1424-41

1424-42

شهره آغداشلو
 Mother Miracleنام سازمان خیریه ای است در هند که به همت یک بانوی انسان دوست ایرانی ، شهلا اتفاق در سال 2002 آغاز به فعالیت کرده است. و من افتخار دارم که از سنین نوجوانی با این بانوی تحصیلکرده، هنرمند و خیرخواه آشنا شده ام و همچنان عهد و دوستی و پیمان ما پا برجاست. از خانم اتفاق می پرسم چه چیزی باعث شد  تا زندگی اش را وقف کودکان نیازمند هند بکند؟
شهلا اتفاق : من تحصیلاتم را در رشته معماری و در دانشگاه تهران به اتمام رساندم پس از آن به امریکا آمدم و در دانشگاه University of San Francisco-USF لیسانس دیگری را در رشته های جامعه شناسی Sociologyو روانشناسی کودک گرفتم.
شهره: چگونه به فکر کمک رسانی به کودکان فقیر هند رسیدید؟
شهلا: در سفر  تفریحی ام به هند در سال 1995  در چایخانه ای نشسته بودم وخستگی در می کردم. دختر 3 ساله ای وارد چایخانه شد، با لباس پاره، موی در هم ریخته و کثیف. دخترک یکراست آمد سراغ من و چایم را خواست. لیوان چای را به او دادم و او بجای اینکه چای را بنوشد، لیوان را به بدنش چسباند تا کمی گرم شود. من حیرت زده متوجه شدم چای را برای گرم کردن اندام نحیف اش خواسته است. کنارم زانو زد و خودش را به لباس اسکی من چسباند، خم شدم، او را بغل کردم تا از گرمای لباس اسکی ام لذت ببرد. وقتی بغل اش کرده بودم، تنها فکرم این بود که در سانفرانسیسکو یک خانه 3 طبقه، چند اتاق خوابه دارم. این بچه میتواند براحتی با من زندگی کند.
در آن لحظه همه زندگی ام مثل فیلم سینمایی از جلوی چشمم می گذشت. همه آن پولی را که خرج لباس های گران قیمت کرده بودم که بعضی شان هنوز قیمتشان رویشان بود، همه آن پولی را که خرج کیف و کفش مارک دار کرده بودم، فکر سفرهایی را کردم که هزاران دلار خرج برداشته بودند وحالا حتی خاطره اشان هم باقی نمانده بود. همه فکرم این بود که این بچه پدر و مادر دارد و نخواهند گذاشت که من او را خودم ببرم، گریه ام گرفت و این گریه تا آخر آن سفر هند ادامه داشت.
در این سفر بود که تصمیم گرفتم به هند باز گردم وحالا که دخترک نمی تواند به خانه من بیاید، من به خانه او میروم تا خدماتم را به کودکان نیازمند هندی آغاز کنم.
شهره: از فکر تا عمل راه بس صعب است و دشوار. چگونه سرانجام این فکر به عمل رسید؟
شهلا: بعد از هفت سال و بعد از اینکه پسرم تحصیلات دانشگاهی اش را تمام کرد و ازدواج کرد راهی سفر شدم. خانه و زندگی و لباس ها و کفش و کیف ها را فروختم. همه عکس های قدیم را پاره کردم و خاطراتشان را به دور ریختم و با یک چمدان کوچک روانه هند شدم. جایی که نه آشنایی داشتم، نه زبان اشان را میدانم و نه هیچگونه آشنایی با مذاهبشان داشتم، و نه حتی غذایشان را دوست داشتم. که البته هنوز هم دوست ندارم.
پدرم، خواهرم، خانواده ام از من می پرسیدند کجا میروم؟ گفتم خدا خودش راه مرا انتخاب خواهد کرد. تا اینکه با یک خانواده امریکایی در سانفرانسیسکو آشنا شدم و آن ها به من گفتند بروم به ده کوچکی  به اسم «ریشه کش»Rishi kesh در شش ساعتی شمال دهلی که در کنار رودخانه گنگ احاطه شده با کوههای هیمالیا و فقرای بسیار. وقتی وارد ده ریشه کش شدم می دانستم به خانه آمده ام، همان جا محلی زندگی ام را انتخاب کردم و کارم را با مشکلات زیاد آغاز کردم.

1424-43

1424-44

شهره : چگونه دست تنها کارت را آغاز کردی؟
شهلا: از همان سال 2002 که کارم را با نگهداری 9 کودک فقیر در آپارتمان کوچکم در ریشه کش شروع کردم تا به امروز با کمک دوستان  یاران و خیرخواهان موفق شدم بیش از 200کودک نیازمند را زیر پوشش حمایت Mother Miracle در بیاورم. معجزه مادر اسم سازمان خیریه ای است که از 2002 آغاز کردم و آن را وقف کودکان نیازمند هند کردم.
این سازمان بعد از مدت کوتاهی بطور معجزه آسائی موفق شد مادران و خواهران بزرگ این کودکان را تحت حمایت خود قرار دهد. بقول یک ضرب المثل ژاپنی… به مرد فقیر ماهی ندهید ماهی گیری یاد بدهید. من از روز اول اعتقاد داشتم که حل مسائل از ریشه آغاز می شود.
بسیاری از کمک رسانان سازمان خیریه Mother Miracle از خیرخواهان ایرانی هستند و تعدادی هم از داوطلبانی هستند که از دانشگاههای معتبر جهان مثل اکسفورد Oxford و Cambridge و یا Boston می آیند تا داوطلبانه آنچه را که می دانند به این کودکان بیاموزند. پروفسوری که از دانشگاه کمبریج آمده بود ما را متوجه کرد که  بچه ها باید حتما جدا از غذایی که ما روزانه به آنها می دهیم صبحانه شیر و بیسکویت و ساعت 3 قبل از رفتن بچه به  منزل نان و گردو و بادام به آنها داده شود. با این فکر از خدا خواستم تا وسایل یک نانوایی و شیرینی پزی را سر راهم قرار دهد تا بتوانم به نصیحت پروفسور کمبریج Cambridge گوش کنم. یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که خانم دکتر طناز مزارعی یک خانم خیرخواه ایرانی از ارواین Irvine زنگ زدند و بمن اطلاع دادند که آقای خیرخواهی بنام آقای دکتر ابراهیم قربانیان از طرف سازمان خیریه Sunrise For Children پس از شنیدن 12 سال داستان زندگی من در هند ایشان تصمیم گرفتند که مبلغی به سازمان خیریه من اهدا کنند. در آن لحظه خدا جواب مرا داد.
طرح ساختمان شیرینی پزی را ریختم و یک فضای 2700 اسکورفیت در کنار مدرسه ام ساختم وکف آن را مرمر سفید کرده دیوارهای آنرا از کاشی سفید پوشاندم بعد از گذاشتن در و پنجره و پنکه های بادی و چراغ های سقفی. بیعانه یک مقداری از ماشین آلات شیرینی پزی را با پولی که آقای قربانیان داده بودند پرداخت کردم و بقیه پول ماشین آلات و میزها و وسایل شیرینی پزی را خدا می رساند. در آینده این شیرینی پزی و نان پزی بغیر از اینکه بچه های فقیر مدرسه مرا صبحانه خواهد داد بلکه در عصر میتوانیم نان گردو و بادام هم به آنها بدهیم تا گرسنه نخوابند. در طول روز این شیرینی پزی می تواند حتی  آنقدر زیاد شیرینی ونان درست کند که ما آن را در شهر وهتل ها بفروش رسانده و با درآمد آن مدرسه را بگردانیم و بچه های بیشتری بپذیریم. آرزوی من این است که تمام بچه های فقیر من که در  Website هستند صاحب یک اسپانسر (کفیل) بشوند. فقط با ماهی  40 دلار می توان یک بچه را از فقر نجات داد و آینده روشنی برای او ایجاد کرد.

1424-45

1424-46