1341-21

روز اول
روز عشق

امروز به خاطر «روز عشق» همه جا صحبت 1341-23از عشق بود. درحالیکه چندان از عشق واقعی خبری نیست. به ندرت می توان عشق واقعی را یافت. مدت هاست که عشق واقعی از ترس مادیات خودرا پنهان کرده و در زیر لایه ای از خودخواهی ها، جاه طلبی ها و تجملات دست و پا می زند.
این روزها نیاز است، که عشق را به بازی می گیرد تا زن ها و مردها به خواسته های خود که درآن از رنگ عشق خبری نیست، برسند.
عشق آن است که فرهاد به خاطر شیرین دل کوه را کند، و رومئو و ژولیت را با مرگ به یکدیگر پیوند داد.
عشق همان چیزی است که اگر در دل زمستان هم زندگی کنید، احساس می کنید که در بهاری دلپذیر به سر می برید. بنابراین عشق،هوس و وسیله ای برای رسیدن به خواسته های شیطانی نیست…
روز دوم
بلای آسمانی

تا به حال داستان های زیادی درباره بلاهای آسمانی شنیده ایم که بیشترشان با افسانه پیوند خورده، اما چنین داستان هایی کم کم درحال به واقعیت پیوستن است که نمونه آن 1341-25را امروز در روسیه شاهد بودیم.
فیلم های مربوط به آن را حتما در تلویزیون و یا شبکه اینترنت دیده اید: یک شهاب سنگ ده تنی با عبور از روی مرکز روسیه  به شش شهر آسیب فراوان رساند. برخی ساختمان ها خراب شدند، شبکه برق و ارتباطات شهرها برای چند دقیقه قطع شد وآتش در زمین وآسمان درحرکت بود. خوشبختانه تلفات جانی گزارش نشده اما حدود هزار نفر زخمی و مجروح شده اند که بلافاصله تحت درمان قرار گرفتند.
به هنگام عبور این شهاب سنگ که نزدیک زمین درحرکت بود ترافیک جاده ها و خیابانها به خاطر تصادفات ناگهانی مختل شد و برف های کوهستان اورال آب شدند. و این یک بلای آسمانی بسیار کوچک بود که گفته می شود همیشه چنین خطری وجود دارد و در آینده سنگ های غول پیکر چندین هزارتنی به سوی زمین حرکت خواهد کرد که اگر با زمین برخورد کند پایان عمر زمین خواهد بود واگر از کنار آن رد شود با خسارات و تلفات فراوانی  همراه خواهد بود که خدا آخر و عاقبت  آن را بخیر کند.
دانشمندان فضایی مدتهاست که در حال تهیه امکاناتی هستند تا با آن بتوانند چنین سنگ هایی را پیش از رسیدن به زمین در آسمان منفجرسازند.
روز سوم
استعفای جنجالی
درمیان جنجال های سیاسی، خبر 1341-22استعفای پاپ شوک دیگری بود که برجامعه جهانی فرود آمد.
زیرا در طول تاریخ مسیحیت  استعفای پاپ که تحت شرایطی خاص برای این سمت بزرگ و مهم مذهبی انتخاب می شود، سابقه نداشته، جز یکبار که آن هم در 598 سال پیش یعنی در سال 1415 میلادی روی داد. در آن زمان گریگوری دوازدهم به عنوان پاپ درصدر مسیحیت قرار داشت که بدلیل فشارهای زیاد مجبور به استعفا شد.
پاپ بندکیت شانزدهم که در سال 2005 درصدر واتیکان قرار گرفت چند روز پیش به بهانه کهولت سن استعفا داد و گفت که در 85 سالگی قادر به انجام وظایف خود نیست. درحالیکه چنین  نمی تواند باشد جز آنکه  فشارهای سیاسی ناشی از شایعات مربوط به بروز جنگ صلیبی، حرف نشنوی گروهی از جامعه مسیحیت از وی که همچنان همجنس گرایی را دنبال می کنند وتن به ازدواج های غیر مذهبی می دهند، افرادی که در لباس مقدس کشیشی محیط کلیساها را آلوده ساخته اند، و بسیای دیگر از مسایل که خبرهایش مرتبا در رسانه ها انعکاس می یابد او را آنچنان خسته کرده که مجبور شده عطای پاپ بودن را به لقایش ببخشد و تنها در خلوت خود به راز و نیاز باخدا مشغول شود. به هرحال:
هر دم از این باغ بری می رسد
تازه تر از تازه تری می رسد
روز چهارم
اخلاق و قانون
در سانفرانسیسکو، که به شهر لیبرال ها معروف است، برسر اعتراض خیابانی زنان و مردان برهنه جنجالی بر پا شده که دامنه آن به دانشگاه ها ومراکز قانونگذاری امریکا کشیده شده و اساتید حقوقی وقانونگذاران امریکایی درباره آن به بحث و تبادل نظر نشسته اند.
کارشناسان امور اخلاقی امریکا می گویند که 1341-24حضور زنان برهنه، یا مردان برهنه در میدان محله کاسترو که به میدان همجنس گرایان معروف شده برای مردم عادی به ویژه کودکان و نوجوانان زیبنده نیست.
اساتید دانشگاه های امریکا نیز که در امور حقوقی تخصص دارند اظهار داشته اند ممکن است که برهنگی نوعی اعتراض باشد اما اخلاقیات جامعه را خدشه دار می سازد و مغایر با قانون است. زیرا افراد بالای 5 سال نمی توانند اعضای تناسلی خود را در اماکن عمومی  در معرض دید مردم قرار دهند.
قانونگذاران هم اعلام کرده اند که در متمم اول قانون اساسی امریکا حقی برای برهنگی در اماکن عمومی ذکر نشده وحتی دیوانعالی کشور براین نکته پا فشاری می ورزد که برهنگی به خودی خود نوعی از بیان نیست که بتوان از آن به عنوان ابزاری برای ابراز عقیده استفاده کرد.
واین مخالفت ها در حالی است که برهنه گرایان ادعا می کنند که برهنگی آنها یک نوع  کُنش سیاسی است و ما براساس آزادی ابراز عقیده به این کار دست می زنیم.
درحال حاضر جنجال برهنگی در سانفرانسیسکو موضوع بحث فعالان حقوق مدنی، قانونگذاران و اساتید حقوقی دانشگاه های امریکاست تا بیابند آیا برهنه شدن نوعی آزادی بیان برای بیرون ریختن اعتراض های درونی است یا نه؟
و  این درحالی است که انسان ها برهنه می آیند و برهنه می روند و حاجی فیروزمان هم بعد از سال ها همچنان می گوید:
عید آمد و ما لُختیم 
رفتیم به بابا گفتیم
گفتش که بابا بی خود
تند تندنکشید قُدقُد
روز پنجم
صوفی وهمسرش

شیخ ابوالحسن خرقانی را باید بشناسید.او از عارفان و صوفیان به نام ایران زمین به شمار می رود که با حکیم ابوعلی سینا دانشمند ایرانی رفت و آمد داشت.
ابوالحسن خرقانی یکی از مریدان بایزید بسطامی 1341-27بود و خود نیز شاگرد ومرید معروفی به نام خواجه عبدالله انصاری داشت. خرقانی در کتاب هایی که از خود به یادگار گذاشته درباره شکستن دیوارهای تفرقه، قوم گرایی، و خدمت به خلق سخن ها گفته، اما هرگز نتوانست با همسر خود کنار آید. زیرا او قادر به درک شوهرش نبود و همیشه اورا دروغگو و دغلکار خطاب می کرد.
می گویند روزی بوعلی سینا حکیم و دانشمند ایرانی به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفت. وقتی به خانه او رسید شیخ خرقانی برای جمع کردن هیزم به صحرا رفته بود و ابوعلی سینا از همسرش سئوال کرد که شیخ چه زمانی  به خانه بر می گردد. همسر شیخ با تندی از حکیم بوعلی سینا پرسید: با این زندیق دروغگو چکار داری؟
ابوعلی سینا تنها راه چاره را دراین دید که سکوت کند و به دنبال شیخ  به صحرا برود. در صحرا با شگفتی تمام شیخ را دید که با دو شیر که بر پشت آن ها هیزم بود به طرف خانه بر می گردد. از او پرسید در چه حالی شیخ؟ شیخ نفسی کشید وگفت: تا ما بار چنان گرگی را نکشیم (اشاره به همسرش) شیری بار ما را نکشد.
وامروز هم اگر به روستای خرقان محل تولد شیخ ابوالحسن خرقانی در 24 کیلومتری شاهرود بروید واز آرامگاه شیخ دیدن کنید مجسمه او را خواهید دید که درکنارش دو شیر تنومند نشسته اند.
روز آخر
پاتوق شیرازی ها
امروز یکی از بچه های شیراز عکسی را برایم فرستاد که خاطرات دوران جوانی را در من زنده کرد.
عکس فرستاده شده را می بینید که مربوط به کتابفروشی و مطبوعات بین المللی شیراز است. این کتابفروشی زمانی پاتوق بچه های روشنفکر شیراز بود. محلی زیبا و دلچسب بود که همان طور که از نام آن پیداست، همه گونه نشریات 1341-26خارجی در آن پیدا می شد. از مجلات تایم، نیوزویک و لایف هفت تومانی گرفته تا مجلات پلی بوی که با پوشش های نایلونی بود تاکسی به آن ناخنک نزند و عکس هایش در معرض نمایش عمومی قرار نگیرد. اما حالا این کتابفروشی مخروبه شده ودیگر آن رونق قدیمی را ندارد.
آن زمان وقتی که وارد کتابفروشی می شدیم در طبقه دوم کنار پنجره روی صندلی های قشنگش می نشستیم و با کیک مخصوصش نسکافه می خوردیم. من واحمد نجیب زاده معمولا از فیلم و سینما و سناریونویسی حرف می زدیم و گاهی اوقات هم سر وکله علیرضا میبدی پیدا می شد که معمولا یک مجله تایم دستش بود وبا حوصله آن را مطالعه می کرد و نسکافه اش را می نوشید.
این کتابفروشی در بهترین نقطه خیابان زند قرار داشت، و برای اولین بار پای کلیه نشریات خارجی را به شیراز باز کرد تا برو بچه های شیرازی اهل قلم وکتاب و فیلم را، پیش از رفتن به سینما و دیدن فیلم های سینه راما، به این کتابفروشی باز کند تا هم فال باشد و هم تماشا.
روبروی کتابفروشی مطبوعات بین المللی، آن طرف خیابان هم آبلیموی تمیز کار بود که به طور سنتی شربت آبلیمو  و عرق های کاسنی، شاطره، بیدمشک و غیره را به رهگذران تشنه وخسته می فروخت…
خلاصه این عکس رنگ و رو رفته از اسکلت کتابفروشی و مطبوعات بین المللی، که روزی برای خود پایگاهی معتبر و بی جانشین بود و به شخصی به نام «عرب» تعلق داشت، مرا به خاطرات دور و شیرینی برد که برایم بسیار لذت بخش بود.