1322-46

1420-46

در آخرین ماه تابستان، انتظار فیلم هایی با بارحرفه ای و مفهوم بالا میرود، ولی متاسفانه فیلم هایی چون Let’s Be Cops هرچند با فروش خوبی روبرو میشوند، ولی یک امتیاز خوب درکارنامه سازندگان فیلم برجای نمی گذارند.
دو بازیگرجوان تلویزیونی، «جیک جانسون» از سریال New Girl و «دیمون وایانزجونیور» که کارشان تهیه وتولید و پخش ویدیوگیم است، خسته وارد معرکه جدیدی میشوند، با توجه به لباس های پلیس، تفنگ قلابی، ویدیوگیم هاو دستگاه های استراق سمع پلیس، ناگهان با پوشیدن لباس پلیس و ظاهرشدن درخیابانها، با عکس العمل هایی روبرو میشوند، که زندگی شان را دستخوش تغییر می کند و با ورود به یک کاستوم پارتی که آنها را با افسران پلیس اشتباه می گیرند و همین آغاز یک سری حوادث غیرمنتظره در زندگی شان میشود.
سوژه فیلم جای خنده دارد و می تواند با حوادثی هیجان انگیز همراه شود، ولی متاسفانه ساختار فیلم ضعیف است، بازیها حرفه ای و تاثیرگذار نیست، صحنه ها تداوم و همبستگی را ندارند، فیلم با صحنه های کمدی شروع میشود، ولی بمرور از صدای خنده ها کم میشود و فیلم در پایان بیحال و بی حس است.
«جیک جانسون و دیمون وایانزجونیور» بدرد همان نقش های تلویزیونی می خورند و برای پرده های عریض سینمایی ساخته نشده اند واگر تبلیغات و انونس های پردامنه نبود، شاید فیلم درهمان هفته های اول از نفس می افتاد.
آمیختن مافیای روسی ومافیای ایتالیایی، می توانست با حوادث جالبی همراه باشد، ولی بجز خشونت بی دلیل بعضی صحنه ها، حتی صحنه های جنایی هم رنگی ندارند و «اندی گارسیا» کلی امتیاز در این فیلم ازدست میدهد، چون درجمع بازیگران بدون مایه، گاه تردید تماشاگران رابر می انگیزد که این همان بازیگر فیلم گادفادر و فیلم های جاندار دیگر است؟!

1420-47

1420-48

همانطور که پیش بینی می شد، سینما به سوی خواسته ها و ایده آل های نوجوانان و جوانان پیش میرود، پخش کنندگان فیلم تسلیم نسل جدید شده اند، چون اعتقاد دارند آنها تعیین کننده سرنوشت امروز و فردای سینما هستند، اگرچه کودکان نیز در کنار نوجوانان این تاثیر را دارند به اضافه اینکه پدر ومادرها، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها را هم با خود به سالن سینماها می کشانند تا شاهد فیلم های انیمیشن شوند.
فیلم If  I  Stay هم از این قاعده مستثنی نیست، چون از پایه واساس برای تین ایجرها ساخته شده، قصه عاشقانه ای که با تراژدی همراه است و اشک ها را می گیرد و این بار چاشنی فیلم موسیقی کلاسیک و مدرن شانه به شانه هم است.
«آر-جی – کاتلر» کارگردان فیلم ازهمان لحظات اول، تماشاگر را میان زمین و هوا نگه می دارد و اجازه نمی دهد که کسی حدس بزند، گرچه آنها که نوول معروف «گایل فورمن» را خوانده اند، از پایان فیلم خبر دارند، که البته کارگردان پایان فیلم را در هاله ای از راز و رمز گذاشته است.
آنها که فیلم های « Let Me In» و «Kiss Ass» را دیده اند، کودکی «کلوئه گریس» را بخاطر می آورند و جالب اینکه او هنوز همان صورت کودکانه را دارد و همین به جا افتادن نقش اش کمک می کند.
«میا»(کلوئه) دختری که از کودکی عاشق ویلن سل شده است و آرزو دارد که به آکادمی جیلیارد راه یابد. پدر موزیسین اش (جاشو الیونارد) حتی بخاطر برآوردن آرزوهای دخترش، دست از موزیک می کشد و همه اندوخته خود حتی سازش را برای خرید یک ویلن سل بکار می گیرد.
فیلم با قصه عاشقانه ای آغاز میشود و بدنبال یک حادثه خونین رانندگی،«میا» در کوما فرومیرود، ولی ناگهان خود شاهد حادثه میشود، حتی خودش را می بیند که بدرون آمبولانس می برند، از همان نوع قصه هایی که نسل جوان مشتاقانه دنبال می کنند.
ساختار فیلم پرقدرت نیست «فلش بک ها» «به عقب و جلو رفتن ها» جابجایی زمان های فیلم ، حضور «میا» در بیمارستان و بازگشت به روزهای خوش گاه تماشاگر را دچار سردرگمی می کند، ولی بهرحال کارگردان فیلم، می کوشد با همین شیوه، تماشاگر خود را  تا به آخر ببرد.
بازی «کلوئه گریس» دلنشین است، ولی بقیه زیاد بخود زحمتی نداده اند، «جاشووا» در قالب پدر «میا»جوان تر بنظر می آید و در نقش خود جا نمی افتد، درست نقطه مقابل او «استیسی کیچ» در نقش پدر بزرگ ، هنوز بعد ازسالها توانا است.
فیلم اشک انگیز است، صحنه های دلپذیری هم دارد، ولی می توانست پرقدرت تر و موثرتر از این ها باشد، چون کتاب «گایل فورمن» قدرت کافی را دارد.
در پایان باید از موزیک با احساس فیلم ساخته «هاتربردیا» هم اسم برد.

1420-49