1382-8

1382-3

نام «همامیرافشار» با مجموعه آثارش سالهاست بعنوان یک شاعر برجسته، صاحب سبک در تاریخ شعر وادبیات ایران ثبت شده است. هما میرافشار از ایران آغاز کرد، با بزرگان موسیقی در ایران با خوانندگان ماندنی چون حمیرا، هایده، مهستی، گلپا و …. همکاری داشت.
هما در کوچ به امریکا نیز فعالیت هایش را ادامه داد و آثار ماندنی بسیاری خلق کرد، که بجرات از درخشان ترین آثار سالهای غربت است و جالب اینکه اینروزها شعرای جوان در ایران، موزیسین های جوان، خوانندگان جوان در ایران، تشنه آثارش هستند، با اجازه وبی اجازه آنها را می خوانند، چاپ می کنند و در هر شرایطی او را می ستایند و در تماس های تلفنی و اینترنتی از مجله جوانان می خواهند تا با هما مصاحبه های تازه ای انجام بدهیم خوشبختانه لوحه سپاس هداسا بهانه ای شد، تا هما میرافشار عزیز را به حرف بکشیم.
• خانم میرافشار، شنیدیم که اخیرا در برنامه ای بنام Hadassah For Peace که به مناسبت حنوکا در لس آنجلس برقرارشده بود، شما بدریافت لوحه سپاس نائل شدید. میل دارید در این مورد با خوانندگان مجله صحبتی داشته باشید؟
– البته با نهایت میل. این جریان به یکی دو سال قبل از انقلاب بر میگردد، که من در مدتی کوتاه، مادر وبرادر جوانم را از دست داده بودم و تحمل چنین غم بزرگی از توان من خارج بود. به شدت بیمار شده بودم و مراقبت های پزشکی هم کوچکترین اثری نداشت. درچنین شرایطی بود که دوست مهربانم آقای منوچهر بی بی یان (که در آنروزها کمپانی آپولون را تاسیس کرده و با بسیاری از هنرمندان رشته موسیقی همکاری داشتند) تلفنی با همسرم تماس گرفتند و گفتند که من وخانمم عازم اسرائیل هستیم و دلمان می خواهد که هما را با خود به این سفر ببریم، که هم آب وهوایی  عوض کرده باشد وهم فرصتی باشدکه در طی مدت سفر، سری به بیمارستان مجهزی به نام «هداسا» که پزشکان مجرب و معروفی را در خود دارد،بزنیم. یقین دارم که دربازگشت دوباره هما را سرحال و سلامت تحویلت بدهیم.
و چنین شد که من بار اول اسرائیل تازه تاسیس را دیدم، با مردمی بسیار خونگرم و مهربان و در بیمارستان هداسا با دکتر نازنینی بنام پروفسور راپه پُرت آشنا شدم که طبیب مهربان من شد، او نه تنها روزهای متوالی  در بیمارستان مرا ویزیت میکرد، بلکه به آقای بی بیان سفارش کرده بودکه عصرها نیز مرا به مطب شخصی اش ببرد واو در فاصله بین دو ویزیت با بیمارانش، چای یا قهوه ای صرف میکرد وهمچنان با سخنان شیرین وامیدوارکننده در مورد جاری بودن زندگی، بودن و نبودن، امید داشتن به آینده، آینده ای روشن که با اعتماد بنفس و سعی و کوشش میتوان ساخت، سعی میکرد بجز دارودرمانی، روح وقلب آزرده مرا درمان کند و در این راه موفق بود. بعد از یک ماه ما به ایران برگشتیم حال عمومی من خیلی بهتر بود، اما دکتر به آقای بی بیان گفته بود که سه ماه دیگر باید هما را ببینم. در روز موعود، من دوباره در اسرائیل بودم واین بار با حالی بهتر، فرصتی بود که پروفسور داستان تاسیس بیمارستان هداسا را برای من تعریف کند و پزشکانی که در طول سال از کشورهای مختلف، از بیمارستانی که در آن کار میکردند، مدت کوتاهی مرخصی گرفته و داوطلبانه در بیمارستان هداسا خدمت می کنند  ودیدم که برای کلیه تیم پزشکی در آن بیمارستان، بیمارانی که از سراسر دنیا به آنجا مراجعه می کنند، یکسانند، رنگ ونژاد و خاک و دین فرقی نمیکند. در نظر آنها دوست و دشمن یکی است و  در لحظاتی که به بیمارستان مراجعه می کنند  ونیاز به پزشک و معالجه دارند، دستهای مهربان آن فرشتگان، بی دریغ درخدمت انسانهاست و بگذریم، سالها گذشت و من در نهایت تاثر، خبر فوت پزشک نازنینم پروفسور راپه پورت را شندیم و از او خاطره ای فراموش ناشدنی در گوشه ای از ذهنم باقی ماند.

1382-7

پس از انقلاب، هنگامی که سالها از دربدریهایم در دیار غربت گذشت، و مدتی افتخار آنرا داشتم که در مجله خوب پیام (با عشق و احترامی که نسبت به مدیر آن، شادروان منوچهر امیدوار داشتم) یکی از نویسندگانی باشم که اکثر خوانندگان با او ارتباط عاطفی برقرار کرده بودند.
درست بخاطر نمی آورم اما انگار هفت هشت سال قبل بود که مطلبی در مجله توجهم را بخود جلب کرد که اثری از جناب دکتر سلیم پور، یکی از بستگان آقای امیدوار( ایشان روان پزشک و در نیس فرانسه زندگی میکنند) بود . مطلب در مورد آهنگی بود که آقای دکتر برای بیمارستان هداسا ساخته بودند، که با اشعاری به زبانهای مختلف بوسیله خوانندگان شایسته، اجرا و به مسئولین و گردانندگان بیمارستان هدیه گردیده بود، آقای دکتر سلیم پور در آن یادداشت با نهایت محبت از من خواسته بودند که اگر میل دارم در ابراز این سپاس وارج نهادن به زحمات فرشتگانی که در بیمارستان هداسا خدمت می کنند با دیگر شاعران همراه شده و اثری به زبان فارسی بر روی آن آهنگ پیاده کنم. و من با نهایت میل چنین کردم، بخصوص که فرصتی بود تا سپاس قلبیم را بوسیله این آهنگ وسروده، نثار روح پاک پزشک مهربانم پروفسور راپه پرت کنم. لازم به یادآوری است که این اثر بوسیله سرکار خانم (لی لی کیپور) خواهر نازنین آقای دکتر سلیم پور اجرا شد و چه زیبا.
دو هفته قبل همزمان با حنوکا در همین لس آنجلس،گردهم آئی بزرگ وشایسته ای با صرف ناهار برقرار شد بنام ( Hadassah For Peace) که متاسفانه من بعلت سرماخوردگی نتوانستم در آن شرکت داشته باشم و دراین مراسم آقای دکتر سلیم پور  و خانم لی لی کیپور نیز حضور داشتند، که به دریافت لوحه سپاس از طرف هیئت امنا نائل آمدند و لوحه ارزنده ای که من نیز دریافت نمودم بوسیله خانم کیپور بدستم رسید. در اینجا فرصتی پیدا کرده ام که از یکایک دست اندرکاران آن گردهم آئی تشکر کنم و یادآوری نمایم که لوحه دریافتی، عطر مهربانی های شادروان پروفسور راپه پرت را هم به خانه کوچک من جاری ساخت.
• شنیدیم که شما در اینجا هستید، اما کتابهای اشعارتان در ایران به چاپ میرسد واز آنها استقبال بسیارخوبی میشود وانگار گلپونه ها بچاپ بیستم رسیده است. در ضمن اطلاع یافتیم که تنی چند ازخوانندگان از اشعار کتابها( البته با اجازه خودتان) استفاده کرده اند وقرار است برای چند نفر دیگر نیز روی آهنگ اشعاری پیاده کنند.
– در مورد کتابها قبل از انقلاب با ناشرقراردادی امضا کرده ام که تقریبا همیشگی است و طبعا اگر سروده ای مورد پسند خوانندگان یا آهنگسازان قرار بگیرد (که گرفته است)! (مانند گلپونه ها) که شادروان بسطامی سه اثر را اجرا کرده بودند و بسیار مورد توجه هم میهنانم قرار گرفته بود، طبیعی است که باعث خوشحالی من است. ضمنا با چند آهنگساز شایسته نیز درجریان گفتگو هستم. انگار ما هنوز زنده هستیم!  شما نمی دانید که من در هفته چند تلفن از ایران دارم که همه را جواب میدهم. این جوانان نازنین بیشترشان هنگامی که من از ایران خارج شدم هنوز بدنیا نیامده بودند. با این همه اینقدر عشق  و احساس نسبت بمن ابراز میدارند که در غریبانه های غربت انرژی شورانگیزی دررگهایم جاری میشود، با همه وجود دوستشان دارم و سعی میکنم بخاطر آنها هم که شده است سلامتیم را حفظ کنم و تا زمانی که قلبم با آنها می طپد زیباترین ها را بنویسم، بسرایم و تقدیم شان کنم.

1382-6

• با رکودی که در اینجا، درکار موزیک بوجود آمده است شما چه می کنید؟ آیا همچنان برای خوانندگان اینجا می نویسید؟ اگر جواب مثبت است برای چه کسانی؟
– این رکود تنها درکار موزیک نیست. بیکاری در شرایط فعلی در سراسر دنیا موج میزند واما در مورد خود من، خوانندگان و آهنگسازانی که سالهاست با من کار کرده اند،اکثرا درکنارم هستند. بزودی چند اثر از آهنگسازان بنام، با کلام من و صدای خوانندگان نامی عرضه خواهد شد که امیدوارم مورد پسند صاحبدلان قرار بگیرد.
• وضع ترانه در ایران امروز بنظر شماچگونه است و درخارج از کشورمان چگونه؟
– پیش از انقلاب، چند شورا، با استادان مسئول و آگاه در رشته موسیقی وکلام آثار بوجود آمده را بررسی و انتخاب میکردند.اکثر خوانندگان تحصیل موسیقی داشتند وهرکس که ته صدایی داشت، به رادیو و تلویزیون راه پیدا نمی کرد، هر آهنگی پذیرفته نمی شد وآثار بوجودآمده بوسیله ترانه سرایان باید از هفت خوان رستم، در شورای شعر می گذشت.ترانه ها اکثرا برای مردم پیام داشت.
در اوایل سالهای پس از انقلاب درخارج از ایران، تقریبا روال سابق برقرار بود وآثار بسیار زیبایی از آهنگسازان وترانه سرایان وخوانندگان به غربت آمده (که پشتیبانی مالی چند کمپانی معتبر تهیه و پخش را با مدیران آگاه بهمراه داشتند) از اینسو به ایران وسراسر دنیا (هر کجا که ایرانیان آواره در آن کشورها سرپناهی یافته بودند) فرستاده میشد، ضمن اینکه کارهای تازه با صدای خوانندگانی از راه رسیده که خود تهیه کننده بودند و درحقیقت آهنگ وکلام را از آهنگساز و شاعر می خریدند وبعد برای پخش به کمپانی ها می سپردند واین دیگر با شنوندگان بودکه کاری را به پسندند یا رد کنند، صدایی را دوست داشته باشند یا بی اعتنا از آن بگذرند.کم کم رسانه های دیداری از راه رسیدند،مردم دیگر نه بصدای خواننده گوش دل می سپردند ونه آهنگ وکلام مطرح بود! آنها فیلم سینمایی کوتاه مدت را تماشا می کردند، خواننده دم از نجابت معشوق میزد، درحالیکه بینندگان غرقه در تماشای باسن برجسته و رانهای عریان طرف بودند و آنچه مورد توجه نبود، خواننده وآهنگ وکلام بود! وهست.
کم کم فرزندان ملت ایران، در آنسو واطراف دنیا بزرگ شدند درکشور اشک و آه وناله وعزاداری، که شادی تقریبا مذموم قرار گرفته بود، هم میهنانمان که موسیقی جزو خونشان بود، فرزندانشان را به کلاسهای آموزش این پدیده شورانگیز سپردند و درحقیقت شادی و لذت بردن ازشنیدن نغمه سازهای دلنشین زندانی پستوی خانه ها شد، اما بتدریج هنرمندان جوان و پرشور درخانه ها رشد کردند و بالنده شدند و همزمان، دربین جوانان، اکثرا با تحصیلات عالیه، نویسندگان و شاعران و ترانه سرایان شایسته ای سربرآوردند و چه خوب. و اینها بودند که به دنبال ریشه هایشان در سراسر دنیا می گشتند و آنها را که هنوز عطر زندگی را به مشام می کشیدند پیدا می کردند، عشق میدادند ولطف و محبت می گرفتند وسرافرازم که یکی از آن ریشه ها من بودم با چیزی حدود پانصد ترانه که سایه دل انگیز پنجه های قدرتمند آهنگسازان معتبر را بر سر داشتند و صدای دلپذیر خوانندگان نامی را، پیام رسان، آنها بودند که از اینسو وآنسوی ایران عاشقانه برای من گریزان از (فیس بوک) فیس بوک درست کردند واز گوشه وکنار آثار مرا، عکسها وخبرهای دیروز وامروز مرا که از گوشه وکنار رسانه های گروهی نوشتاری یا دیداری جمع آوری کرده و می کنند، دراختیار دوستداران می گذارند.این فرزندان نادیده من در سراسر ایران پخش هستند و چه عاشقانه دوستشان دارم.

1382-5

اما همین تکنیک که دنیا را، ارتباطات مردم دنیا را، در یک کاسه بلورین خلاصه کرده و در دسترس عموم قرار داده است، زیبائی ها وزشتی های خود را نیز دارد، مردم دیگر حتی دراتاق اتاق خانه های خود نیز ایمنی و آسایش ندارند و متاسفانه اهالی رشته موسیقی نیز از این لطمه در جریان پیشرفت تکنولژی، درامان نمانده اند.
دردانگیزترین حرکت (دان لود) کردن هر ترانه ای است که با خون دل تهیه گردیده و باید بازگشتی برای تهیه کنندگان داشته باشد، تا بتوانند این خون زندگی را در رگهای دست اندرکاران، اعم از خواننده، آهنگساز، ترانه سرا، تنظیم کننده ونوازنده ها، استودیوهای ضبط و پخش کنندگان، جاری نگاه دارند وکارهای تازه تر وبهتر، روانه دنیائی پر ازعشق وزندگی کنند. در نتیجه ، کار بسیاری از هنرمندان دچار رکود دردانگیزی شده است که جمع خانواده آنها را نیز در بر می گیرد. ومدتهاست که اکثر کمپانی های مربوطه نیز دست از کار کشیده اند.
از سویی دیگر، از داخل خانه های ایران، هرکس که ته صدایی داشته است (البته پسرهای جوان با استفاده از سازهای الکترونیکی، اکثرا در یک دستگاه (دشتی یا شور) دردانگیزترین ناله ها را از بیوفایی دلدارشان سر داده وبا تصاویری سرپنجه برسر دست و اشک و آه وناله از جدایی (اکثرا مشابه یکدیگر از نظر کلام)، با ایمیل کردن به سراسر دنیا، رادیوها و تلویزیونهای ایرانی، از سر صبح تا شب مردم را درغم خود شریک می کنند، بدون اینکه یک لحظه بعد کسی نام و فامیل آنها را بخاطر آورد و یا از هم بپرسند این یکی دیگر کی بود؟
پرگوئی شد ولی باید روزی این مسائل با عزیزان هم میهن درمیان گذارده میشد که این رکود در کار موسیقی چرا پدید آمده است. من به شخصه مشکلی با هنرمندان داخل کشور ندارم وگاه در بین کارهایی که می فرستند و خوانندگان نیز اجرا می کنند، آثار خوبی را می بینم که دوست دارم، اما سخن اینجاست که این عزیزان روی صدای اکثر خوانندگان آهنگهایی با کلام می نویسند و ضبط شده و آماده بوسیله ایمیل برای آنان میفرستند(بدون اینکه دستمزدی بخواهند) درنتیجه خواننده که دیگر در پوشش کمپانی ها نیست تنها به استودیوی ضبط میرود و ویدئویی نیز تهیه میکند و به تلویزیونها می سپارد و درآمدش نیز ازکنسرتها و میهمانی ها و عروسی ها تامین میشود. البته در ایران برای هنرمندانی که اینگونه کارها را به رایگان در اختیار خوانندگان اینسو میگذارند، خود تبلیغی است که در آنسو کارساز است. اما یادمان باشد که با این شرایط در اینسو خوانندگانی حاضر نیستند برای کار به یاران دیرینشان که معرف آنها بوده اند مراجعه کنند یکی از مهمترین دلایل رکود کار در اینجا متاسفانه اوضاع فعلی است.  امامطمئن باشید که چنین نخواهد ماند، ابرهای رونده میروند و ماه درخشان دوباره چهره می کند.
بگذریم از تنی چند که هنوز قدرکارهای ماندنی را می شناسند، دل آنطرفی ها را نمی شکنند و در اینسو هم نمی گذارند که پایه های محکم سازنده شان لطمه ببیند.
• خانم میرافشار میدانیم که شما وهمسرتان عاشقانه با هم می زیستید، اکنون بدون او زندگی را چگونه می گذرانید؟ چگونه می بینید؟
– تمام خانواده من در ایران هستند و جز دو سه نفر از بستگان من و دو فرزندم در دیار غربت کسی را نداریم. شاید کسانی باور نکنند، اما او در طی این سالهای بی اوزیستن یک لحظه هم مراتنها نگذارده است.انگار همیشه دراین خانه و درکنار من است. انرژی او مرا برپای نگه داشته است واز طرفی خداوند از طرف پسرم، دخترک نازنینی را در دامن من گذارد که نفسم به نفس های او بسته است. نامش دریاست و من در حقیقت او را در دامن خود بزرگ کرده ام. اکنون او دارد به دوازده سالگی می رسد، فارسی را خوب میداند، با موسیقی ایرانی بوسیله پیانو آشنایی دارد و بارها عاشقانه مرا در بر می گیرد و می گوید مامانی، عاشقتم و من میگویم من که عاشقترم واو جواب میدهد،من عاشق تر،ترم.
برای او سروده ای در دست دارم که قرار است استاد ناصرچشم آذر بر روی آن آهنگی بگذارد که دو نفر آنرا بخوانند یکی با ترجیع دریا- و دیگری با ترجیعی دیگر رعنا که نام دخترک زیبای او است.
آخرین کلام از اینکه بیاد من بودید سپاسگزارم.
ای آخرین نشانه من دریا
زیباترین ترانه من دریا
ای بردرخت خسته تنهایی
نورس ترین جوانه من دریا
تا خون عاشقم به رگ جاری است
من درتو زنده ام همه جا دریا .