1322-46

1557-60

1557-61

اولین نکته در مورد این فیلم، تائید شده برای سنین 13 به بالاست، که محتوای فیلم و صحنه های آن بکلی با چنین سنینی هماهنگی ندارد و گویا اصرار دراین زمینه بخاطر دیجیتال اکشن بودن فیلم است، که آنهم زیاد کارساز نیست.
دومین نکته در مورد فیلم بکلی کمرنگ کردن احساسات و مسائل عاطفی قصه است، بطوری که از آغاز تا پایان هیچکس بجز دکتراولت (ژولیت بینوش) قلب مهربانی ندارد، او هم بدلیل خلق شخصیت میجر(اسکارلت) و باور او در مورد مثبت بودن شخصیت نیمه انسان و نیمه روبات اوست. در این میان سرمایه گذار این پروژه عقیده دارد میجر بهترین وسیله برای جنگ با جنایتکاران اینترنتی است!
فیلم برداشتی از یک فیلم و قصه و انیمیشن ژاپنی است که در سال 1995 ارائه شده و حدود 22 سال بود که در پی ساختن یک فیلم سینمایی کامل از این قصه بودند و سرانجام جیمی ماس، ویلیام ویلر و اهرون کروگر، 3 فیلمنامه نویس باسابقه، آنرا با توجه به سلیقه روز آماده کردند. میجر آمده تا بزرگترین شبکه های جنایتکارانه اینترنتی را نابود کند.
میجر در اصل دختری ژاپنی است که بدنبال حادثه ای تقریبا جان می بازد ولی گروهی دانشمند به رهبری دکتر اولت (بینوش) مغز او را در قالب یک روبات جای میدهند و با ساختار تازه، او را به یک وسیله جنگی مبدل می کنند.
فیلم پر از صحنه های اکشن است، گاه برای تماشاگر فیلم «لوسی» را با شرکت اسکارلت جوهانسون یا فیلمهای جیسون بورن را بخاطر می آورد، کارگردان جوان فیلم، روپرت سندرز که قبلا فیلم هایی چون Snow white and the Huntsmanرا ساخته و جنجال روابط عاشقانه اش با کریستین استوارت ستاره فیلم، نامش را سر زبانها انداخت. وی اصولا در خلق صحنه های اکشن توانایی خاص دارد، ولی این صحنه ها بویژه دیجیتالی بودن آن، حس تماشاگر را نسبت به حوادث و شخصیت ها می گیرد، تقریبا خیلی ها می دانند که این فیلم با همه جلوه های ویژه دیجیتالی ساخته شده و بازیگر آن از جمله اسکارلت شانس بازی خوب را ندارد، یعنی حسی برای او نمانده که بخواهد هنرنمایی کند.
فیلم البته پر از قهرمانان ژاپنی است چون قصه، تهیه کننده ها و دست اندرکاران فیلم ژاپنی هستند و اگر اسکارلت و ژولیت هم ژاپنی می شدند، فیلم کاملتر می شد!

1557-62

1557-63

فیلم قصه 6 فضانورد از سرزمین های مختلف است که به یک ماموریت ویژه در ایستگاه بین المللی فضایی میروند و تنها دو نفرشان باز می گردند.
این گروه شامل رایان رینولدز مهندس مکانیک ویژه، در نقش (روی آدامز)، جیک جیلن هال یک مهندس پرواز در نقش (دیوید جوردن)، ربکا فرگوسن در نقش میراندا دکتر متخصص کنترل بیماریها و ویروس ها، و دو همکار دیگرشان، بروی یک سلول کار می کنند که ثابت شود آیا در مریخ موجود زنده و زندگی وجود دارد یا نه. تبلیغات فیلم، جاذبه های دیگری را نشان می دهد و بهمین جهت خیلی ها هنگام تماشای فیلم با حیرت بعضی صحنه های هول آور را شاهد هستند.
سلول که خالقان آن با او همسفر هستند برخلاف انتظار تیم، براثر یک اشتباه کوچک بمرور مبدل به هیولایی میشود که چهار تن از گروه را به طرز فجیعی از پای در می آورد و بعد از سالها شاهد فرو رفتن هیولاها در دهان و بدن و شکم آدمها هستیم و صحنه هایی که به فیلم های هولناک تعلق دارد.
تماشاگر با دیدن نام بازیگران سرشناسی چون رایان رینولدز، جیک جیلن هال، مشتاق دیدن فیلمی می شود که خبر از حوادث پرهیجان و جالب میدهد ولی درست در همان نیم ساعت اولیه فیلم رایان رینولدز به طرز هول انگیزی از پای در می آید و بکلی ازصحنه فیلم حذف میشود. مرگ هیوریوکی سانادا در نقش مهندس پرواز نیز تکان دهنده است خصوصا که او درون سفینه شاهد وضع حمل همسرش شده و صاحب فرزندی میشود و قول میدهد هرچه زودتر به خانه برگردد.
گروه فضانوردان خیلی زود متوجه اشتباهات اولین کارشناسان میشوند که دکترمیراندا (فرگوسن) بیش از همه دچار عذاب وجدان میشود.
توجه به بازی ها در فیلم بدلیل حوادث خونین فراموش میشود، رایان رینولدز در همان لحظات کوتاه هنرمندانه عمل می کند، ربکا فرگوسن و هیرویوکی سانادا، سرانجام جیک جیلن هال، بازی های متوسطی دارند.
حوادث فیلم دور از انتظار است ولی راضی کننده نیست، چون تماشاگر اصلا انتظار چنین صحنه هایی را نداشته است.