1694-55

1694-45

ماجرای فیلم به سالهای 1950 درامریکا میگذرد، فرانک شیران (با بازی درخشان رابرت دنیرو) یک راننده کامیون است که بدنبال نزدیک شدن و ارتباط اتفاقی با راسل بوفالینو (جو پشی) از سرکرده های مافیا، مسیر زندگیش کلی عوض میشود.
شیران به مرور زیرنفوذ وحمایت راسل به یک هیت من (قاتل حرفه ای) درجمع مافیا مبدل میشود و شروع همکاری با جیمی هوفا (با بازی درخشان ال پاچینو)، یک جهش تازه برای شیران است.
فیلم ظاهرا در یک آرامش شروع میشود ولی حوادث گوناگون و گاه خونین تماشاگر را چنان بخود مشغول می دارد که مدت 3ساعت ونیم فیلم تا پایان می رود.
اسکورسیزی در این فیلم به اوج توانایی های خود میرسد، او در فیلم همه زوایای تاریک و روشن دنیای مافیایی چه ایرلندی ها و چه ایتالیایی ها را می کاود. گرچه ابتدا بخشی از فیلم تاحدی دچار بلاتکلیفی است و به روایتی هدف ویژه ای ندارد ولی به مرور این نقیصه با مهارت همیشگی اسکورسیزی جا می افتد.
این فیلم قراربود بصورت یک فیلم چند ساعته تلویزیونی در Netflix پخش شود، ولی بعد با توجه به پیوند ماجراها بصورت فیلم درآمد و اینروزها نه تنها بر پرده سینماها بلکه از خود شبکه Netflix هم پخش میشود.
اسکورسیزی سابقه طولانی همکاری با رابرت دنیرو دارد و فیلم های Taxi Driver تا Raging Bull تا Good fellas و Casino همیشه با درخشش و استقبال روبرو بوده است.
مرد ایرلندی براساس کتاب معروف I Heard You Paint Houses نوشته چارلز برنادت ساخته شده و بیشترین هیاهوی کتاب، واقعیت های پشت پرده درمورد قتل جیمی هوفا بدست دوست و همکارش شیران بصورت معمایی باقی مانده و هربار تعبیری در این باره شد و اسکورسیزی هم براساس آن فیلم را ساخت و به روایت چارلز برنادت تکیه کرد چون هنوز درخبرها وگزارشات و حتی پرونده های پلیس کسی نمی داند در 30 جولای 1975 به راستی چه برسر هوفا آمد، چون حتی نشانه و بازمانده ای هم از او پیدا نشد، گرچه در این فیلم با سوزاندن جسدش، ردپاها هم پاک میشود، ولی هنوز رازو رمز در آن باقی است.
فیلم برپایه خاطرات شیران که در یک خانه سالمندان روی صندلی چرخدار است بازگو میشود یعنی روزهای آخر عمر شیران درسال 2003، که حکایت سالهای 1940 و 50 و 60 و 70 را روایت می کند.

1694-47

صحنه های حضور رابرت دنیرو و آل پاچینو، صحنه های ماندنی است و دراین میان بیرون آوردن جو پشی از میان غبار فراموشی 3 دهه اخیر و شانس تازه و امید تازه ای در دل جو می کارد که او هنوز هنرمند است و در فیلم هم بر صدر مافیاها نشسته است، چهره آرام، خونسرد و شکسته جو پشی (راسل) کاملا با نقش هماهنگی دارد و دوستی او با شیران، دوره خونین و پرراز و رمزی را درتاریخ مافیا ورق میزند.
جوپشی سالها فراموش شده بود، درحالیکه در فیلم های بسیاری با پاچینو و دنیرو همبازی بوده واین آغاز تازه ای است. چهره دیگر فیلم ری رومانو در نقش بیل بوفالینو یک وکیل وابسته به راسل بوفالینو است که افتخاری برای اوست که درکنار پاچینو و دنیرو در فیلم ظاهر شود، چون او بعد از سریال Everybody Loves Raymond بکلی فراموش شده بود و اما در فیلم کشیده شدن پای مافیا به حوادث پشت پرده انتخابات ریاست جمهوری کندی ها و ترور کندی و حادثه خلیج خوک ها در هاوانا، همه و همه به تکامل فیلم و به روایتی به گذاشتن نقطه آخر به ماجراهای مافیایی کمک می کنند.
فیلم چون بعضی از فیلم های اسکورسیزی، خالی از شخصیت زن است وهمین از رنگ فیلم از مسائل احساسی فیلم می کاهد چون در مجموع فیلم های خشن وخصوصا مافیائی با حضور زنان، چه مادر، چه همسر و چه همکار، با خود موجی از رنگ و احساس می آورد ولی در این فیلم دو زن، آنهم بی خاصیت، که درون یک اتومبیل تنها آرزویشان توقف کنار جاده و کشیدن سیگار است درحالیکه در زوایایی از فیلم نقش همسر «جیمی» و نفوذ او، خودی نشان میدهد و یا حضور همسر و فرزندان شیران می تواند، موجی از آن سوی چهره یک مرد جنایتکار مافیایی نشان بدهد.

1694-48

1694-49

1694-50

1694-51

1694-52

1694-53

1694-54

1694-46