1322-46

1410-10

فیلم Third Person یا نفر سوم، درواقع 3 قصه درباره عشق، صداقت، خیانت و اطمینان و تردید است، که نویسنده وکارگردانش دراین زمینه ها دستی توانا دارد، پال هاگینز، برنده اسکار برای  کارگردانی فیلم Crash  و یک کارنامه درخشان در زمینه فیلمنامه نویسی و کارگردانی، این فیلم را ساخته، فیلمی که پیوند قصه ها و قهرمانان آسان نبوده است، چون هر بخش از فیلم قهرمانان خود را در سرزمین های مختلف دارد، در نیویورک، در پاریس، رم و اینکه چگونه آنها را با یک هارمونی حساب شده پیش برده تا در نهایت میان شان پیوندی پدید آید، انگار فقط از دست پال هاگیز برآورده است.
فیلم با قصه مایکل یک نویسنده داستان های تخیلی و برنده جایز ه پولیتزر که نقش اورا «لیام نیسان» با همان مهارت خاص بازی می کند، آغاز میشود، مایکل خود را در اتاق هتلی در پاریس حبس کرده تا آخرین کتاب خود را تمام کند. او از همسرش الین «کیم بسینگر» جدا شده ودر پاریس با یک نویسنده و ژورنالیست بلند پرواز آنا «الیویا وایلد» آمیخته که دنیای خاص خود را دارد.
همزمان یک بیزنس من امریکایی «ادریان برادی» در پی انجام یک نقشه برای یک سری طرح های فشن، در یک کافه امریکایی با مونیکا (مورن آتیس ستاره اسرائیلی) آشنا میشود، که ظاهرا همه پس اندازهای خود را آورده تا دخترش را پس بگیرد، ولی ناگهان اندوخته اش به سرقت می رود، اسکات تصمیم به کمک او می گیرد و به خطرناکترین منطقه میرود، ضمن اینکه به صحت حرفها و شخصیت مونیکا شک می کند و همین قصه زندگی شان را با راز و رمزی تازه همراه می سازد.
در بخش سوم جولیا «میلاکونیس» یک ستاره معروف دیروز سریال های تلویزیونی، در پی بدست آوردن سرپرستی پسرش از شوهر سابق خود ریک «جیمزفرانکو» یک آرتیست معروف نیویورکی است، حتی ناچار میشود درهتل معروفی که خودسالها بعنوان ستاره معروف قدم می گذاشته، بعنوان یک کارگر ساده به کار مشغول شود، او برای بدست آوردن پسرش تن به هر خفتی می دهد،خود را به پائین ترین درجه میرساند و الحق «میلا کونیس» دراین نقش یکی از بهترین بازی های فیلم را ارائه میدهد.
فیلم دیدنی است، پر از نکته های احساسی، عاطفی وانسانی است، چفت وبست فیلم، با وجود سه قصه مجزا، هماهنگ و یکدست پیش میرود وهمه اینها مدیون کارگردان توانای فیلم است.

1410-11

1410-12

کارگردان توانای فیلم را با آثاری چون Bourne Identity ،Mr. Smithمی شناسیم ، کارگردانی نوگرا و با تکنیک های مدرن، که کوشیده پا را فراتر از مرزهای معمول هالیوود بگذارد. این فیلم هم خصوصیات ویژه این تکنیک و شیوه ها را دارد، ولی کاربرد فلش بک ها و رفت و بازگشت به گذشته و آینده تا حدی تماشاگر را از مسیر قصه فیلم دور می کند، قصه ای که در آینده اتفاق می افتد، ماجرای حمله موجودات غیر زمینی شبیه عنکبوت که می کوشند بکلی زمین را تسخیر کنند، هدف آنها کشتن وویران کردن است وبرخلاف خیلی از فیلم های مشابه نظم و برنامه ریزی خاصی در آن دیده نمیشود.
«تام کروز» نقش یک نظامی صاحب تفکر بنام «ویلیام کیج» را بازی می کند که قدرت پیشگویی آینده را دارد که یک ژنرال انگلیسی تبار برایهام «گلیسون» او را علیرغم میل خودش وا می دارد، که به خط اول جبهه علیه این موجودات غریب برود، ویلیام  که سرکشی می کند، دستگیر و فرستاده میشود و از آن لحظه ببعد رفت و آمدهای ویلیام به آینده و گذشته در همان نقطه تکرار میشود، در همین مسیر با یک زن نظامی «امیلی بلانت» آشنا میشود که بیشتر شبیه انقلابیون است، بروایتی یک چه گوارای مؤنث که «ویلیام کیج» ناچار میشود تحت تعلیم این نظامی شجاع  مؤنث قرار گیرد، درحالی که مرگ اورا در آینده، در فردا بچشم می بیند ولی برخلاف انتظارش «بلانت» این واقعیت را آسان می پذیرد.
فیلم بهرحال یک اثر بقولی فضایی و دور از زمانه ما، آمیختگی ارتش و نیروهای انسانی و زمینی» با نیروهای ورای بشری، که از جهاتی باب طبع نسل جوان و نوجوان است، ولی اینکه این فیلم با هزینه ای بالای 150 میلیون می تواند پیروزمند از این میدان بیرون بیاید، خود مسئله دیگری برای کمپانی، برای آینده تام کروز است، البته یادتان باشد که کروز بهرحال از این مراحل سخت آسان گذر کرده، چون همچنان از سوپراستارهای صدرنشین گیشه ها در سراسر جهان است.
معمولا در اینگونه فیلم ها، تماشاگر بدنبال قدرت هنری و بازیگری هنرمندان محبوب خود نمیرود، چون در هیاهوی ماشین ها و موجودات و تکنولوژی و بازیهای کامپیوتری، توانایی های هنری، زیاد کاربردی ندارد. البته تام کروز چون همیشه نرم، انعطاف پذیر است، امیلی بلانت در بیشتر صحنه ها، دور را از او می گیرد، شاید هم تام کروز خود، این امکان را میدهد، برندان گلیسون هرچه هم کم جلوی دوربین باشد، کار خود را می کند، ولی بیل پاکستون نقش تاثیرگذاری ندارد و تا پایان فیلم کمرنگ می ماند.

1410-13