1407-44

پرویز ناظریان

انگار همین دیروز بود. و مهندس سیحون، مردی که همیشه قامت بلند خود را همچنان راست واستوار نگاه می داشت، ولی این بار با کمی خمیدگی ولی همچنان قبراق و با چشمانی جستجوگر و نگاهی پر از طعنه و طنز به جمعی پیوسته بودکه برای بزرگداشت یک رویداد فرهنگی گرد آمده بودند. سال گذشته، همین روزها و در یکی از کتابخانه های شهر ونکوور کانادا بود و «ایرج ثابت» گروهی راگرد آورده بود تا در رویداد معرفی و امضای کتاب «گذری بر زمان» حضور یابند و مهندس سیحون، نه فقط به خاطر دوستی چندین ساله که من با او داشته ام، بلکه به خاطر حمایت از یک فعالیت جدید فرهنگی در این گردهم آئی حضوریافته بود.
آهسته گام بر میداشت و دوستی که او را به جمع ما آورده بود، همچنان مواظب او بود، ولی در ردیف  اول نشست، نگاهی دوستانه به من داشت ونظری کنجکاوانه به صفحات کتاب. و وقتی نگاهش به تصویر آرامگاه عمر خیام افتاد، که  او سالها پیش طرح آنرا کشیده و آنرا به انجام رسانده بود، برای من و دیگران توضیح داد که چگونه این طرح را براساس نظرات فلسفی و علمی خیام فراهم کرده است وبه من گفت یک نسخه از «گذری بر زمان» را در بازگشت به لوس آنجلس به دخترش «مریم» بدهم تا او در سفر جدیدی به لوس آنجلس و در خلوتکده خانه خویش در این شهر آنرا مطالعه کند و من نمی دانم که آیا او بعدا فرصتی برای این سفر پیدا کرد و یا رخت خود بربست و راهی مکان ناشناسی شد که همه ما دیر یا زود، به این بی انتهای مکان و زمان خواهیم پیوست.

***

هوشنگ سیحون در خانواده ای بس هنرمند و فرهیخته در تهران سالهای پریشانی های ایران و آسودگی های نسبی بخشی از جهانیان، از پایان کشتارهای جنگ جهانی اول بدنیا آمد. پدرش میرزا عبدالله فراهانی، از پیشگامان موسیقی سنتی، مادرش نوازنده تار و سه تار و دایی او، احمد عبادی، استاد سه تار بود. هوشنگ سیحون که بعدا راه دیگر هنر را در رشته های نقاشی و معماری پیموده بود، وقتی سالها بعد به ریاست دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران برگزیده شد، یکی از نخستین کارهای او، افزودن رشته های موسیقی و نمایشی به این دانشکده بود. در دیدارهای کمتر در تهران، پیش از رویدادهای مذهبی، و در برخوردهای بیشتری که من با  مهندس سیحون درامریکا و اغلب در لوس آنجلس داشتم، چیزی از اینکه او هم ممکن است ساز وآوازی داشته باشد، نیافتم ولی یکشب را به خاطر دارم. محفل دوستانه ای بود و مهندس سیحون که همیشه همراه دخترش مریم در این گونه محافل حضور داشت، به نوای پیانوی خانم جوانی از مدعوین گوش میداد و مانند بسیاری از اوقات که مرا با طعنه وطنزهای خود همراه میکرد از من پرسید که این چه آهنگی است ومن که در آن آهنگ شباهت هایی با «مهتاب» آهنگساز فرانسوی «دبوسی» یافته بودم و همیشه از شیفتگان این آهنگساز بودم، از این ترانه یاد کردم. و مهندس سیحون، با آن پوزخند شهره خود گفت، خیر، این ترانه فیلم «قصه عشق» است!
آشنایی من با مهندس سیحون، زمانی روی داد که او ریاست دانشکده هنرهای زیبا را رها کرده بود و یکی از شاگردان قدیمی تر او، به این سمت برگزیده شده بود و مهندس سیحون فرصت بیشتری برای خود بودن، غنی تر شدن داشت وبازگشت به طرح هایی از شهرها و روستاهای ایرانی که بعدها بصورت کتاب مدونی از زندگی خالص ایرانی، درجهان منتشر شد.
در آن زمان ها، من بیشتر با فعالیت های همسر مهندس سیحون، معصومه سیحون و موج جدید نقاشان، طراحان و شعرایی که در به اصطلاح دکانهای هنری معصومه سر میکردند، همراه بودم ولی گاهی نیز به خانه سیحون ها در در شمال تهران میرفتم و صرفنظر از هر چیز، اسیر جاذبه طبیعت دست نخورده باغ گسترده این خانه میشدم.

1407-45

نخستین دیدار من و یا تجدید دیدار من با مهندس سیحون در نخستین سالهای سکونت بسیاری از ما در لوس آنجلس در دهه 1980 روی داد و او نمایشگاه ویژه ای از آثار جدید خود برگزار کرده بود. یکی از تابلوهای او که اصل آن در موزه «لوور» پاریس به نمایش درآمده و احیانا در همانجا ماندگار شده بود، تصویر خوفناکی از یکی از ملایان و چه بسا که مخوف ترین آنها را نشان میداد که از یک سو اسبانی را به سوی خود میخواند و در سوی دیگر اجساد خون آلود آنان را به زیر دست وپای خود میکشاند. اسب به عنوان مظهری از قدرت و سرعت و ضمنا حیوانی شکیل و زیبا و صبور، در بعضی از آثار سیحون دیده میشود و در این تابلو این اسبان، نشانه هایی از مردمی بودندکه همراه تمدنی درخشنده قرون، خود قربانی این ملای مخوف میشوند.
مهندس سیحون با طراحی و به انجام رساندن آرامگاه بوعلی سینا در تهران، آرامگاه عمرخیام و کمال الملک و نیز آرامگاه دلاور بزرگ تاریخ فرمان روایان ایران،نادرشاه که ضمنا یکی از خشونت بار ترین آنان بوده است، بخشی از دین خود را به فرهنگ و هنر و سیاست واجتماع ایران ادا کرده است و این ها صرفا بخشی از چندین دهه فعالیت های پربار او در هر زمینه های فرهنگی و به ویژه ساخت و پرداخت معماری های گسترده دیگری بوده است.
در سال 1972 وقتی یک موزه بزرگ ایالت ماساچوست امریکا، آثاری از پابلو پیکاسو  و «سالوادور دالی» را به نمایش گذاشته بود، تابلوهایی از مهندس سیحون را نیز همراه این بزرگان هنر معاصر جهان، دراین مجموعه نمایش قرار داده بود. در شهر نیس در جنوب فرانسه، همزمان با گشایش موزه جدید هنرهای معاصر آن، چند تابلوی سیحون نیز به نمایش در آمد و در آن مکان، ماندگار شد. این ها، همه مشتی از خروار نمایشگاه های این مرد فرهیخته تاریخ معاصر ایران است. زمانی که در سال 1989 شهردار لوس آنجلس در یک رویداد بزرگ فرهنگی از مهندس سیحون تجلیل کرد و مدال ویژه ای را به وی تقدیم کرد، عده ای از شاگردان سیحون در دانشکده هنرهای زیبای تهران نیز حضور داشتند و بعضی از آنها از جذبه فوق العاده استاد در سخت گیری های او در فعالیت های درسی و دانشگاهی سخن گفتند و بعضی ها نیز از صفای این صاحبدلی خوش سخن یاد کردند که از بخت خوش من و امثال من که در لوس آنجلس، اغلب استاد را در محافل دوستانه می دیدیم، این چهره دیگر استاد را بیشتر درک می کردیم. یکی دوباری که من با او در رادیو و دو سه باری که در تلویزیونهای مختلف گفت و گو داشته ام، نیز این چهره آرامتر و نیز طنزآمیزتر او را دیده بودم.
احسان یارشاطر، بنیان گذار دانشنامه ایرانی، از هوشنگ سیحون در هنر به همان قدر تجلیل می کند، که از سیمین بهبهانی در شعر. و در امریکا، بعضی از کارشناسان معماری، هوشنگ سیحون را «فرانک لوید» ایرانی میدانند. مردی که در معماری مدرن امریکا، مقام برجسته ای دارد.
مهندس سیحون، طرح آرامگاه بوعلی سینا را زمانی که 28 ساله بود ریخت وآنرا بنا کرد. زمانی که در دهه های نخستین پس از جنگ جهانی دوم، سفارت شوروی سابق در تهران برو بیای مفصلی داشت و کانون فرهنگی سفارت نیز محل رفت و آمد روشنفکران روز بود، در نخستین نمایشگاه نقاشی که توسط این مرکز برپا شد، جایزه اول نصیب مهندس سیحون شد. سفر سیحون از ایران به فرانسه، که در سال 1980 و پس از رفع یکسال ممنوع الخروج بودن او از ایران توسط دولت مذهبیون صورت گرفت به دعوت دولت فرانسه و تجلیل از این هنرمند بزرگ بود. دولت فرانسه به سیحون همچنین هم شهری افتخاری داد ولی سیحون اقامت در امریکا و کانادا را ترجیح می داد  ودرگذشت او هم در شهر محبوب او، ونکوور کانادا روی داد. انگار دیروز بود، ولی همین روزهای سال گذشته بود. آخرین دیدار ما با استاد در جلسه ای خودمانی و با منش خودمانی او در یکی از کتابخانه های ونکوور کانادا. اگرچه سنگینی عمری طولانی، پشتی خمیده نصیب استاد کرده بود، ولی چه کسی گمان می کرد این مرد همچنان سرحال و قبراق و همچنان شوخ طبع، سالی دیگر، در میان ما نخواهد بود.
مهندس هوشنگ سیحون 26 ماه می 2014، همین چند روز پیش و زمانی که 93 سال را پشت سر گذاشته بود، درگذشت. عمری به درازای یک قرن و زندگی برای همه قرون. مهندس سیحون با پایه گذاری ستونهای محکمی بر فرهنگ وهنر ایران، خود بصورت ستونی استوار دراین فرهنگ و تاریخ آن در آمده است.