1344-106

روز اول
بهانه!
نوروز در راه است. 1344-100نیمه های اسفند که می شد ،همیشه به سراغش می رفتم.
خانه قدیمی اش از تمیزی برق می زد. روی شیشه پنجره هایش کوچکترین لکه ای دیده نمی شد. فرش هایش از بس روی آنها جارو می کشید، رنگ نو به خود می گرفت.دیوارهای اتاق  و درها را با پارچه نم دار تمیز می کرد و از بویی که از آن برمی خاست لذت می بردم.
سبزه هایی را که کاشته بود دو سه بند انگشت بیرون آمده بود و لطافت خاصی به اتاق می بخشید.
این کار هر سال مادر بزرگ بود که با خانه تکانی به استقبال عید می رفت. می گفت تمیزی و نظافت شگون دارد و بابا نوروز با رغبت وارد خانه می شود.
مادر بزرگ  عقیده داشت در خانه ای که برای نوروز خانه تکانی نشده از برکت خبری نیست…
یواشکی مادر بزرگ به تاقچه اتاق هم که جای قرآن او بود نگاه می کردم و اسکناس های دو تومانی را می دیدیم که برای من و بقیه بچه ها لای قرآن گذاشته تا پس از تحویل سال آنها را به عنوان عیدی بین ما تقسیم کند…
اما حالا سال هاست که دیگر خبری از او نیست. در اتاقش کسی زندگی نمی کند. ولی هرکس که وارد آن می شود چراغ پشت پنجره او را می بیند که همچنان روشن است. عینکش هم کنار گلدانی که آن را دوست داشت،در پشت پنجره دیده می شود. معلوم نیست چه وقت خواهد آمد تا آن را به چشمش زده و باآن به درخت کهنسال پشت پنجره نگاه کند که می گفت از آن خاطره ها دارد…

روز دوم
دکتر مهم بنده!
دو سال پیش وقتی دچار  بیماری ریه شدم، دکتری را به من معرفی کردند که گفتند در کارش نمونه است.
وقتی خواستم وقت ملاقات 1344-101بگیرم متوجه شدم باید چهار ماه درانتظار باشم تا نوبت به من برسد. اما چون از او تعریف های زیادی  شنیده بودم تن به چنین انتظاری دادم تا بعد از چهار ماه او را ملاقات کنم.
چند روز بعد وقتی مادر عروسم حالم را جویا شد. گفتم هنوز موفق به دیدار دکتر نشده ام و باید چهارماه منتظر باشم. پرسید کدام دکتر؟ گفتم: دکتر رضا ناهد.
با تعجب گفت: او که ازبستگان من است! همین الان زنگ میزنم.
خلاصه همان روز عصر خود دکتر زنگ زد و پس از حال و احوال  خلاصه ای از ناراحتی ام را سئوال کرد وقرار شد فردا صبح او را در دفترش ملاقات کنم.
گرچه این اولین ملاقات ما بود اما گویا سال ها بود که او را می شناسم. صمیمی و آگاه به کارش که هر بیماری دربرخورد نخست به آن پی می برد. و در همین ملاقات بودکه متوجه شدم عروس او دختر سناتور جان کری است که یکبار نیز در انتخابات ریاست جمهوری امریکا شرکت کرد و از جورج بوش شکست خورد.
ملاقات با دکتر رضا ناهد نه تنها برایم از نظر بازگشت سلامتی ام مفید بود بلکه سبب شد با شخصیت دوست داشتنی او آشنا شوم که چگونه در دشواری های زمانه خود وخانواده اش  را به مرحله ای رسانده که دعای خیر دیگران 1344-102به دنبالشان باشد و فرزندش نیز به عنوان داماد در خانواده یک سناتور با نفوذ امریکایی که حالا وزیر امور خارجه امریکاست راه یابد.
در آن زمان در این باره چیزی ننوشتم. اما وقتی دیدم از چندی پیش که جان کری به مقام وزارت خارجه رسیده، رسانه های داخلی و خارجی ایران به داماد ایرانی جان کری مرتبا اشاره می کنند، تصمیم گرفتم به این موضوع اشاره کنم و بگویم که بهروزخان فرزند خلف دکتر رضا ناهد زمانی با ونسا خانم، دخترجان کری آشنا شد که هر دو در بیمارستان ماساچوست دیداری اتفاقی داشتند که همین دیدار زمینه دوستی و ازدواج آنها را فراهم می سازد.
در یکی از عکس ها بهروز و ونسا را در کنار هم می بینید و درعکسی دیگر جان کری در کنا همسرش نوه خود از داماد ایرانی اش را در آغوش گرفته است.
به هرحال باید گفت اگر خودمان مهم نیستیم، لااقل دکترمان مهم است…
روز سوم
زنان و آینده جهان
در جمعی بحث برسر اوضاع بد زمانه بود و هرکسی نظری میداد. در این میان خانمی که گمان می کنم حدود چهل سال داشت و در تمام مدت ساکت نشسته بود با یک جمله چنان زن و شوهرها را در جمع به جان هم انداخت که صاحبخانه چیزی نمانده بود سر آنها فریاد بزند و بگوید که از مهمانی دادن سخت پشیمانم.
چیزی که آن خانم گفت  و به اصطلاح آشوب به پا کرد این بود که اگر زنان رهبری جامعه را داشته باشند و حاکم شوند اوضاع آرام خواهد شد.
این حرف گرچه به نظر من پسندیده بود اما به دل آقایان حاضر در جلسه ننشست و با همسرانشان که موافق نظر آن خانم بودند به جدال لفظی پرداختند.
بعضی از شوهرها حتی به چنین عقیده ای می خندیدند و 1344-103می گفتند که زنان ظرفیت چنین کاری را ندارند و نمی توانند با احساسات مسائل کشور را حل کنند… درحالیکه تجربه نشان داده در کشوری که زنی رهبر بوده از شدت تنش ها کاسته شده و از جنگ و خونریزی هم خبری نبوده است.
درحال حاضر در جهان بیش از ده کشور توسط زنان رهبری می شود که اگر در این کشورها حوادث طبیعی مانند زلزله وآتش فشان روی ندهد کمتر خبری از این کشورها به گوشتان می خورد. زیرا رهبران این کشورها به دلیل مادر بودن و اعتقاد داشتن به روابط صحیح خانوادگی چنان سرگرم گسترش مراکز آموزشی و بهداشتی و رفاه اجتماعی هستند که دیگر وقتی برای پرداختن به اموری که کشورها را به درگیری های سیاسی و نظامی می کشاند، ندارند.
بنابراین زنان نه تنها می توانند آرامش را به خانه ها باز گردانند، بلکه در ایجاد و حفظ صلح درجهان هم نقش خواهند داشت.
پس باید به جای استفاده از زنان به عنوان عروسک های تبلیغاتی، به آنها میدان داده شود تا در ساختن جهان مشارکت مستقیم و موثر داشته باشند. زیرا زنان «ژاندارک گونه» و «مادرگونه» نه تنها می توانند آرامش را به خانه ها بازگردانند، بلکه می توانند در ایجاد و حفظ صلح در جهان نیز نقش داشته باشند…
روز آخر
رادیو و دو نسل

هر هفته که برنامه «سیری در موسیقی ایران» را در رادیو جوانان درکنار هوشمند عقیلی آوازه خوان و موسیقی دان سرشناس اجرا می کنم، به دوران جوانی خودم بر می گردم که در رادیو شیراز برنامه های متنوعی را اجرا می کردم.
در آن زمان تهیه کنندگانی داشتیم که برای انتخاب موزیک و یا ترانه های مورد نظر با صدای خوانندگان مختلف، آرشیو بزرگ رادیو را که در آن صدها نوار و صفحه بود زیر و رو می کردند تا موسیقی برنامه را آماده سازند. اما امروزه شبکه جهانی اینترنت کارها 1344-104را آسان ساخته و با دو سه حرکت چند ثانیه ای روی کامپیوتر می توان به آنچه که مورد نظر است دست یافت. اما با تمام این سادگی، هنوز ذوق و هنر واستعداد تهیه کننده است که می تواند یک برنامه رادیویی را شنیدنی کند و ابزاری را به کار برد تا به آن برنامه جان بخشد. استفاده موزیک متن و گاه صداهای اضافی که به آن ساندافکت می گویند و با محتوای برنامه هماهنگی دارد آنچنان تاثیری بر شنونده دارد که او را به فضای شنیده هایش می برد  و هرچه راکه می شنود به مانند صحنه ای زنده در برابر خود تجسم می کند.
و این هنر تهیه کننده یک برنامه رادیویی است که این روزها به او «سویچر» یا کارگردان فنی برنامه می گویند.
رادیو جوانان که در کنار مجله جوانان به فعالیت خود ادامه می دهد و با برنامه های متنوع رادیویی در این راه نیز موفق شده، دو تهیه کننده جوان دارد که گرچه مانند تهیه کنندگان سابق رادیویی دوره های چند ساله تهیه کنندگی رادیو را ندیده اند، اما با کامپیوتر و اینترنت بزرگ شده اند و نسل عصر دیجیتال هستند.
«مهسا» و «هومن» دو جوان تحصیلکرده و خودساخته، در کار صدا و موسیقی و رادیو شده اند که 1344-105خودشان آموخته اند و با استفاده از تجربه دیگران به رموز کار آشنا شده و آن را با ذوق و هنر خود پیوند زده اند.
مهسا ذکایی را به دلیل آشنایی و دوستی با خانواده ی عزیز ذکایی از زمان کودکی می شناسم. آن سال ها که شیرینی و جذابیت کودکانه داشت، هر بار که می دیدمش خوشحال می شدم و او را در آغوش می گرفتم، اما هرگز نمی توانستم فکر کنم که او روزی ماهرانه در کنار من به تهیه کنندگی برنامه رادیویی ام بپردازد و خوشحالی مرا از دیدنش چند برابر کند. او حالا هنرمندی شده که تمام وجودش در هنر غوطه ور شده و در تهیه برنامه های رادیو جوانان چنان از خود استعداد و تبحری نشان میدهد که باید به او تبریک گفت.
امروز که روز تولد او بود، در کنار هم دراستودیو رادیو جوانان عکسی به یادگار انداختیم که نشان میدهد دو نسل قدیم و جدید هم برای ارائه یک کار هنری می توانند در کنار هم قرار گیرند.