1555-58

مرتضی قمصری…. همیشه فدایی رفقا، بدون گرین کارت رفت

عکسها از مرتضی فرزانه

درست 30 سال بود، که در انتظار گرین کارت بود، دو سه بار از طریق مجله جوانان برایش اقدام کردیم ولی با همان لجبازی های خاص خودش گفت یک وکیل گردن کلفت، کارم را دنبال می کند، همین روزها گرین کارتم می آید. ولی دیدیم که 30 سال گذشت و عاقبت بدون گرین کارت به سفر ابدی بدون بازگشت رفت.
مرتضی قمصری خصوصیات ویژه خود را داشت، فدایی رفقایش بود، لجبازیهای خودش را هم داشت، گاه خیلی عاقل بود، مهربان بود، سلیم بود، با گذشت بود، گاه یکدنده بود، بچه بود، می جنگید و عجیب اینکه با دو جمله، با یک تلفن یا یک توصیه دوست، دوباره آرام می شد. وقتی با کسی دوست بود و دوستش داشت آن شخص تا آسمان هفتم بالا میرفت، از خورشید هم پرنورتر می شد، وقتی با کسی لج می کرد، دلخور می شد، تا نهایت پیش میرفت، ولی کینه جو، از نوع کهنه و ریشه دارش نبود گاه حرکاتش آدم را به یاد پسربچه های لجوج و یکدنده می انداخت، چون همانقدر هم درونش صاف بود.
مرتضی هیچ جا ثابت نمی ماند. مدتی با مجله جوانان همکاری داشت، بعد رفت با تماشا کار کرد و سپس با تهران همکاری می کرد. بعد با مسعود امینی مدتی کار کرد. و برای جام جم برنامه تهیه می کرد، با فردوسی همکار بود، قرار بود با پارس تی وی کار کند، ولی هیچ جا ماندگار نبود، خودش می گفت اگر من خودم یک نشریه مستقل داشته باشم طی دو سه هفته با شکایت خیلی ها تعطیل می شود چون بی پروا بود، از هیچکس واهمه نداشت، سیاستمدار نبود، ملاحظه کار نبود، مرتضی قمصری بود.
از 50 سال پیش کار مطبوعات را شروع کرد، به انگلیس رفت تا تحصیل فشن بکند مدتی برای ملکه های زیبایی لباس طراحی می کرد. مدتی با چهره های متفاوت در لندن مصاحبه می کرد نمونه اش گزارش خلیل عقاب برای مجله جوانان بود، در لندن با یک خانم انگلیسی بسیار مهربان، وفادار بنام هلن ازدواج کرد صاحب 4 فرزند پسر شد.
مدتی با همسر و بچه هایش در لوس آنجلس زندگی میکرد، ولی با سفر هلن و بچه ها به لندن، مرتضی هم مدتی رفت، اما دوباره برگشت، عاشق فضای شلوغ لس آنجلس بود از آن موقع بدلیل کلاف سردرگمی گرین کارت اش، امکان سفر به لندن را نیافت، چند سال پیش به دلیل عمل جراحی قلب همسر و بچه هایش به لس آنجلس آمدند، تلاش کردند او را با خود ببرند، ولی زیر بار نرفت در اینجا ماند، با سختی زندگی کرد، دوباره و 3 باره بیمار شد و تحت عمل قرار گرفت، ولی همچنان سرسخت با زندگی می جنگید.

1555-60

1555-61

1555-62

خیلی ها گاه یک چهره مرتضی را می دیدند، اینکه با قلم خود بعضی ها را دلخور می کرد، با فیس بوک، دوستان را دلگیر می کرد ولی چهره دیگر مرتضی، آدم فداکاری بود، که فقط کافی بود چیزی از او بخواهی، از همه وجودش مایه می گذاشت حتی اگر لازم بود از همه نفوذش استفاده می کرد، حتی قرض می کرد، شب و روز می دوید تا خواسته شما را برآورده کند. وقتی یک خبر یا مصاحبه به مجله می داد، خودش با آن نوشته حرکت می کرد. از تایپ تا تصحیح تا طراحی تا چاپ، ول کن نبود، وسواس عجیب و غریب داشت، اصرار داشت همه نوشته اش و عکس اش چاپ شده، زیر بار دیدگاه سردبیر نمی رفت.
در طی 10 سال گذشته، 10 بار برای خودش مجلس ختم برگزار کرد، در یکی ازآنها همه هزینه های مراسم را به گردن سعید سیام آشنای قدیمی خود و حامی همیشگی میدیا، هنرمندان انداخت و عجیب اینکه سرانجام هم چنین شد و سعید همه مسئولیت ها را صمیمانه و بدون توقع پذیرفت و اصرار داشت که کسی نفهمد چون مرتضی می خواست در وست لیک در کنار آرامگاه ویگن، طوفان و جهان بیارامد.
اخیرا که بیمار شده بود، اسی تنها برادرش شب و روز بالای سرش بود، اسی بار برادر را سالها بود بدوش می کشید، اعتراضی هم نمی کرد. در طی دو سه هفته اخیر با بیمارستان ها جنگید تا شاید مرتضی را دوباره به زندگی برگرداند، زمان زنده بودن هم اسی بسیاری ازهزینه های زندگی مرتضی را می پرداخت. هفته ای چند بار علیرغم قهر و آشتی میان خودش و مرتضی به سراغش میرفت، او بود که با زور مرتضی را به بیمارستان می برد. اسی بود که با اصرار می خواست مرتضی مراقب غذاخوردن و سلامت خود باشد.

1555-63

1555-64

یکشنبه روز وداع با مرتضی بود، 4 پسر برومندش هم از لندن آمده بودند، مراسم به دلخواه مرتضی برگزار شد. خیلی از هنرمندان، رسانه ها و مردم آمده بودند، چهره های آشنایی را می دیدیم، سعید سیام با فروتنی و مهر، گوشه ای ایستاده بود. اسی قمصری که چشمانش از اشک سرخ بود، با همه وجود می کوشید تا مراسم کامل و محترم برگزار شود فرزندان مرتضی بغض کرده ردیف جلو نشسته بودند به حرفهای استاد بازایی به زبان فارسی و انگلیسی گوش می دادند. چهره های سرشناس عباس پهلوان، ساسان کمالی، حسین مجید، عباس حجت پناه، فائزه، همایون خسروی، گرگن، فیروزه خطیبی، شهبال شب پره، مسعود امینی، ماشامنش، عسل پهلوان، علی پورتاش، کورش بی بیان، پرویز افشار، علی اعرابی، محمد کردنایج و همسرش، بهمن فتحی، محمد بیاتی، اکبر معزی، احمد آغاسی، ایزدمهر، میشا، سیمین تهرانی، مینا نایبی، داوود حدادی، کورش سارویی، باقر فرجی، دمستانی، احمدی نژاد و….
در اطراف حلقه ای گل از سوی همسرش، فرزندان اش، اسی برادرش و از سوی اندی خواننده معروف دیده می شد. مرتضی فرزانه همکار مهربان و دلسوزش با اشک تاویر مراسم را گرفت تا دین خود را ادا کند.
مرتضی رفت، ولی خاطره هایش، عکس های زیبایی که گرفته، فیلم های خبری که تهیه کرده برای همیشه می ماند.

مهدی ذکایی

1555-65

1555-66

1555-67

1555-68

1555-69

1555-70