1322-46

1530-36

1530-37

1530-38

1530-39

قصه فیلم بروی شخصیت درهم ریخته «راشل واتسون» با بازی خوب امیلی بلانت می گذرد. راشل بدنبال یک طلاق غم انگیز هر روز با قطاری که سر کار میرفت از مقابل خانه قدیمی اش می گذرد خانه ای که به اتفاق شوهرش تام (جیسون تروکس) سالها در آن زندگی می کرد و شوهرش هنوز در آن زندگی تازه ای با همسر تازه خود آنا (ربکا فرگوسن) و فرزندش دارد. راشل برای گریز از خاطرات آن خانه، تمرکز خود را بروی چند خانه ای که کمی پائین تر قرار دارند می گذارد. بروی زندگی جیسون و جسی، که ناگهان جسی ناپدید میشود و پای راشل نیز به میان کشیده میشود.
ماجرای ناپدید شدن جسی بدون هیچ دلیل خاص از زبان راشل (امیلی) مگان (هیلی) و انا (ربکا) توضیح داده میشود. هر سه زن درون منقلب و آشفته ای دارند در این میان راشل که از طلاق خود از تام (جستین تروکس) به شدت آزرده است، بیکار و تنها والکلی شده، بکلی با ذهنیات خود زندگی می کند، او از پشت پنجره قطار هر بار در ذهن خود حوادثی را می آفریند و ارائه این کارکتر از سوی امیلی بلانت با مهارت خاص انجام میشود.
این فیلم براساس کتابی به همین نام نوشته پائولا هاکینز نویسنده انگلیسی تبار ساخته شده که در طی سال 2015 و 2016 فروش کتاب در سراسر جهان به 11 میلیون کپی رسیده است و خیلی ها کتاب و فیلم را با Gone Girl مقایسه می کنند.
این فیلم امکان تازه ای به جستین تروکس شوهر جنیفر انیستن میدهد، تا در یک نقش درام توانایی خود را نشان بدهد، هیلی بنت، ربکا فرگوسن، در برابر امیلی بلانت کم می آورند، ولی بهرحال می کوشند تا کمرنگ نمانند فیلم اصولا به مردها مهلت درخشش نمی دهد، خصوصا که کارگردان فیلم تیت تیلر، اصولا از نادر کارگردانی است که به زنان بازیگر فرصت درخشش میدهد، قبلا فیلم The Help را از او دیده ایم که چگونه به ماجرای سیاهان و مقاومت آنها در برابر ظلم می پردازد ولی در نهایت آنها را از پای افتاده نشان نمیدهد به طریقی آنها را از تاریکی ها به روشنایی ها میرساند.
شاید قصه فیلم جدید، آن مفهوم و معنا را ندهد، ولی به عوارض طلاق و سرکشتگی یک زن، پناه به الکل و بعد آشفتگی های ناشی از آن می پردازد، خصوصا که چنین زنانی تنها در جامعه رها میشوند.

1530-40

فیلم Deepwater Horizon به رویداد هولناک و انفجار در اسکله نفتی خلیج مکزیک در سال 2010 می پردازد که تعلق به کمپانی نفتی انگلیسی BP داشت.
این حادثه سبب نشت و ریزش میلیونها بشکه مواد نفتی به داخل اقیانوس شد، آلودگی گسترده ای را ببار آورد و سبب مرگ صدها هزار حیوان دریایی و پرندگان و آلودگی سواحل امریکا شد.
کمپانی BP با صرف هزینه های بسیار و بهره از شیوه های مختلف تا مدتها موفق به مهار انفجار و نشت نفت و آتش سوزیها نشد و سرانجام با مهار آن، ماهها طول کشید تا بتوانند اثرات و عوارض خطرات آنرا تا حدی از بین ببرند.
همانطور که درخبرها خواندید، کمپانی مزبور ناچار شد حدود 19 میلیارد دلار به آسیب دیدگان و خسارتهای وارده بپردازد.
در فیلم شاهد بازیهای خوبی هستیم، خصوصا بازی کرت راسل و جان ملکویچ در بعضی صحنه ها، به یک فیلم واقعی و مستند شبیه است و دو بازیگر کارکشته همه توانایی خود را بکار می گیرند.
مارک والبرگ نقش مایک ویلیامز یک تکنسین با تجربه و شجاع را دارد که همسر و فرزندش را پشت سر می گذارد و به یک ماموریت تازه می آید، که این بار تا پای جان پیش میرود و یک معجزه او را نجات می دهد.مارک بازیگر قابل انعطافی است، ولی یادمان باشد در برابر دو بازیگر پیش کسوت چون کرت راسل و جان ملکویج، خیلی از خود مایه گذاشته تا بقولی کم نیاورد در این میان نقش کیت هادسن، یک نقش حاشیه ای است که برای نخستین بار با پدرخوانده خود کرت راسل همبازی میشود.
کارگردان فیلم پیتربرگ توانایی بالایی در ساختن فیلم هایی با مایه های واقعی دارد و از نادر کارگردانانی است که اصرار به شعار ندارد. در این فیلم نیز بجای شلاق بر تن سیاستمداران، به جنبه های انسانی فیلم تکیه دارد، به صدمه هولناک به محیط زیست، به جان آدمها که گاه در زدوبندهای مالی و تجاری به هیچ گرفته میشود و با یکدندگی ویدرین (ملکویچ) مدیر کمپانی در تولید بیشتر و کسب درآمد بالاتر، سبب چنین فاجعه ای میشود و به هیج نظر و عقیده ای هم اهمیت نمی دهد.
فیلم به قهرمانی و حس انساندوستی بعضی شخصیت های فیلم، که همه واقعی هستند می پردازد که تا نفس آخر برای نجات انسانها و مهار فاجعه می کوشند و نکته مهم اینکه همه بازمانده های این فاجعه برای همیشه از چنین شغلی دست کشیدند و به دنبال زندگی آرام تری رفتند.

1530-41

1530-42