1322-46

1391-22

ماجراهای جک رایان با کتاب های پرفروش تام کلنسی خلق شد و تا امروز 5 فیلم از همین سری بنام: The Hunt for Red October با حضور الک بالدوین /Patriot Games وClean and Present Danger با شرکت هاریسون فورد در فیلم The Sum of All Fear با شرکت بن افلک ساخته شد و تقریبا همه فیلم ها با فروش خوبی روبرو بوده است.
در فیلم جدید جک رایان، که بی شباهت به جمزباند و گاه قهرمان Mission  Impossible نیست، با یک جک رایان جوان روبرو هستیم که ابتدا او را در جنگ افغانستان می بینیم که با سقوط یک هلیکوپتر بشدت مجروح میشود ولی با مقاومت بسیاربرای ساختن دوباره خود بپا می خیزد. این نقش را کریس پاین با مهارت بازی می کند، گرچه او با بازی از سری فیلم های Star Trek نرمش و توانایی خود را نشان داده و در کنار بازیگران نامدار و با سابقه چون دنزل واشنگتن نیز درخشیده است،این بار هم بسیار در نقش خود فرو میرود. دراین فیلم «ویلیام هارپر» یک افسر عالیرتبه سازمان سیا، او را کشف می کند تا برای ماموریت های حساس روانه کند این نقش را کوین کاسنر بازیگر با تجربه بازی می کند و بعد از مدتها در یک نقش جا افتاده است.
ویلیام او را ابتدا تحت تعلیم می گیرد و سپس او را روانه روسیه می کند. چون مامورین اطلاعاتی و جاسوسی روسیه درصدد انجام عملیاتی علیه امریکا بر آمده اند و رهبریت این گروه را ویکتورچریوین (کنت برانا) بعهده دارد، که در ضمن خود کارگردان فیلم نیز می باشد.
کنت برانا هنرمند پرقدرتی است، در این فیلم نیز شانه به شانه دو بازیگر اصلی فیلم پیش میرود و با لهجه روسی و حرکات خاص این شخصیت توانایی کارگردانی و بازیگری را تواما نشان داده است.
این فیلم، یک فیلم اکشن و بقولی جاسوسی است، که تماشاگر را سرگرم می کند، فقط یک عیب بزرگ دارد، آنهم روند قصه فیلم است که از سوی تماشاگر غالبا قابل پیش بینی است، خیلی از رویدادها را می توان کاملا تصور کرد.

1391-23

کوین کاسنر خونسرد و مرموز، کاملا خود ویلیام هارپر است و در خیلی از صحنه ها، کریس پاین را تحت تاثیر قرار میدهد، اصولا همبازی شدن با چهره های با تجربه چون کاسنر آسان نیست، ولی کریس پاین نیز با مهارت خاص خود را در این صحنه های رویارویی نجات می دهد.
کنت برانا با این فیلم، مسیر کارگردانی خود را بکلی تغییر میدهد، چون ساختار فیلم، باب طبع نسل جوان است ومسلما پخش کننده ها و سرمایه گذاران، او را در قالب جدید بیشتر می پسندند و این بازیگر و کارگردان انگلیسی را به حیطه اکشن خواهید کشید.

1391-24

بیشترین امتیاز این فیلم را به قصه بکر و پرهیجان آن میدهیم، که شاید اگر کارگردان فیلم، به بخش های احساسی و عاطفی فیلم، هم بار بیشتری می داد، فیلم براستی بعنوان یک فیلم عاشقانه غیر متعارف، بسیار موفق می شد.
فیلم قصه ادل ویلر یک زن افسرده، سرگشته و طلاق گرفته است، که نقش او را کیت وینسلت با مهارت بازی میکند و تماشاگر گاه فراموش می کند که با کیت وینسلت روبروست. ادل به اتفاق پسرش هنری (گاتلین گریفیت) درحومه نیوانگلند زندگی میکند، زنی خود گم کرده و پریشان که هنوز باورش نمی شود، شوهرش باهمه عشقی که به او داشته، ناگهان با سکرتر خود ازدواج کند و او را با یک پسربچه تین ایجر تنها بگذارد.
«ادل ویلر» بدون پسرش، توانایی رانندگی و خرید هم ندارد، او یک موتور از کار افتاده است، تا آن روز که در یک سوپرمارکت ایندو با فرانک چمبر  روبرو میشوند، یک مجرم که از زندان گریخته است، نقش فرانک را جاش برولین چون همیشه نرم و طبیعی بازی میکند. او مادر و پسر را وادار می کند،  او را سوار بر اتومبیل خودکرده و با خود به خانه ببرند. فرانک در جستجوی یک مخفیگاه است و چه جایی امن تر از خانه «ادل» که هیچکس به او کاری ندارد.
ابتدا ادل و هنری دچار ترس می شوند، ولی بعد از 24 ساعت، فرانک خانه را زیرتسخیر خود می گیرد، او برای آنها غذا می پزد با آنها کیک می پزد، آنها را در تهیه پخت آن همراهی می کند، اولین تماس های دست او با ادل نشانه هایی از تشنگی ادل به یک عشق، به یک پناه کاملا مشهود است.

1391-25

فرانک مجرم فراری خیلی زود به یک پدر مهربان و یک شوهر دلسوز و پراحساس مبدل میشود و در 48 ساعت بعد، ادل سر به شانه او می گذارد و هنری مات مهربانی ها و مهارتهای فرانک میشود.
اگر فرانک مجرم فراری نبود، اگر همه شهر بدنبال او نبودند، اگر همه رسانه ها و در تلویزیون ها از او نمی گفتند، شاید این جمع سه نفره خوشبخت ترین خانواده بودند. چون هنری بعد از سالها با مردی روبروست که او را به بازی و ورزش و حرکت و آشنایی با رموز زندگی می کشاند و ادل بامردی روبروست که یک تکیه گاه محکم و جسور و پر قدرت است. آرامش این خانواده خیلی زود از هم می پاشد، چون همسایه های فضول، کنجکاوی های پلیسی، بازگویی راز درون خانه، از سوی هنری برای دوست دخترش، به این آتش دامن میزند.
فیلم مایه عاطفی و عاشقانه خوبی دارد، ولی متاسفانه بدلیل تنگ بودن محاصره فرانک از سوی پلیس، دلهره شبانه روزی اعضای خانواده، این روند عاطفی دچار از هم گسیختگی میشود. فیلم در چند مورد خبر از قلب مهربان فرانک میدهد، از جمله برخورد او با پسرک معلول همسایه.
فیلم دلنشین است ولی بنظر نیمه کاره می آید. همین مسلما فیلم را از قوت کافی در هر دو زمینه، چه جنایی و اکشن و چه عاشقانه باز می دارد.