1322-46

1348-29

«چاد ویک بوسمان» با این فیلم شانس بازی در نقش اول، آنهم نقش یک قهرمان بیسبال را بدست می آورد، به گفته خودش این یک ریسک بزرگ بود، چون من هیچگاه اهل بیسبال نبودم، هیچگاه هم در تصورم نمی گنجید روزی در یک فیلم با هریسون فورد همبازی شوم.
چادویک در این فیلم نقش جکی رابینسون را بازی می کند، قهرمان پرآوازه ای که در سال 1972 در سن 53 سالگی درگذشت، ولی در پشت سر خود، یک شکوه بزرگ برجای گذاشت، او الماس بیسبال امریکا بود،که رنگ ورزش را شکست و به آن سوی قدرت و توانایی و تاثیر یک قهرمان پا گذاشت.
او اولین بار در سال 1947 برای بازی در تیم بروکلین راجرز نام نویسی کرد. آنهم از سوی صاحب تیم بریچ ریکی که توسط هریسون فورد در فیلم بازی میشود، نقشی بسیار متفاوت، با چهره ای که در آغاز تماشاگر سینما او را نمی شناسد.
«رابینسون» خیلی زود با وجود سدها وموانع، مخالفت ها، درگیری های نژادپرستان مبدل به یک چهره جاودانه تاریخ امریکا شد بطوری که مدارس، کالج ها، خیابانها، مراکز مختلف را بنام او کردند.

1348-30

چادویک بوسمان درحالیکه هیچ چیز درباره زندگی رابینسون نمی دانست، این نقش را پذیرفت درحالیکه او چند سالی بود در نقش های دوم وسوم سریال هایی چون
Lincoln High/ Law& Order و فیلم The Express ظاهر شده بود. ولی کارگردان فیلم ، چادویک را به یک دوره تعلیماتی برد، او را تحت نظر مربیان، با بیسبال آشنا کرد، او بمرور با شخصیت رابینسون آشنا شد و بحق در طی فیلم، در قالب او فرو رفت.
هریسون فورد بازیگر توانایی است که خوب می داند دوره نقش های اکشن او پایان یافته و اینک باید در پی نقش های متفاوتی باشد.
بازی در این فیلم، تماشاگر را با چهره تازه ای از این بازیگر خوب آشنا می کند، اینکه بازیگری وقتی بازیگر است که در هر نقشی جا بیفتد. هریسون فورد در طی فیلم به چادویک هم کمک میکند، هماهنگی آنها در صحنه های حساس، به این بازیگر جوان امکان میدهد، تا شانه به شانه یک بازیگر قدیمی پیش برود، فیلم برای علاقمندان بیسبال، بسیار دیدنی است برای آنها که ضد نژادپرستی و تبعیض هستند، دلنشین و پر از مفهوم است. برای نسلی جوان تر که می خواهد خود را بسازد، یک فیلم آموزنده است.

1348-31

به دیدن فیلم مستند Babe’s& Ricky’s Inn رفتیم، فیلمی که برنده فستیوال سینمایی Pan African شده است.
رامین نیامی با یک کارنامه درخشان در ساخت فیلم های مستند تلویزیونی در انگلستان و سپس درامریکا، توانایی های خود را بعنوان یک فیلمساز مبتکر، صاحب سبک و شیوه خاص وهمچنین هنرمندی خلاق و متفکر به اثبات رسانده است.

1348-33

رامین نیامی در این فیلم به سراغ ماجرایی رفته که شاید صدها فیلمساز امریکایی، از کنارش گذشته و به مفهوم و معنای آن پی نبردند وتا عمق این ماجرا سفر نکرده اند. چرا که از سویی به موزیک بلوز که خود بخشی از تاریخ موسیقی سیاهان و بعد موزیسین های با احساس و از دیدگاهی دردکشیده و از سویی به زندگی زنی شجاع می پردازد که خود پوستی رنگین دارد، ولی او دروازه های قلب خود را بروی هر رنگ و نژاد و مذهب و عقیده ای باز کرده است.
دوربین موشکاف رامین نیامی چنان به زوایای  ناشناخته زندگی این زن و همچنین موزیسین ها و خوانندگان بلوز سفر می کند که انگارخود در همین سرزمین بدنیا آمده و با درد وغم و فریاد  این هنرمندان آشناست.
رامین نیامی لحظاتی از زندگی این هنرمندان راکه اغلب پیر و شکسته شده اند چنان هنرمندانه روی پرده می آورد، چنان به پشت چهره سوخته آنها میرود که چون روانشناسی کارآزموده، با به حرف کشیدن شان، با تشویق شان به نواختن، با باز کردن سفره دل شان، آنها را بعد از سالها تسکین می دهدآرام می کند. به آنها می گوید صدای ناله سازشان را با آواز حزین شان را نه تنها مردم درد دیده، رنگین پوستان، مهاجرین سرزمین های دور، بلکه تاریخ هم شنیده است.

1348-32

درهر رویداد بظاهر کوچک فیلم، در ملودیها و آواز هر بلوزمن رسما قصه ای را پنهان می بینی،که این با دستهای توانای رامین نیامی و اندیشه های انساندوستانه اش ویاری یک انسان خوب دیگر بهروز ارشدی میسر شده است.
بجرات و بروایت همه آنهایی که به دیدن فیلم در سینمای Laemmle سانتامونیکا آمده بودند، این فیلم حدود دو ساعته برابر با یک فیلم سینمایی پرجاذبه و یا دراماتیک همه را برجای نشاند، حتی یک لحظه احساس کسالت و تکرارنکردند و در پایان نیز موزیک نوازنده بلوز به آن شب رنگ دیگری زد و با ساز خود،  آنها را به روزگار همیشه مهربان ماما لورا برد، به آنجا که جایی برای رنگ ونژاد و عقیده و مذهب نبود، آنجا که کلاب نبود، باشگاه بود، پناهگاه بود، خانه ماما بود.