1626-45

دکتر رضا فدائی – سن دیه گو
با خبر شدیم که دوست و همکار گرامی ما آقای دکتر فرهنگ مصوررحمانی کتابی تحت عنوان “فرهنگ و تمدن ایرانی- چه شد که به بیراهه رفتیم”به رشته تحریر درآورده است. این کتاب در 557 صفحه و بزبان فارسی به چاپ رسیده است و خواندن آنرا به همه ایرانیان علاقمند به فرهنگ ایرانی توصیه می نمائیم.
در این کتاب نویسنده مقایسه ای دارد در مورد فرهنگ و باورهای ایرانیان قبل و بعد از اسلام. او همچنین بررسی نسبتاً جامعی دارد در مورد فرهنگ حاکم بر جامعه امروز ایران که از دید او از عوامل اصلی نابسامانی های کشور است.
نویسنده معتقد است عوامل متعددی در بیراهه رفتنمان دخیل بوده اند که مهمترین آنها فاصله گرفتن مسئولین از خِرد بوده است. این پروسه از اواخر دوران ساسانیان و با تشدید دخالت های نابخردانه موبدان فاسد آغاز و پس از شکست از اعراب و پذیرش دین جدید شدت گرفت.
“در یک جمع‏بندی ساده، به این نتیجه می‏رسیم که جنگ های بی منطق و طولانی بین ایران و روم و تداوم فساد در میان رهبران دینی وسپس باورهای خرافی اسلامی عربی‏مان بود که ما را به بیراهه برد و هنوز هم می‏برد. به‏عبارت دیگر به بیراه رفتیم وقتی گرفتار فرهنگی شدیم که در آن خرد جائی نداشته و از ارزش‏های والای انسانی و اهمیت نقش انسان در تعیین سرنوشت و نحوه زندگی خودش درحقیقت هیچ و یا اکثراً، بسیار ناچیز به حساب می‏آید.”
نویسنده با ذکر مثال ها و نقل قول هائی از مسئولین فعلی، نتیجه می گیرد که تا زمانی که پایبند خرافات بوده و از خرد بدور باشیم امید زیادی به حل مشکلات جامعه نمی توان داشت. کتاب پس از بررسی عواملی که باعث این فاصله گیری از خرد گردید و می گردد، با نقل مطلبی از آقایان دشتی و زرین کوب پایان می یابد. در زیر به قسمتی از گفته زرین کوب اشاره می شود:
” سقوط ساسانیان البته از ضربت عرب بود لیکن در واقع از نیروی عرب نبود. چیزی که مخصوصاً آن را از پا درآورد غلبه‏ی ضعف و فساد بود. می‏توان گفت که مقارن هجوم عرب، ایران خود از پای درآمده بود و شقاق و نفاق بین طبقات و اختلافات و رقابت‏های میان نجبا به علاوه‏ی تفرقه و تشتت در امر دیانت آن را به کنار ورطه‏ی نیستی کشانیده بود و در چنان حالی، بی‏آنکه معجزه‏یی لازم باشد، هر حادثه‏یی ممکن بود آن را از پای درآورد.
دولت عظیم کهنسال ساسانی در آن روزگاران فترت و نکبت، چون سلیمان مرده‏یی بود که تکیه بر عصای برپا مانده، اما موریانه خورده‏ی خویش داشت. و هر تندبادی که از کران صحرایی برمی‏خاست می‏توانست آن پیکر فرتوت بی‏رمق را خاک خورد کند و به مغاک هلاک بسپارد و پیداست که قومی گرسنه و تازه‏نفس اما حادثه‏جوی و بی‏باک، که خود را مظهر مشیت خداوند و واسطه‏ی نشر پیام و اراده‏ی او می‏دانست، به‏خوبی می‏توانست این نقش ظاهر و هیکل آراسته را به یک ضربت از پای درافکند و آن را در زیر تفرقه و تشتت و فسادی که آن را از درون می‏خورد مدفون نماید و با این احوال دیگر چه جای آنست که مورخ سقوط چنین دولتی را به بازی تقدیر یا معجزه‏یی خدایی منسوب بدارد؟ “
از آقای مصوررحمانی قبلاً کتاب های متعددی در زمینه های تصمیم گیری، تاثیر باورها، امور مالی شرکت ها ویادداشت های پراکنده به چاپ رسیده است.ما هم در دفتر مجله جوانان آرزوی موفقیت هر چه بیشتر برای ایشان داریم.

1626-46