1322-46

1393-11

اکیوا گلدسمن را بعنوان یک فیلمنامه نویس برجسته و در ضمن برنده اسکار بخاطر فیلم Beautiful Mind می شناسیم، ولی این بار گلدسمن با بهره از نوول معروف مارک هلپرین، دست به ساخت فیلمی زده، که از چند زاویه قابل بحث و بررسی است.
فیلم با ماجرای دو مهاجر جوان ویک نوزاد آغاز میشود که مامورین از بندر نیویورک آنها را دیپورت می کنند، زن و شوهر نوزاد خود را درون قایق کوچکی نهاده و در آبهای منهتن رها می کنند و می روند، نوزادی که با خود حوادثی را ببار می آورد.
«پیترلیک» آن نوزادکه نقش اش را کالین فارل باری می کند، بمرور زیردست یک پدرخوانده سادیسمی و جنایتکار بنام «پیرلی» (راسل کرو) مبدل به یک سارق زبردست و حیرت آور میشود. پیتر درعین حال از زیر سلطه پدرخوانده بیرون می آید وهمین خشم و انتقام «پیرلی» را بر می انگیزد تا آنجا که قصد جان او را می کند، ولی در یک محاصره همه جانبه، ناگهان یک اسب پرنده در برابر پیتر ظاهر میشود و او را از معرکه می رهاند! دوگانگی فیلم از همان لحظه آغاز میشود.
تماشاگران با دیدن این صحنه، درواقع خود را با یک فیلم عجیب و غریب و رویدادهای غیر عادی روبرو می بینند، چون «پیرلی» پدرخوانده سنگدل شکست خورده، یکسره به سراغ ارباب خود شیطان میرود، نقش شیطان را هم ویل اسمیت بازی میکند حالا چرا ویل اسمیت این نقش را پذیرفته، خود قصه ای جدا دارد، چون قصه فیلم و شخصیت ها، در دنیایی از خیال ورویا و در دنیایی دور از انسانهای زمینی زندگی می کنند، درحالیکه تماشاگر بمناسبت ولنتاین بدیدار فیلمی عاشقانه رفته است.

1393-12

البته قصه عشق هم آغاز میشود، پیتر خود را در قصر یک مرد ثروتمند می یابد، که نقش او را ویلیام هارت بامهارت خاص بازی می کند، دختری بنام بورلی دارد (جسیکا براون فیندلی بازیگر سریال  Downton Abbey) که بدلیل یک بیماری خاص در آستانه مرگ است! خواندن چنین نوولی با این حوادث گوناگون آسان است، ولی دیدن فیلم کمی تمرکز فکر می خواهد تا رویدادهای عجیب و دور از دسترس قابل باور باشد.
فیلم از فیلمبرداری خوب، ادیت خوب، بازیهای خوب از جمله کارلین فارل، راسل کرو و تا حدی ویل اسمیت برخوردار است، ولی همانطور که اشاره کردیم، دچار دو گانگی است، چون نه یک فیلم عاشقانه کامل است و نه یک فیلم بقولی پر از قدرت های مافوق بشری! تا تماشاگر می آید در لحظات عاشقانه فیلم غرق شود، یک رویداد عجیب، افکار او را به سویی دیگر می برد و همین سبب شده عشق به آن مفهومی که انتظار میرود، جلوه ای نداشته باشد.
بازگشت پیترلیک بعد از حدود 100 سال به نیویورک از تونل زمان می گذرد و به جستجوی نشانه هایی از عشق از دست رفته اش، تماشاگر را به سوی لحظات عاطفی وعاشقانه سوق میدهد،ولی قبل از اینکه طعم این احساس را بچشد، فیلم دگرگون میشود، نکته جالب اینکه پیترلیک با این قدرت های ناشناخته، امکان نجات عشق خود و دخترکی راکه درآخرین لحظات زندگیش قرار دارد را ندارد، انگار تنها قدرت بی پایان در وجود اسب پرنده خلاصه شده است ودر خادمین شیطان!
آنها که کتاب مارک هلپرین را خوانده اند، معتقدند ساختن فیلم از چنین نوولی آسان نیست ولی وقتی کارگردان وسواسی چون اکیواگلدسمن چنین فیلمی را می سازد، هم می خواهد به اصل قصه وفادار باشد وهم سلیقه خود را بکار گیرد و همین دو گانگی فیلم را سبب میشود.
فیلم برای آنها که بدنبال سوژه ای خیال پردازانه می گردند، قدرت های مافوق بشری را دوست دارند، گذر از تونل زمان را هیجان انگیز می دانند، دیدنی است،خصوصا که چند بازیگر خوب چون کالین فارل، راسل کرو، ویل اسمیت، جنیفرکانلی، ویلیام هارت و بالاخره جسیکا براون فیندلی در آن بازی دارند. اما از حق نگذریم فیلم با وجود این بازیگران، توانسته خود را از معرکه فروش نجات بدهد و در هفته اول در جمع 10 فیلم پرفروش، در نیمه های راه بماند.

1393-13