1322-46

1553-72

1553-73

وقتی نمونه و تبلیغ این فیلم را دیدیم، گمان کردیم که با یک فیلم پر راز و رمز پرهیجان و پر احساس روبرو خواهیم شد فیلمی آمیخته با واقعیت ها و باورهای ذهنی و شاید اعتقادی، که میتواند چون بسیاری از آثار مشابه پولساز و محبوب بشود اتفاقا هفته اول فیلم با چنین باوری در لیست پرفروش ها و مقام دوم را به دست آورد، ولی همانطور که محتویات فیلم نشان داد، از آن مقام پائین آمد.
فیلم قصه پدری عاشق خانواده، بخصوص دختر کوچک خود است که او را موجودی آسمانی می داند و گاه در برابر سئوالات او وا می ماند. نقش مک فلیپز را سم ورتینگ تون بازیگر اواتار و چند فیلم پرفروش دیگر ایفا می کند.
خانواده 5 نفره شامل پدر ومادر و 2 دختر و یک پسر راهی کمپینگ میشوند و در آنجا کنار یک دریاچه و کوهستان، ناگهان میسی دخترک 3 ساله (امیلی ایو) ناپدید میشود و بکلی شیرازه خانواده در هم می پاشد، خصوصا وقتی که پیراهن خونین او را پیدا می کنند، اینکه جنایتی رخ داده است.
مک فلیپز(سم) قبلا هم به دیگر اعضای خانواده توجه نشان نمی داد و در چهره یکایک شان این حس دیده می شد، و اینک بعد از حادثه «میسی» او دیگر هیچ چیز و هیچکس را نمی بیند، در یک افسردگی و اندوه عمیقی فرو میرود همه اطرافیان اندوهگین و نگران هستند ولی کاری از دست شان بر نمی آمد، حتی نزدیک ترین دوست مک، که نقش او را تیم مک گرا بازی می کند نمی تواند در آرامش و تسکین او نقشی ایفا کند. چرا که مک همه باورهای اعتقادی خود را از دست داده و دیگر ریشه ای از ایمان در ذهن او باقی نمانده است.
در اوج این افسردگی، ناگهان نامه ای با امضا «پاپا» به دست مک میرسد، که بکلی دنیای او را بهم می ریزد، او تصمیم می گیرد به دنبال آن نامه به سوی کلبه ای برود، که شاید راز از دست دادن «میسی» در آن کشف شود.
«مک» در مسیر خود با سه موجود ناشناس و اسرارآمیز برخورد می کند با صاحب آن نامه یعنی پاپا (اکتاویا اسپنسر) و همراهانش که نقش شان اویوآلوش و سم بازی میکنند و میکوشند لباس اندوه و عذاب را از تن مک بیرون بیاورند و او را همراه طبیعت زیبا و و سادگی و زیبایی آن نمایند.
برخورد مک با این سه موجود اسرارآمیز، حرفهایی که میان شان رد و بدل میشود، خسته کننده ترین بخش فیلم است چون درحالیکه تماشاگر درون صندلی خود مرتب جابجا میشود تا شاید این حرفها پایان یابد، تا بیش از یک ساعت بطول می انجامد حرفهایی که می توانست در نهایت در 15 دقیقه تمام شود.
جدل اندیشه و بقولی تلاش برای درک فلسفه «پاپا» برای مک اسان نیست، او بدنبال دختر خود آمده، او بدنبال قاتل و متجاوز آمده، او همه وجودش پر از خشم است و در همان مسیر با یک شخصیت مرموز دیگر (الیس براگا) روبرو میشود که درواقع به موعظه او می پردازد و می خواهد او را دوباره به باورها و اعتقادات اش برگرداند. این صحنه هم بسیار خسته کننده تاحدی مصنوعی است، بازی الیس براگا نه تنها جذابیتی ندارد، بلکه تصنعی بنظر می آید این فیلم بیشتر بیک سلسله موعظه مذهبی شباهت دارد، که می تواند بعنوان یک کتاب یا یک فیلم آموزشی برای کلیساها بسیار مفید و کارساز باشد.
فیلمنامه را سه نویسنده با سابقه جان فیوسکو، اندرو لندهام و دسنین کرتون نوشته اند و آدم بیاد آن ضرب المثل فارسی می افتد که وقتی آشپز 2 تا بشود، غذا یا شور یا بی نمک میشود، وای بحال آنکه آشپز 3 تا باشد.
فیلم از فیلمبرداری بسیار زیبایی برخوردار است، صحنه های بهشت واری را در فیلم می بینیم، بازی بچه ها از جمله میسی (امیلی ایور) دیدنی است، ستاره با سابقه رادا میشل در نقش مادر، نقشی کمرنگ وبی حال است، انگار کارگردان او را فراموش کرده است، تیم مک گرا که خواننده و بازیگر توانایی است، در فیلم نقش کلیدی ندارد و احتمالا بخاطر ریشه های مذهبی فیلم، حاضر شده در آن بازی کند و تماشاگر از خود می پرسید چرا و در نهایت خود سم ورتینگ تون در این نقش خسته کننده بازی کرده است، چون به جرات استمرار حرفها صحنه های شبیه بهم، تماشاگر را کاملا کلافه می کند، بسیاری بعد از یکساعت و اندی پیش از پایان این فیلم دوساعت و نیمه، سالن را ترک می کنند.

1553-74

1553-75

1553-76