1475-71

1475-72

بازگشت «قاصد»

*«اد اسکراین» Ed Skrein خواننده انگلیسی موسیقی Rap و هنرپیشه ی سینما، از خیابان های لندن راه میان بری پیدا کرد تا پا در جای پای «جیسون استاتهام» Jason Statham بگذارد، و نقش اول فیلم The Transporter Refueled را به عهده بگیرد. ضمنا از هم اکنون هم ایفای نقش بد من در فیلم Dead Pool در سال آینده برای او رزرو شده است.
برخی از هنرپیشگان این ترس را دارند که مبادا شرکت در یک نقش واحد در یک سری فیلم، آنها را برای ابد در آن قالب محبوس کند. اما «اد اسکراین» در این باره می گوید: اگر من به اندازه ی کافی این اقبال را داشته باشم که در فیلم دیگری از سری فیلم های Transporter بازی کنم، باید بگویم که این بزرگترین پاداش و جایزه برای من خواهد بود.
این1475-75 هنرپیشه 32 ساله می افزاید: ایفای نقش این شخصیت در این فیلم ها، بر اساس تجربیات مشخص زندگی من، یک اتفاق معجزه آسا و امیدوارکننده بوده است.
از جمله تجربیات زندگی که او به آن اشاره می کند، ضربه ی چاقو از سوی یک Gang در خیابان های لندن بوده که موجب شد صفت های صلح طلب بودن و حفظ آرامش را در او تشدید کند.
پس از آنکه «اد» دو آلبوم موسیقی Rap خود را در دوران بیست سالگی انتشار داد، بر اساس حمایت «بن درو» که دوست و همپالکی او بود، در فیلم Manors Ill در نقش یک قاتل و بیمار روحی شرکت کرد.
موقعیت بزرگ بعدی او مجموعه ی تلویزیونی Game of Thrones بود و او در سال 2013 نقشی در آن مجموعه به دست آورد. این بازی بیش از سه قسمت به طول نیانجامید، و او درباره ی علت ترک آن مجموعه اطلاعی به دست نمی دهد.
آزاد بودن او از هر قرارداد دیگری، در حد یک اتفاق مثبت، موجب شرکت دادن او در فیلم Transporter شد.
وی می گوید: نقش زنان قوی و محکم در این فیلم و در فیلم Dead Pool بیش از هرچیز دیگری مرا به این فیلم ها جذب می کند. واقعیت اینست که سینما در پی نسخه ی برداری از حقیقتی است که از سالها قبل در زندگی واقعی اتفاق افتاده است.

1475-73

تحقیقات صحنه ی جنایت

*هنرپیشگان اولیه و اصلی مجموعه ی پرتماشاچی CSI -Crime Scene Investigation دوباره بر سر صحنه ی ساختن این مجموعه در کانال CBS برگشتند تا بر 300 قسمت از این فیلم ها در طول 15 فصل تلویزیونی، مهر پایانی بزنند.
این گروه عبارت بودند از: ویلیام پیترسن، مارک هلگن برگر، پل گیفویل و ملیندا کلارک. نمایش 1475-76نهایی که یک فیلم دو ساعته است در تاریخ 27 سپتامبر از کانال 2 پخش خواهد شد.
هنرپیشه های بعدی و اخیر این مجموعه، از جمله «تد دانسون» و «الیزابت هارنوآ» به همراه تحقیق گران1475-77 کهنه کار، این بار به پرونده ای خواهند پرداخت که نتایج هولناک آن تمامی «شهر گناه» یعنی لاس وگاس را فلج خواهد کرد.
این آخرین قسمت Immortality بخش اول و بخش دوم نام دارد که موجب گردهمآیی تمامی این گروه گردیده است.
«جورجا فاکس» هنرپیشه ی بدون وقفه ی تمامی قسمت های این مجموعه می گوید: این گردهمآیی مثل یکی از اتفاق های غیرممکن زندگی من بود، که فقط در عالم رویا امکان وقوع آن وجود داشت. ولی اکنون می بینم که این رویا را نیز زندگی کردیم.

پیش بینی برنده های جایزه ی «امی»

*برای مراسم انتخاب و اهدای جوایز «امی» Emmy که در 20 سپتامبر از کانال فاکس پخش می شود، نگاهی به فهرست نامزدهای دریافت جایزه در رشته های مختلف، نشان دهنده ی کار دشوار همیشگی داوری است. برخی از پیش بینی ها از این قرار است:
– برای جایزه ی بهترین مجموعه ی درام، با توجه به فیلم هایی مثل Downtown Abbey و Game of Thrones و House of Cards و Mad Men، با آنکه همگی خوب هستند، در این لحظه هیچکدام بالاتر از حد لازم به نظر نمی رسند. همچنانکه Orange Is the New Black واقعا یک فیلم درام نیست، و در نتیجه آنچه برای دریافت جایزه باقی می ماند، مجموعه 1475-78ی Homeland و هنرپیشه ی آن Claire Danes است.
– جایزه ی بهترین مجموعه ی کمدی، به آن دستورالعمل ساده ی همیشگی باید برگشت، خوب بودن یک فیلم کمدی، فقط بر اساس خنده دار بودن آن قضاوت می شد، و در این لحظه، مجموعه ی Veep با شرکت جولیا لویی درایفوس از این خصوصیت برخوردار است. و پس از آن1475-79 مجموعه ی Modern Family قرار می گیرد.
اما بقیه ی نامزدها مثل Louie، که در خیلی از موارد غم انگیز می شود، «کیمی اشمیت» که هنوز در یک روال و خط مشخصی نیفتاده است، و یا Transparent که بار فرهنگی سنگینی را به دوش می کشد، اما در این مورد نکته اینست که آیا می توان به دلیل اجتماعی یا سیاسی به یک فیلم کمدی رأی داد؟
– بهترین هنرپیشه ی مرد درام: از میان «کایل چندلر» (Blood Line) ، «جف دانیلز» (The News Room) ، «جان هم» (Mad Men)، «لیو شرایبر» (Ray Donovan) و «کوین اسپیسی» (House of Cards)، 1475-80همچنان Jon Hamm بهترین بازی را ارائه می دهد.
– بهترین هنرپیشه ی زن درام: از میان «کلر دنس»(Homeland) ، «وایولا دیویس» (How to Get Away with Murder)، «تاراجی هنسون» (Empire) و «رابین رایت» (House of Cards)،1475-81 «وایولا دیویس» نسبت به بقیه موقعیت بهتری برای ربودن جایزه را دارد.
– بهترین هنرپیشه ی مرد کمدی: از میان «آنتونی اندرسون» (Black-ish) ، «دان چیدل» (House of Lies)، «لویی سی. کی» (Louie)، «مت لوبلان» (Episodes)، «ویلیام مسی» (Shameless)، و «جفری تامبور» (Transparent)، با آنکه به احتمال زیاد «تامبور» برنده خواهد1475-82 شد، اما خنده ی واقعی را «آنتونی اندرسون» از تماشاگران دریافت می کند.
– بهترین هنرپیشه ی زن کمدی: از میان «ادی فالکو» (Nurse Jackie)، «لیزا کودرو»(The Comeback)، «جولیا لویی درایفوس»(Veep) ، «ایمی شومر» (Inside Amy Schumer) و «لیلی تامیلن»(Grace & Prankie) ، با وجود آنکه «درایفوس» احتمالا جایزه 1475-83را خواهد برد، اما بهترین بازی کمدی به «لیزا کودرو» Lisa Kudrow (بازی او را در مجموعه ی Friends به یاد دارید؟) تعلق دارد.

 

 

1475-74

ادامه ی «دختری با خالکوبی اژدها»

*هنگامی که پدر و برادر «استیگ لارسون» Stieg Larsson نویسنده ی بزرگ هزاره ی دوم و مؤلف کتاب های «دختری با خالکوبی اژدها» تصمیم گرفتند راه و داستان های این نویسنده ی فقید سوئدی را ادامه دهند، در واقع موفق شدند بهترین شخص را برای این کار پیدا کنند: «دیوید لاگر کرانتز» David Lager Crantz روزنامه نگار و گزارش نویس وقایع جنایی در سوئد.
چهارمین کتاب از رشته ماجراهای «لیزبت سالاندر» موسوم به «دختری در تار عنکبوت»The Girl in the Spider Web به همان اندازه موفقیت و معروفیت به دست آورد.
در گفت و گویی با این نویسنده ی جانشین از او سئوال می شود:
– در ادامه دادن این رشته داستان ها، که کاری شجاعانه بشمار می رود، چگونه با این برنامه روبرو شدید؟
دیوید: نخست این کتاب ها را دوباره خواندم. این داستان ها را من همان موقع انتشار خوانده بودم، اما این بار شروع به یادداشت برداری کردم، بخصوص در مورد شخصیت «لیزبت». اما راستش وقتی آغاز به نوشتن کتاب کردم، حس می کردم که کار دلهره آوری انجام می دهم، آیا قادر بودم به زندگی ادبی ام ادامه دهم؟ و آیا انجام کار من نوعی بی حرمتی به نویسنده فقید بشمار نمی آمد؟ هنگامی که اعلام کردیم که کتاب را من خواهم نوشت، همه ی رسانه های جمعی آنچنان با این خبر رو در رو شدند، که گویی بحرانی در دولت پدید آمده است. به نظر خودم آن احساس ترس از انجام این کار، موجب شد که من کار نویسندگی ام را بهتر انجام دهم.
– موضوع اصلی داستان را چگونه بدست آوردید؟
دیوید: این چیزی بود که از آغاز مرا نگران می کرد. زیرا یکی از خصوصیات مهم کار لارسون، پیچیدگی های موضوع اصلی بود. تا آنکه به یاد آوردم که گزارشی درباره ی یک بچه ی نابغه با بیماری Autism تهیه کرده بودم. 1475-84یادم آمد با پدر و مادری صحبت کردم که یک کودک Autism ناشنوا داشتند، که حرف نمی زد. یک روز آنها به هنگام رانندگی از یک چراغ قرمز رد شدند، و روز بعد کودکشان، بدون آنکه اصلا دانشی از نقاشی و یا حجم و بُعد داشته باشد، عین واقعه چراغ قرمز را بروی کاغذ آورد. فکر من این بود که1475-85 شخصیتی شبیه این کودک در داستان بگذارم، که شاهد یک اتفاق هولناک در حد جنایت بوده، و حالا باید از کمک لیزبت برای افشاگری و نجات خودش استفاده کند.
آنچه مسلم بود این بود که من نمی توانستم یک داستان معمولی قراردادی، در ادامه ی کارهای کارسون بنویسم.
– شایعه ای وجود داشت مبنی بر اینکه لارسون یادداشت هایی برای یک داستان بعدی از خود باقی گذاشته است. آیا شما از این یادداشت ها استفاده کردید؟
دیوید: خیر. تنها یادداشت هایی که مورد استفاده من قرار گرفت، همان یادداشت هایی بود که به هنگام دوباره خوانی سه کتاب لارسون، نوشته و استخراج کرده بودم. من خودم یکی از علاقمندان کارهای لارسون بودم، و در نتیجه به نوعی می توانستم حدس بزنم که او چگونه موضوع خود را بسط می دهد. بعلاوه مسئله ی اسطوره سازی «لیزبت» نیز مطرح بود. او در حقیقت شخصیت خارق العاده ای است. کودکی او، و نیز شیطانی بودن کارهای پدر و رفتار او با مادرش، به اضافه ی سئوالاتی که ما هنوز جوابی برای آنها نداشتیم. مثلا اینکه چگونه او در کارهای کامپیوتری، یک چنین رخنه گر ماهری است؟
– سالهای کاری شما در مقام یک گزارشگر وقایع جنایی، تا چه اندازه به نوشتن این کتاب کمک کرد؟
دیوید: در طول سالهای کاری ام، من بخصوص به اهمیت موارد و مسایل جزیی در هر اتفاقی پی بردم. یادم می آید یک قاتل فنلاندی بود که همواره قبل از کشتن قربانیان خود از آنها می خواست جلوی او زانو بزنند و از او طلب رحم و بخشایش کنند. بعد در یکی از گزارش های پلیس خواندم که یکی از این قربانیان، از ترس جانش آنچنان به سرعت از خانه اش فرار کرده بود که بند کفش هایش را نبسته بود. این نکته ناگهان مرا متوجه اهمیت جزئیات کرد، وحشت آن لحظه برای آن قربانی فراری.
– آیا بیشتر سعی کرده اید به کار لارسون وفادار باقی بمانید، و یا به شخصیت «لیزبت»؟
دیوید: به هر دو. مسلم است که من به هیچ وجه حاضر نیستم در شخصیت این دختر تغییری بدهم، اما در عین حال باید داستان را نیز پیش ببرم. در نتیجه باید از خودم نیز چیزی به داستان اضافه کنم، وگرنه قبول کنید که نتیجه، به هیچ وجه چیز جالبی نخواهد بود…