نگاهي به فيلم سوگ در شب گشايش جشنواره فيلم UCLA
شامگاه جمعه 13 آپريل 2012، شب گـشـايـش بـيست و دومين جشنواره فيامهاي ايراني در UCLA
film & Television archive است كه امسال نيز همانند سال گذشته با همياري Farhang Foundation برگزار ميشود .فرصتي كه نمايش چند فيلم تازه از كارگردانان نوين ايران را با چهار اثر از پرويز صياد (2 فيلم پيش از انقلاب و 2 فيلم در غربت) همراه كرده است و بار ديگر دوستداران فيلم را به سالن سينما كشانده است .
برنامه پس از سخنان يكي از برگزاركنندگان و سپاسگزاري او از بنياد فرهنگ و ديگر همياران و معرفي و قدرداني از پرويز صياد، هنرمندي كه در پيش از انقلاب و پس از آن در غربت آثار ارزشمندي ارائه كرده است، آغاز ميشود . حاضران با شنيدن نام او و حضورش در سالن كـف مـيـزنـنـد و قدرشناسي خود را نشان مـيدهـنـد.براي شب نخست، نمايش فيلم >سوگ< ساخته مرتضي فرشباف كه در چند جشنواره بينالمللي شركت داشته و جوايزي را دريافت كرده است، برگزيده شده بود.، فيلمي كه در فضايي ساده، ميكوشد تا بيانگر قصه دشوارهاي رواني و دروني انسانها باشد..
پس از نمايش فيلم و تشويق تماشاگران، مرتضي فرشباف گارگردان فيلم بر صحنه ظاهر ميشود تا افزون بر پرسشهاي يكي از مسئولان برگزار كننده، پاسخگوي پرسشهاي تماشاگران نيز باشد.
اين فيلمساز جوان كه پيشينه ساخت چند فيلم كوتاه را در كارنامه اش دارد، در پاسخ به يكي از تماشاگران كه درباره الهام گرفتن ويا شبيه سازي از فيلمهاي كيارستمي، پاسخ داد كه او شيوه و سبك كار كيارستمي را دوست دارد و در كارگاههاي آموزشي او شركت ميكند و بين تاثير گرفتن و كپي كردن تفاوت وجود دارد و او فقط از زبان سينمايي كيارستمي در ساخت اين فيلم بلند خود، به عنوان شكل پرداخت و فضاسازي تأثير گرفته است. اين فيلم بازتوليد گسترش يــافـتـه يـك فـيـام كـوتـاه تـجـربـي اسـت وجذابيتهاي ويژهاي را در قالبي نه چندان تازه اما عميق و تأثيرگذار به نمايش ميگذارد.
حس يك فيلم تجربي از آغازا شكلي عنصري جدايي ناپذير از فيام است و حتي فيلمساز از بيان يك كاملاً تجربي فيلم براي ارائه يك اثر ممتاز بهره ميگيرد.. صحنه نخست فيلم يعني بگو و مگوي زن و شوهر در تاريكي ميگذرد و تماشاگر تصويري از آنها را نميبيند. سپس اتومبيلي در حال حركت در جاده با طبيعتي زيباست و تماشاگر با صداي طبيعت و حركت اتومبيل و ديالوگ زن ومردي همراه ميشود، كه به صـورت زيـرنويس پديدار ميشود .سپس درمييابد كه با زن وشوهري ناشنوا و لال روبروست كه پسر زوج نخست را به تهران ميبرند و تمام فيلم گفت و گو ورويدادهايي است كه در اين سفر روي ميدهد گفت و گوي زن وشوهري بچه دار نميشوند براي نگهداري پسري كه پدر و مادر خود را در تصادف از دست داده است…
كوشش فيلم بر اين است كه زندگي را از پشت چشم اين سه شــخــصــيـــت اصلـــي را در مـوقـعـيـتهاي مختلف از راه ديـالـوگ بـا تـمـاشاگر در ميان بگذارد. ناشنوا و لال بودن دو شخصيت اصلي و سكوت پسربچه به فيلمساز فرصت ميدهد كه تلاشش را براي ساخت و پرداخت يك فيلم بر اساس احساس رواني شخصيتها با بهره گيري از عنصر صدا در نبرد با سكوت پسر و گنگي واژگان و كلام زن وشوهر پي بگيرد.
در صحنه پاياني فيلم با تاريكي و روشنايي تونل به مثابه برگرداني از زندگي روبهرو ميشويم كه گرچه همواره گفتهاند پايان هر تونل روشنايي است ولي اين بار پسرك پشت به نور و تونل نشسته است و براي انتخاب در جستجو و كاوش تصميمهاي بيم واميد در زندگي در دنياي كودكانه خود است.