1393-48

1393-49

دفترخاطرات «فرخ» خواننده معروف را در طی چند ماه گذشته ، دو سه بار ورق زدیم، با او به کودکی هایش سفر کردیم، به آن روزها،که زیر لب ترانه های معروف را زمزمه می کرد، عاشق صدای ویگن بود. و آن رویداد که او را به ویگن نزدیک ساخت.
ویگن در اهواز دچار یک حادثه رانندگی شد، با بینی شکسته و مجروح به بیمارستان انتقال یافت، فرخ از میان محافظان وگارد بیمارستان گذشته وخود را به اتاق خواننده محبوب خود رساند، ویگن از دیدن یک نوجوان زیر ده سال حیرت زده پرسید تو کی هستی؟ از کجا آمدی؟ فرخ با حرفهای ساده و از دل برآمده خود، از همان سن وسال دوست یک اسطوره موزیک شد،بعدها این دوستی ادامه یافت تا به امریکا و بعد از انقلاب کشید، در امریکا بود که ویگن او را تشویق به خواندن کرد حتی با او یکبار روی صحنه رفت.
فرخ می گوید وقتی دفتر خاطراتم را ورق میزنم ویاد این چهره برجسته و همیشه ماندنی می افتم با خود می گویم آیا او جانشینی خواهد داشت؟
همانطور که برایتان تعریف کردم، پدرم یک شرکت بزرگ پیمانکاری نفت را با گروهی زیاد کارگر اداره می کرد، که من هم بدلیل عشق به پدرم مسئولیت آن کارگران را در بیابان ها و مناطق دورافتاده عهده دار بودم.
نمیدانم یادتان هست یانه،  که در سال 1348 حقوق یک کارگر ساده در ایران روزی 6 تومان و در ماه 180 تومان بود، در سال 1357، سال انقلاب در ایران، یعنی درست 9 سال بعد حقوق یک کارگر ساده 50 تومان  در ماه به ماهی 2500 با اضافه کار بود، آنروزها خرید خانه در یک شهر کوچک حدود 7 تا 8 هزار تومان می شد در سال 1348 یک بشکه نفت ایران 5تومان و در سال 1357، 45 تومان بود. و خودتان حدس بزنید که چرا ناگهان آن سیستم بهم ریخت.

1393-50

دلیل اینکه چرا من وطنم را ترک گفتم، یکی ادامه تحصیل بود، ولی در سال 1357 تعداد کارگران و کارمندان ما حدود 2500 نفر بود، پیمانکاری ما برای اکتشاف نفت فعالیت داشت، ما کارگر و ماشین آلات را در اختیار شرکت های خارجی که برای شرکت ملی نفت وکنسرسیوم کار می کردند می گذاشتیم. آنروزها بیش از 7 شرکت بزرگ فرانسوی، آلمانی و امریکایی مشغول کار بودند بعد از انقلاب همه این شرکت ها از ایران رفته و کارکنان آن بموقع گریختند و بسیاری از کارگران داخل ایران نیز بیکار شدند و بدستور آیت الله خمینی، از طریق رادیو تلویزیون، ما مجبور به پرداخت 2 ماه حقوق به کارگران بدلیل همکاری با انقلاب شدیم، این دستور گریبان همه کارفرمایان را در سراسر ایران گرفت.
اگر کسی تمرد می کرد، دچار عواقب وخیمی می شد هم مامورین و هم کارگران دمار از  روزگارش در می آوردند که دیدیم چند مورد هم به قتل و سر بریدن چند کارفرما بدست کارگران انجامید.
با این دستور ده ماه حقوق به کارگران پرداخت، همه به خانه های خود رفتند و درست ده ماه دیگر پیدایشان شد و تقاضای کار کردند، ولی آنروزها دیگر کاری نبود، خودبخوداذیت و آزارها و تهدیدها شروع شد، آنروزها نزیه وزیر نفت ، فروهر وزیرکار و بازرگان نخست وزیر بود در جلسه ای پیمانکاران با این سه شخصیت دیدار کردند که خود من هم یکی از این پیمانکاران بودم، آنها گفتند بهتر است حسابی در بانک صادرات بگشائید و حقوق 6ماه کارگران در آنجا واریز کنید، تا صدای کارگران بخوابد و شما با رسید چک های وصول شده کارگران از بانک صادرات بیائید و شرکت نفت این مبالغ را به شما می پردازد. بلافاصله دو وزیر هم زیر یک قرار و مدار را امضا کردند و ما 6 ماه دیگر به کارگران حقوق پرداختیم.
بعد از پرداخت من با کلیه مدارک بانکی و چک ها و رسیدها، به تهران برگشتم و به شرکت نفت رفتم تا این مبالغ را پس بگیرم، وقتی وارد شدم، مرا به جوانی ریشو پاس دادند که دو محافظ هم کنارش ایستاده بودند. من همه مدارک را جلوی او گذاشتم . پرسید چه می خواهی؟ گفتم برای وصول این پرداخت ها آمده ام که طبق دستور 2 وزیر به کارگران 6 ماه حقوق پرداختیم.
آن جوان نگاهی بمن و نگاهی به آن جعبه ها و مدارک و اسناد کرده و خیلی خونسرد آن نامه اصلی را با امضای 2 وزیر پاره کرد و گفت برو بسلامت! گفتم تکلیف این پولی که من پرداخته ام چه میشود؟ گفت برواز خدا بطلب. من اعتراض کردم، گفت هر چه زودتر میروی پی کارت یا بدهم تو راهمین جا با گلوله به دیوار بچسبانند!
این ضربه مالی خیلی سهمگین بود، احساس کردم دیگر فریاد افرادی چون مرا هیچکس نمی شنود، خودبخود بار وبند سفر را بستم و سرزمینی را که عاشقش بودم ترک کردم.

1393-51