی همه پیش بینی می کردند که این جوان بی تجربه یعنی انتظامی دربرنامه قطعات فکاهی آن روز دسته گلی به آب خواهد داد ولی خوشبختانه اینطور نشد و انتظامی با تمام قوا سعی کرد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. درهمین گیرو دار که انتظامی می رفت تا به شهرت برسد، تئاترفرهنگ به علت عدم سازش با صاحب ملک وکارشکنی های دولت وقت تعطیل شد وعلی جعفری به اتفاق حبیبی که از نزدیکان مالک بود تئاتر پارس را پایه گذاری کردند. درتئاتر پارس هنرمندانی چون فضل الله بایگان، تفکری، رقیه چهره آزاد، مهین دیهیم و توران مهرزاد فعالیت داشتند و کارگردانی بنام استپانیان نمایشنامه هایی را که از فرانسه به فارسی برگردانده بود روی صحنه می برد. با گل کردن تفکری درنمای “دخترشوکلات فروش”، اولین نمایشنامه کمدی ایرانی بنام “اولتیماتوم” که نوشته من بود به معرض تماشا گذاشته شد و تفکری و تهرانچی و خانم پرخیده در این نمایش براستی درخشیدند. صاحبان تئاتر حالا دیگر به من اطمینان داشتند و می خواستند که آثار دیگر خود را هم در اختیارشان بگذارم و من با استفاده از فرصت آن ها را قانع کردم که انتظامی می تواند با خواندن پیش پرده های من برتعداد مشتریان تئاتر بیفزاید.

1628-13

ازقضا اولین پیش پرده کمدی – انتقادی من “مصدر سرهنگ” چنان شهرتی بدست آورد که تئاتر پارس اجرای پیش پرده را هم جزو برنامه های همیشگی خود قرار داد.
انتظامی که حالا به اوج رسیده بود، مدت ها با گروه خیرخواه به همراه مهرزاد، مهین دیثیم، اکبرمشکین، نصرت کریمی و عده ای دیگر به شهرستانهای مختلف ایران مسافرت کرد و در این سفرها با اجرای نقش های کوچک و بزرگ تقریبا آبدیده شد.
درسال 1327 که حزب توده منحله اعلام شد و خیرخواه و خاشع به خارج از مملکت گریختند من برای اولین بار انتظامی را در فیلم واریته بهاری، محصول پارس فیلم که خودم نوشته و کارگردانی می کردم شرکت دادم. خود انتظامی در رابطه با این موضوع اخیرا ضمن مصاحبه ای با یکی از خبرنگاران در تهران گفته است: “پرویزخطیبی سازنده این فیلم در آن زمان شعر پیش پرده ها را برای ما می نوشت. یک روز مرا به باغ بزرگی دعوت کرد که در آنجا فیلم برداری داشتند و نقش کوچکی هم به من دادند. “
عزت انتظامی در مورد شروع همکاری اش با رادیو به خبرنگار چنین می گوید: “قدیم ها فرستنده رادیو درجاده قدیم شمیران واقع شده بود. ازطریق پرویز خطیبی به رادیو راه پیدا کردم. جایی بود بنام کافه لاله زار در خیابان لاله زار جنب گراند هتل که پاتوق هنرمندان بود. خطیبی همانجا برای نمایش های رادیویی اش بازیگر انتخاب می کرد. حتی یک بار هم یکی از تصنیف های خطیبی را در رادیو بصورت زنده همراه با ارکستر اجرا کردم. “
فیلم “گاو” ساخته داریوش مهرجویی در حقیقت آغاز جهش بلندی بود که انتظامی را به اوج شهرت ومعروفیت رساند. اگرچه داستان گاو اثر غلامحسین ساعدی و پرداخت سینمایی آن جالب بود ولی تماشاگران اغلب مجذوب بازی انتظامی شدند.
درفیلم “آقای هالو”، انتظامی نقش صاحب کافه سربند را برعهده داشت. بازی طبیعی و گیرای او که سعی داشت شخصیت مردم دار و سودجوی صاحب کافه را نشان بدهد تماشاگران را مسحور کرده بود. او همیشه برای رفتن در قالب کاراکترها زحمت می کشید. شاید به همین دلیل بود که مدت ها حدود شش ماه یا بیشتر روبروی سینی گردو فروش سر پامنار نشست تا بتواند حرکات و گفتار او را عینا در صحنه تئاتر پیاده کند.
انتظامی که به علت خواندن پیش پرده “مصدر سرهنگ” یک شب روی صحنه تئاتر پارس بازداشت شد و به زندان رفت، سه بعد که آزاد شد از رفتار مسئول اداره آگاهی ، سروان شقاقی، داستان ها گفت.
انتظامی با مرتضی احمد دوستی دیرینه دارد. در سال های 1325 و 1326 ما سه نفر، انتظامی، احمدی و من با هم محشور بودیم. انتظامی به شوخی احمدی را احمد قصاب خطاب می کرد. احمد قصاب هم لقبی بود که مردم ایران به سپهبد احمدی در جنگ های کردستان و لرستان داده بودند. وقتی صادق پور سینما تئاتر “گیتی” را اول لاله زار افتتاح کرد، سوژه ای به دست من و انتظامی افتاد تا درباره او که شغل قبلی اش کفاشی بود جوک ها زیادی بسازیم. یکی از جوک ها این بود که صادق پور به جوانی که داوطلب هنرپیشگی است می گوید: هفته ای سی تومان دستمزد برایت مقرر کرده ام. و چون استنکاف جوان را می بیند اضافه میکند که : بسیار خوب، ماهی یک نیم تخت هم مجانا به کف کفشت می زنم.
یا اینکه صادق پور را برای پرداخت مالیات بردرآمد به وزارت دارایی احضار می کنند و او که بارها روی صحنه نقش نادرشاه افشار را بازی کرده بود لباس مخصوص نادر را به تن می کند و تبرزین برمی دارد و به وزارت دارایی می ورد و باصدای دورگه فریاد می کشد و تبرزین را بر روی میز رئیس اداره مالیات بر درآمد می کوبد که : مرد حسابی ..من همانم که از هندوستان باج و خراج گرفتم آنوقت تو می خواهی از من مالیات بگیری؟” و بالاخره صدای دورگه صادق پور به این دلیل دورگه است که سابقا قره نی می زنده و یک روز اشتباها سر قره نی را قورت داده است.

1628-14

این جوک ها که مرتبا از طریق دوستان به گوش صادق پور می رسد او را کلافه می کرد و همیشه به ما هشدار می داد که ازشوخی کردن و جوک ساختن برای او خودداری کنیم. یک روز که من وانتظامی از اول لاله زار میدان سپه بطرف چهارراه استانبول می رفتیم، صادق پور را دیدیم که در طبقه دوم تئاتر گیتی پشت شیشه ایستاده و برای تبلیغ نمایش بیژن و منیژه از داخل میکروفن پیامی به این مضمون می فرستد: “امشب بزرگترین نمایش تاریخی با شرکت هنرمند محبوب و بی نظیر، صادق پور… من و انتظامی که از این طور تبلیغ خنده مان گرفته بود و صادق پور از آن بالا ما را می دید که ایستاده ایم و می خندیم ، ناگهان دنباله تبلیغ را رها کرد و از داخل میکروفن گفت که : “انتظامی ..خطیبی وایسید که آمدم…”
به محض شنیدن این تهدید من و انتظامی با قدم های سریع به راه افتادیم، لحظه ای بعد صادق پور به خیابان آمد و شروع به دویدن کرد تا بالاخره روبروی پاساژ “بهار” جلوی ما را گرفت. انتظامی گفت: این جوک ها به شهرت و معروفیت تو کمک می کند و صادق پور جواب داد که من از تو معروف ترم. اگر راست میگویی برای خودت جوک بساز که معروف بشود.
انتظامی و مرتضی احمدی مدت ها در برنامه مخصوص کارگران که روزهای چهارشنبه از رادیو تهران پخش می شد بعنوان بازیگر با من همکاری داشتند. درنمایشنامه بازرس اثر گوگول نویسنده روسی، آن دو نقش آقایان بوبچینسکی و دوبچینسکی را برعهده داشتند و من و عطاء الله زاهد و مشکین هریک چندین نقش را با صداهای مختلف اجرا می کردیم. در این نمایشنامه عصمت صفوی، نیکتاج صبری و رقیه چهره آزاد هم شرکت داشتند.
در آخرین سال های اقامتم در ایران متاسفانه کمتر با انتظامی برخورد داشتم. هم من و هم او گرفتار زندگی و کارهای هنری و اداری خودمان بودیم. با این حال او همیشه و در همه جا از من با احترام یاد کرده و به عنوان یک هنرمند حق شناس و یک انسان خوب و منزه مورد علاقه من بوده و هست.
نوشته کوتاه او پشت جلد مجموعه تصنیف های فکاهی و پیش پرده های من این صداقت و حق شناسی او را بخوبی اثبا می کند:
“عزیزم پرویز! گذشت زمان عظمت و بزرگی تو را ثابت خواهد کرد. نبوغ تو را نسل های آینده کشف خواهد کررد. تو آئینه زمان بودی. تو با اشعارت درون کثیف و لجن زار اجتماع را بررسی می کردی. افتخار می کنم که قطره کوچکی در این ماجرا بودم.
عزت انتظامی – مهرماه 1351
قطره ای که امروز دریاست و لقب بزرگ ترین هنرمند سینمای ایران را به خودش اختصاص داده.