1322-46

1390-35

تهیه فیلم هایی درباره جنگ درخاورمیانه، طی 15 سال گذشته به شیوه های مختلف ارائه شده، بعضی فیلم ها بدلیل خشونت و صرف هزینه های سنگین ابتدا با فروش خوبی روبرو شده، ولی در مجموع بجز فیلم بدام انداختن و کشتن بن لادن، هیچکدام از ارزش های هنری بالایی برخوردار نبودند و یا قصه های تاثیرگذار نداشتند.
اخیرا فیلم تنها بازمانده Lone Survivor بعد از یک اکران ده روزه،ناگهان توجه تماشاگران جوان و همچنین سینماروهای حرفه ای را جلب نمود و از ردیف پنجم و ششم جدول خود را به بالای جدول پرفروش ترین فیلم ها رساند. چون این فیلم کاملا متفاوت، دارای سوژه ای خشن و پراحساس و تاثیرگذار است.
فیلم از یک گروه حرفه ای و شکست ناپذیر Navy Seal سخن می گوید که در فیلم های مختلف، از جمله کشتن بن لادن، بعنوان شکست ناپذیران لقب گرفته اند. هرگاه این گروه وارد عمل می شود،پایان اش پیروزی کامل است.
این بار گروه «نیوی سیل» را در کوه های افغانستان، درحساس ترین نقطه استراتژیکی، در قلب گروه طالبان می بینید که درواقع برای براندازی طالبان رفته اند، ولی ناگهان به تله می افتند، ابتدا با یک چوپان پیر و بچه هایش روبرو می شوند که هر کدام به سویی سمپاتی دارند!
پیتربرگ کارگردان کاملا متفاوتی است او بازیگری را تجربه کرده، درسینما نیز تجربیات خوبی دارد، او با توجه به یک ماجرای واقعی که در سال 2005 در افغانستان رخ میدهد در مورد یک گروه از جان گذشته به رهبری مارکوس لوترل با بازی (مارک والبرگ) که پیتر با مارکوس ماه ها زندگی کرده و حرف زده، سرانجام قصه اورا به فیلم در آورده، فیلمی که دیگر گروه نیوی سیل، قهرمانان شکست ناپذیر نیستند، آنها هم در شرایط ویژه ای با مرگ روبرو میشوند و به تله می افتند. گروه این بار در محاسبات خود اشتباه می کنند و بجز مارکوس همه جان می بازند و مارکوس را یک گروه افغانی ضد طالبان نجات میدهند، برخورد این گروه از افغان ها، از دیدگاه مارکوس ابتدا غیرقابل باور است، ولی می بینیم که افغان های از جان گذشته، یک سرباز امریکایی را به عنوان مهمان می پذیرند و پشت او می ایستند و حتی از جان خود مایه می گذارند و فیلم اخلاق و منش شرقی ها را در نمائی تازه نشان میدهد، ضمن اینکه نسل تازه ای در سرزمین جنگ زده افغانستان درحال رشد است که از عاملین جنگ و خشونت و تعصبات دینی در سرزمین خود می پرهیزند و دیدگاه روشنی دارند.
در این فیلم، در واقع همه بازیگران شانه به شانه هم پیش میروند، همه بهم کمک می کنند تا فیلم یک دست و روان پیش برود. بجرات همه بازیگران نقش خود را خوب بازی می کنند، تا جائی که تماشاگر حس می کند با یک گروه ازجان گذشته روبرو است و احساسات بعضی از تماشاگران نشانگر همین القای حس واقعی بودن صحنه ها است.
مارک والبرگ خوب و برتر بازی میکند، بن فاستر، تیلرکیش و امیل هرش هم بازی گرمی دارند و فیلم میرود تا بعنوان یک فیلم صاحب سبک در زمینه فیلم های جنگی بقولی خاورمیانه ای در تاریخ سینمای  جنگی ثبت شود.

1390-36

فیلم «امریکن هاسل» با ربودن جوایزی از جمله گلدن گلوب و اتحادیه کارگردانان و بازیگران، قبل از آنکه به اسکار برسد اعتبار کافی برای خود کسب کرد. این فیلم از دیدگاهی شاید چهره سیاه دوره ای از این سرزمین را نشان میدهد، که همه افراد از جمله مردان قانون قابل خرید هستند. دوره ای که تاریخ امریکا می کوشد آنرا بحساب نیاورد. چون تنها پول و سکس و قدرت حکومت میکند. و جنایت عادی ترین اقدام روزانه جنایتکاران است، جان انسانها برای آنها کمترین ارزش دارد و تا پای فروش بقولی ناموس خود هم پیش میروند.
«کریستین بیل» در نقش اروینگ رزنفلد، یکی از هزارچهره های سالهای 70 است،که برای دستیابی به ثروت و ساختن امپراتوری جنایی و مافیایی خود دست به هر جنایتی میزند، بطوری که کلاهبرداری های مالی،کمترین خلاف او و دار و دسته اش بحساب می آید. او برای هموار کردن راه خود، حتی یک مامور اف بی آی ریچی دیماسو (برادلی کوپر) را می خرد و با خانم های سکسی و اشتهاآور چون سیدنی (امی ادامز) در بکارگیری مامور اف بی آی با مهارت عمل می کند.
ریچی دیماسو ماموری است که بدنبال نام و ثروت است، او جاه طلب و لذت جوست، در این راه گاه فراموش می کند براستی در زندگی واقعی خود، چه مسئولیتی دارد، چرا که اروینگ رزنفلد، همه اطرافیان خود را در قالب دروغین فرو برده هیچکدام خودشان نیستند، بطوری که گاه درلحظات حساس بویژه برانگیخته شدن احساسات شان بهم می گویند بیاد بیاور که اینک خودت هستی،خود واقعی ات، کمی آن شخصیت دروغین را فراموش کن!
کریستین بیل که، قبلا با فیلم های بتمن شهرت داشت، در سالهای اخیر تصمیم گرفت که لباس بتمن را از تن در آورد و حتی اعلام کرد بدلیل تغییر کارگردان فیلم بتمن، دیگر در آن بازی نمی کند و خوشبختانه با آگاهی به سویی کشیده شد که یک سری فیلم خوب را در کارنامه خود جای داده و  میدهد گرچه او را در فیلم های خوبی چون  Fighter دیده ایم که با امی آدامز همبازی بود.
برادلی کوپر هم با فیلم  Silver Lining خود را از قالب بی ارزش Hangover بیرون آورد با این فیلم توانایی های تازه ای از خود نشان داده است.
در این فیلم نخاله های جنایتکار سالهای 70، چون اروینگ رزنفلد با همکاری مامور اف بی آی به رسوا کردن نمایندگان مجلس و سردمداران دولتی که در یک لحظه در برابر رشوه های کلان سر خم کرده اند می پردازد و در مسیر خود یک شهردار جاه طلب و شهرت طلب چون کارمین پولیتو (جرمی رینر) را هم با همه محبوبیت پایگاه مردمی اش به فساد می کشند و روانه زندان اش می کنند، درواقع سالهای 70، گروه هائی چون گروه اروینگ، درخراب کردن چهره های اجتماعی و گسترش بی اعتمادی در مردم نقش مهمی ایفا می کند. دو بازیگر زن فیلم امی ادامز و جنیفرلارنس (در نقش رزالین رزنفلد) همسر اروینگ، بازیهای درخشانی دارند هر دو در قالب خود، توانا و نرم و گرم بازی می کنند، نقش جنیفر لارنس یک نقش کاملا متفاوت و تاثیرگذار است در این فیلم، برای دقایقی مات بازی خیره کننده رابرت دنیرو می شویم که چون همیشه انگار برای آن نقش کوتاه ساخته شده و در تمام آن لحظات همه بازیگران را تحت تاثیر قرار میدهد.