گاه غصه می خورم که چرا دهها سال این هنر را زندانی کرده بودم

احساس می کنم آنهائی که تابلوهای مرا خریده به خانه می برند فامیل نزدیک من هستند

کاظم میری آشتیانی، یک نقاش هنرمند ایرانی مقیم مونترال است. که بدون هیچ ادعایی، آثارش را ایرانی وغیرایرانی روی دست می برند و خود می گوید نه کلاس دیده ام، نه استادی. من چند فرزند و نوه دارم، ولی تابلوهایم بچه های دیگر من هستند که لحظه ای مرا تنها نمی گذارند
کاظم میری آخرین نمایشگاه آثارش را در ۱۸ نوامبر گذشته با ۲۳ تابلو در مونترال برگزار کرد و با استقبال و فروش خوبی هم همراه بود
کاظم می گوید نمایشگاه کارهای من چند نوع تماشاگر دارد، یک گروه می آیند می ایستند و نگاه می کنند و میروند، گروه دوم می آیند، کنجکاو می شوند، کمی سئوال می کنند و گروه سوم ضمن تماشا، ضمن سئوال و جواب تابلوهایی را انتخاب کرده و می خرند وحتی بعدا هم تقاضای تابلوهای دیگر را که روی سایت من دیده اند دارند
بعضی از مشتریان درباره لحظه ای که یک تابلو را خلق می کنم می پرسند، که من با چه حالی، با چه افکاری روی بوم نقاشی می کنم، اغلب می گویند رنگهای تابلوهای من به آنها احساس خوبی میدهد، آنها را آرام می کنند و به بعضی ها انرژی میدهد و من گاه به خودم می گویم حرفهایشان را باور کن، اینها از ته قلب شان حرف میزنند، اینها ساده و مهربان و بیریا هستند
اغلب کسانی که تابلوها را می خرند اصرار دارند با من عکس هم بگیرند، من این بخش را دوست دارم، حس خوبی به من می دهد احساس می کنم آنها با خرید تابلوهای من و بردن آن به خانه هایشان با من به نوعی فامیل شده اند، احساس صمیمیت می کنم
از کجا شروع کردم

من از بچگی کارهای دستی و نقاشی هایم توجه خانواده را جلب می کرد. در دبیرستان بیشتر این استعداد را نشان دادم، ولی ناگهان سالها از نقاشی بدور افتادم بعد از دیپلم با دوستان آنزمان خود از جمله مهندس ایرج پرنیان به سپاه دانش رفتیم، من رفتم بدنبال شغل معلمی، چند سالی در شهریار معلمی کردم، همان زمان تصمیم گرفتم در کنکور شرکت کنم که سرانجام قبول شدم و در رشته اقتصاد، بازسازی و علم و صنعت تحصیل را شروع کردم تا سراز مهندسی عمران در آوردم، کم کم با تجربه ای که بدست آوردم در مناقصه ها شرکت کردم با همکاران خود، پروژه های بزرگ چون ساختمان 10 طبقه بانک ملی و ساختمان بهزیستی و مخابرات را تمام کردیم. بعد از کار سخت خسته شدم، سهام خود را در شرکت فروختم بدنبال ازدواج دخترم در سال 2010 و مهاجرت به کانادا گرین کارت کانادا را گرفتم و در اینجا ماندگار شدیم. بعد از سالها در اینجا بود، که دوباره وسوسه های هنر نقاشی به سراغم آمد، گاه با مداد نقاشی هایی می کشیدم، توجه عروسم را جلب کرد بدون خبر برایم کلی مداد و رنگ و بوم خریده و تشویقم کرد ادامه بدهم. نقاشی رنگی را با میوه ها شروع کردم، ساعتها و روزها رویشان کار می کردم تا کم کم جلوی چشمانم زنده شدند به مرور به سراغ پرتره رفتم، یک دختر سیاهپوست، که گردن بند و گوشواره طلایی به گردن داشت کشیدم دخترم بعضی نقاشی ها را روی واتساپ فرستاد وعلاقمندان قدم پیش گذاشتند، هنوز باورم نمی شد آن استعداد گم شده در کودکی، دوباره سر در آورد و پایه درآمدی هم بشود
برگزاری نمایشگاه به من جرات داد این هنر را جدی تر بگیرم، استقبال مردم، عکس العمل های شیرین شان مرا چنان به شوق آورد که دیدم خلق این نقاشی ها، وجودم، افکارم را، ذهنم را پر از انرژی مثبت جوانی می کند، وقتی خانمی یک تابلو را می خرد و بعد دوباره بدنبال تابلوی دوم می آید، آن که روی آنلاین دلبسته تابلویی می شود و حتی برای خرید آن تا در خانه ما می آید، من تازه می فهمم که سالها این هنر را در درون خود زندانی کرده ام و حالا که آزاد شده، زندگی مرا هم متحول کرده است.
این تابلو کشیدن ها، این تشویق و مهر مردم، این حمایت خانواده و دوستان، مرا سالها جوان کرده است. گاه ساعتها در روز در یک فروشگاه کار می کنم، بعد خسته به خانه می آیم و یک اثر تازه خلق می کنم همه خستگی هایم میرود، گاه غصه می خورم که چرا این هنر را سالها زندانی کرده بودم.
:برای دادن سفارشات خود با خانم الهام میری با این شماره تماس بگیرید

647-760-7767