1322-46

1343-45

وقتی شما با نام کارگردان معتبری چون 1343-46استیون سودربرگ روبرو میشوید ،حداقل خیالتان راحت است که به دیدن فیلمی میروید که حرفه ای و دیدنی و در ضمن تفکرانگیزاست، هیچگاه بدون تاثیر، سالن سینما را ترک نمی کنید، تا مدتها صحنه های فیلم در ذهن شما می ماند، چون این خاصیت کار سودربرگ است. او را با جوایز اسکار برای فیلم های
 Ocean / Out of Sight/ Traffic  دیده ایم.
در این فیلم که تفاوت هایی با فیلم های قبلی دارد، ماجرایی از زندگی یک زوج جوان امیلی تیلر (رونی مارا) و شوهرش «تاتوم» که تازه از زندان آزاد شده، آغاز میشود. امیلی به افسردگی عمیقی دچار شده، بطوریکه پزشک معالج اش جاناتان بنکز(جودلا) ترجیح میدهد با داروهای مسکن قوی وجدیدی او را به شرایط آرام و طبیعی برساند، ولی امیلی دچار «راه رفتن درخواب» میشود و در همین مسیر دست به کارهایی میزند که بکلی اوضاع را بهم می ریزد. در فضای هالیوود ما با چنین زنان ومردان گرفتاری روبرو بوده ایم، نمونه اش مایکل جکسون، هیت لجر، انانیکول اسمیت، که با آمیختن داروها، حتی خود را به مرگ سپردند و در این قصه هم دکتر بنکز (جودلا) با اتهامات و سوءظن هایی در مورد تجویز داروها روبروست و سوابق کاریش به خطر می افتد. داروئی که در ضمن موتور سکس را هم روشن می کند.

1343-47

سودربرگ همیشه در فیلم هایش، راز و رمزهای ویژه خود را دارد. او باهمان شیوه شخصیت های فیلم را رهبری می کند از دید تماشاگر، این شخصیت ها گاه مثبت و سازنده و گاه ویرانگر و منفی می شوند، فیلم بدلیل بهره از یک قصه خوب، کارگردانی حساب شده و بازیگران توانا، از آغاز تا پایان تماشاگر را با خود می کشاند، البته بیشترین تکیه فیلم بروی «رونی مارا» و سپس «جودلا» است، کاترین زیتا جونز در نقش یک روانشناس می کوشد دوباره در سینما خودی نشان بدهد و با وجود نقش های دوم و سوم، این هدف را خوب دنبال کرده است، چون کاترین در مرز میانسالی و بزرگسالی است، سنی که در سینما بدون توانایی های هنری سرنوشتی چون شارون استون را بدنبال می آورد که تن به نقش هایی میدهد، یا با کارگردانانی کار می کند، که هر بار اورا به قعر دره فراموشی و گمنامی سوق میدهند.
فیلم دیدنی است، قابل تفکر و اندیشه است. از پیام های ویژه ای برخوردار است. سودربرگ با توانایی، همه لحظات فیلم را اداره میکند، هیچ وقفه ای در صحنه ها دیده نمی شود، الحق بازی رونی مارا درخشان است، جودلا هم به مسیر تازه ای از بازیگری کشیده شده است.

1343-48

از همان آغاز،بیشترین امتیاز را برای این فیلم باید به نویسنده با احساس و نامدارش نیکلاس اسپارکز بدهید، چون اسپارکز در طی بیست و چند سال گذشته، نه تنها کتاب هایش، همه در لیست پرفروش ها جای داشته، بلکه همه آن کتاب هایی که به فیلم درآمده، گیشه ها را درو کرده و به دل همه سنین نشسته است.از فیلم Sleeping with the Enemy با شرکت جولیا رابرتز در سال 91 تا فیلم های عاشقانه دیگری چون: The Notebook باحضور رایان گازلین Message In A Bottle با شرکت کوین کاسنر و Dearjohn با حضور چانینگ تاتوم و اینک Safe Haven که دو سه هفته است در لیست ده فیلم پر فروش هفته قرار دارد.
قصه این فیلم بروی کیتی (جولیان هاگ) می گذرد، که از یک شوهر سادیسمی و خطرناک در باستن می گریزد و به یک منطقه آرام ساحلی در شمال کارولینا پناه می برد، در این شهرک، کیتی  با الکس (جاش) یک مرد در سوگ نشسته و همسر از دست داده برخورد می کند، که دو فرزند خود را بزرگ می کند و یک مغازه کوچک برای امرار معاش دارد.

1343-49

دلهره پایان ناپذیر کیتی همچنان ادامه دارد،او می کوشد دور از هیاهوی مردم و بعد از پایان کارش به خانه کوچک و کهنه اجاره ای اش پناه ببرد، ولی در برخوردهایی با الکس و بچه هایش بمرور به سوی آنها جذب میشود و خیلی زود پای عشق به میان میآید، گرچه دختر الکس این رابطه را می پذیرد، ولی پسرش بدلیل علاقه شدید به مادرش با کیتی سرد و بی تفاوت و گاه کمی خشمگین برخورد می کند.
رابطه عاشقانه ایندو، کم کم در شهر هم می پیچد و البته مورد تائید هم قرار می گیرد تا ناگهان دردسرهای تازه کیتی  با ورود شوهر سادیسمی و الکلی و خطرناک اش آغاز میشود.
«جولیان هاگ» بعنوان دوست دختر رایان سیکرست (Dancing with The Stars) و ستاره سابق همین شو، بهرصورت کنجکاوی خیلی ها را بر می انگیزد تا بدیدن فیلم بیایند، تماشاگر حرفه ای و صاحبنظران هم از او انتظار بازی خوب و هنرمندانه ندارند، همانگونه که از1343-50 جاش دوهامل هم انتظار بازی نمیرود، ولی فیلم بدلیل لحظه های دلهره آور و همچنین عاشقانه، تماشاگر جوان و نوجوان را بسیار راضی میکند. بازی دیوید لیونز در نقش یکمرد سادیسمی و الکلی، قابل پذیرش است اگرچه او هم گاه در ایفای  نقش کارش به افراط می کشد، ولی ترس و دلهره را بخوبی به تماشاگر انتقال میدهد.
فیلم از فیلمبرداری خوب تری استیسی بهره می گیرد، صحنه های کنار دریا و آتش سوزی ماهرانه فیلمبرداری شده، پایان فیلم کاملا تجارتی و باب سلیقه سینماروهای جوان است ولی درنهایت نوسستاره ای چون جولیان هاگ تولد می یابد و کارگردان با سابقه و صاحب سبکی چون لسی هال استروم، قدم پس می گذارد و فیلم بعنوان یک فیلم عاشقانه و در ضمن تا حدی هیجان انگیز و دلهره آور، گیشه ها را پر کرده و با فروش خوبی همراه است.