1461-98

1461-103

حادثه ای و سرگرم کننده

• از آنجا که «شان پن» Sean Penn در فیلم های زیادی بازی نمی کند، هنگامی که پیش می آید که در فیلمی شرکت داشته باشد، تماشاچی علاقمند با انتظارات زیادتری به دیدن آن می رود.

1461-99

آخرین فیلمی که از او به نمایش در آمده، The Gunman نام دارد که اما انتظار ها را زیاد برآورده نکرد.
این فیلم را«پیرمورل» کارگردانی کرده، کارگردان صحنه های رزمی و اکشن از دومین فیلم «لیام نیسون» در رشته فیلم های «ربوده شده» Taken. داستان فیلم درباره ی کارتل های عظیم غربی است که در کنگو و در گرماگرم یک آشوب داخلی، از طریق استثمار فقط به فکر منافع خود هستند.
اما فیلم، قبل از آنکه به مسایل سیاسی- اجتماعی بپردازد، بیشتر درگیر صحنه های خشونت بار تیراندازی و تعقیب است. و قابل ذکر است که «پن» در سن 54 سالگی – در نقش یک مزدور سابق که سعی دارد گناهان خونین گذشته ی خود را به نوعی جبران کند- همچنان یکی از بازی های قوی و پر جذبه ی خود را ارائه می دهد.
هنرپیشه های دیگر فیلم: «حاویرباردم»، «ادریس البا» و «جاسمین ترینکا» هستند، که در نهایت، این جمع به ارائه ی فیلم پرهیجان و پر حادثه یی در حد فیلم های «بورن» دست یافته اند.
اگر «شان پن» که همکار فیلمنامه نویس و تهیه کننده ی این فیلم هم هست، در جستجوی دستیابی به مراحل والاتری در زبان و پرداخت سینمایی بوده، باید گفت که در آن حد اوج نگرفته، اما در حد یک فیلم حادثه یی سرگرم کننده، می توان گفت که به موفقیت خوبی دست یافته است.

1461-104

شهر نفوذ ناپذیر

• شهر «وی وارد پاینز» Wayward Pines واقع در آیداهو، در این قصه از جمله شهرهایی است که وقتی کسی وارد آن می شود، دیگر امکان خروج نخواهد داشت! و اگر کارگردان مجموعه یی که براین اساس برای تلویزیون ساخته شده، «نایت شیامالان»M. Night Shyamalan باشد، تماشاچی انتظار دیگری هم نباید داشته باشد…

1461-100

داستان این مجموعه، نمونه یی از یک قصری روانکاوانه همراه با پیچ و خم های معمایی و هیجان برانگیز است: «ایتن برک» (با بازی «مت دیلون»Matt Dillon) به شرح حال یک مامور مخفی می پردازد که در جستجوی دو مامور گمشده در این شهر، به آنجا وارد می شود. در آغاز مردم و چهره ها، همه دوستانه هستند، اما بزودی نشانه هایی بروز می کند مبنی بر اینکه باطن هر چیز با ظاهر آن بکلی تفاوت دارد، و این سئوال ها به یکباره شکل می گیرد: چرا «ایتن» قادر به ترک شهر نیست؟ و چرا نمی تواند با خارج از شهر ارتباط برقرار کند؟ چگونه ممکن است همکار او در این پرونده (با بازی «کارلا گوگینو» Carla Gugino) 12 سال پیرتر از هفته ی قبل است که «ایتن» او را دیده بود؟ و چرا پرستار بیمارستان (با بازی «ملیسا لیوMelissa Leo) اصرار دارد «ایتن» را در بستر نگهدارد؟
«چد هاج» یکی از تهیه کنندگان فیلم می گوید: از لحظه یی که من نتوانستم کتاب «بلیک کراچ» Blake Crouch را تا پایان خواندن آن بر زمین بگذارم، تصمیم گرفتم آنرا به یک مجموعه ی تلویزیونی تبدیل کنم…
استودیوها و کانال های تلویزیونی معمولا به سختی زیر بار قبول یک داستان معمایی و پیچیده برای تلویزیون می روند، در نتیجه «چد» خود فیلمنامه ی جدیدی بر آن مبنا به رشته ی تحریر در آورد، زیرا فکر کرد اگر تهیه کنندگان را با احساس خود پس ازخواندن آن هم عقیده کند، به هدف خود دست یافته است.
مرحله ی بعدی انتخاب کارگردان بود و فیلمنامه برای «شیامالان» که در صدر فهرست قرار داشت، فرستاده شد، در حالیکه امیدی برای قبولی از طرف او وجود نداشت. روز بعد «شیامالان» تلفن کرد و موافقت خود را اعلام داشت.
این نخستین باری بود که شیامالان برای تلویزیون فیلم می ساخت، و نخستین باری بود که فیلمنامه ی شخص دیگری را کارگردانی می کرد.
پس از آن گذشته از دیلون، گوگینو، و جولیت لویس، شیامالان ملیسا لیو را برای شخصیت مورد علاقه ی خود در داستان انتخاب کرد، و در آن لحظه گفت: حالا همه چیز کامل است!…
نکته ی اصلی این است که زمان موجود در داستان با زمانی که در دنیای خارج اتفاق می افتد، بکلی تفاوت دارد. جولیت لویس در این باره میگوید : وقتی در یک فیلم از نظر زمانی اتفاقات عجیبی می افتد، من به خودم می گویم، صبر کن ببینم، قضیه چیست؟ و بعد: «اصلا در چنین زمانی، من چه کسی هستم؟!».
و دیلون می گوید:«وقتی من می خواهم شهر را ترک کنم و به دلایل مختلف نمی توانم، و کل این معماها به اندازه ی ده قسمت از مجموعه طول می کشد تا باز شود، در آن صورت من به خودم می گویم:«این علامت خوبی است که نشان از لایه های مختلف این معما دارد».
دیلون می افزاید:« اما این نوع قصه پردازی، قابل پرداخت از یک فیلم سینمایی دو ساعته نیست. به این ترتیب است که هر کدام از این وسیله های بیانی زبان مخصوص خودشان را دارند…»
تقسیم بندی و قصه پردازی در این مجموعه به آن صورت است که در پایان پنج قسمت اول، معمای اصلی به نوعی باز می شود، و از آن بعد، مسئله این است که هر یک از شخصیت ها چگونه با آن روبرو خواهند شد.
مقدمات و ساخت مجموعه عملا یک سال به طول انجامید و در پایان 2014 آماده ی نمایش گردید. پس از آن کانال فاکس تصمیم می گرفت که چه موقع بهترین زمان عرضه ی آن می تواند باشد.
این مجموعه پنجشنبه شب ها ساعت 9 بعد از ظهر از Fox پخش می شود.

1461-105

فیلمی که به خرج ایران ساخته شد

• «اورسون ولز»Orson Welles در مقام یک فیلمساز، مسایل بسیاری را به مثابه بادی سهمگین و پرسر وصدا بر عالم سینما وزاند، از آن جمله در بدعت نمودهای هنری، نحوه ی بازیگری، و ارائه ی پرداخت.
اما در کتاب جدیدJosh Karp «جاش کارپ» موسوم به «آخرین فیلم اورسون ولز» Orson Well’s Last Movie به چهره ی جدید و حساسی از او پرداخته می شود، و نیز تجسم پرشکوهی از جنون معروف او در انجام کارهای بزرگ.

1461-101

این کتاب به شرح مصیبت بار ساختن فیلمی می پردازد که با سرمایه گذاری دولت ایران در آن زمان ساخته شد و کمتر کسی نسخه یی از این فیلم را دیده است.
این فیلم که Other Side of The Wind «آن سوی باد» نام دارد، دارای یک خط داستانی عجیب و استعاره یی است، و به شرح جشن 70 سالگی یک فیلمساز منزوی می پردازد، که در آخرین روز زندگی او اتفاق می افتد.
نکته ی تکان دهنده این است که خود اورسون ولز- که به گفته ی بسیاری، نمونه ی اصلی و واقعی شخصیت داستان این فیلم بود- نیز در سن 70 سالگی می میرد.
در این فیلم، کارگردان، موضوع را آنچنان جا می اندازد و می پروراند که به تلخی قسمت غرور و گستاخی هالیوود را بنمایاند…
اما کارپ درکتاب خود سعی بر آن دارد که بخصوص بر قسمت متعادل و انسانی واز تکیه گاه داستان فیلم قبل از هر چیز به شرح تلاش های این «همشهری کین» می پردازد که به دنبال کشف هویت خویش و راهیابی به اعماق این ذهن زیادی فعال است.
در سراسر کتاب، تکه ها ونکته های خنده آوری را می توان یافت که به اندازه ی کافی جذاب می نماید. مثل هنگامی که ولز مامور خرید غذا را مورد سرزنش قرار می دهد که چرا به فکرش نرسید برای اعضای گروه به هنگام ناهار، ساندویچ تهیه کند، تا آنها با یک دست آزاد خود بتوانند به کارشان ادامه دهند!
و یا اینکه هنگامی که ولز طی یادداشت های دستی، از همه ی بازیگران خواسته بود که در صحنه های مربوط به خود به پائین نگاه کنند، تا ولز بتواند بعدا صحنه های کوتوله ها را به فیلم اضافه کند!
بزرگترین طنز قضیه در این است که این قصه آخرین فیلم در دست ساخت، می توانست تبدیل به یکی از ماندگارترین فیلم ها بشود… اما فیلم، هرگز به نمایش در نیامد.

1461-106

«دوباره توراخواهیم دید»

• پس از آنکه «چارلی پوت» Charlie Puth از طریق «یوتوب» توسط Ellen De Generes «الن د جنرس» کشف شد، اکنون این تصنیف ساز و آوازخوان 23 ساله در صدر فهرست خواننده ی آهنگ های پرفروش قرار گرفته است، با آهنگ See You Again از فیلم Furious 7 و نیز یک آواز دو نفره همراه با «مگان ترینور» Meghan Trainor به اسم Marvin Gaye.
از او سئوال می شود:
– هنگامی که از طرف الن به شما تلفن شد، چه احساسی پیدا کردید؟
چارلی: در آن زمان من در کالج موسیقی برکلی درس می خواندم، و فکر کردم این تلفن، نوعی شوخی است، و قطع کردم. بعد دوباره زنگ زدند وگفتند که واقعا از برنامه ی الن تلفن می کنند و می خواهند من در آن برنامه شرکت کنم. آنها پیشنهاد دادند که به برنامه بروم و آوازSomeone Like You را اجرا کنم. این کار را کردم و برنامه برای پانزده میلیون تماشاگر پخش شد که یکی از آن میان یکی از مسئولان ضبط آهنگ «آتلانتیک» بود، و ستاره ی بخت من درخشیدن گرفت.
– آهنگ See You Again درواقع به یادبود «پل واکر» و در قدردانی از او ساخته شده است…
چارلی: من و D j Prank هر دو روی این آهنگ کار می کردیم، بدون آنکه یکدیگر را بشناسیم و بدون آنکه به هم بگوئیم که این تصنیف به یادبود چه کسی خواهد بود. وقتی کار تمام شد، و Wiz Khalifa آنرا به انجام رساند، و پس از بازگو کردن حقیقت، ما دریافتیم که چه رشته ی دوستی عمیقی میان ما دو نفر وجود داشته است، بدون آنکه آنرا بدانیم!…
– آیا شما به مرحله یی رسیده اید که مردم شما را بشناسند؟
چارلی: شب گذشته سوار یک تاکسی شدم و پس از مدتی دیدم که راننده به من خیره شده، پرسیدم آیا مشکلی در کار است؟ وی گفت: – نه آقا، فقط می خواستم بگویم که شما یک آوازخوان بزرگ هستید، و من از هواداران سرسخت کارهای شما هستم…
– در ویدیوی مگان ترینور موسوم به Dear Tuture Husband شما در لحظاتی ظاهر می شوید، و اکنون با هم Marvin Gaye را اجرا کرده اید. آیا این هم دلیل بر وجود یک رابطه ی احساسی میان شما دو نفر است؟
چارلی: راستش این است که اینجوری اتفاق نیفتاد! ما با هم در یک مهمانی در تپه های هالیوود آشنا شدیم، و در فرصتی ، من نسخه ی خام آهنگ «ماروین» را برای او نواختم. مگان آنرا در حافظه اش حفظ کرد، و یک هفته ی بعد آنرا در استودیو اجرا کرد… اینطوری بود که مرا وارد بازی کرد و به طرفدارانش معرفی کرد. و آنها هم در بست مرا پذیرفتند. این طرفداران Megatrons نام دارند.
– شما هم گروه طرفداران خود را با اسم خاصی دارید؟
چارلی: در آغاز آنها Supporters of Charlie Putt بودند، که بعدا تبدیل به Suputhers شد و اکنون به Puthers تبدیل گشته است!
– اینهمه حتی اگر شوخی هم باشد، بخصوص نشان دهنده ی آن است که برای یک آدم موفق همه چیز امکان پذیر است!…

1461-102