1442-89

1442-93

رابین ویلیامز در بهشت!
(نوشته ی بیلی کریستال)

هنگامی که «رابین ویلیامز» (2014-1951) در سن 65 سالگی به طور ناگهانی به زندگی خود خاتمه داد. بسیاری از دوستان و دوستدارانش را عزادار کرد، از آن جمله «بیلی کریستال» هنرپیشه، نویسنده وکارگردان که از رفقا و همکاران دیرینه ی او بود. به همین مناسبت بیلی قطعه یی دریادبود رابین نگاشت که رابین را در میان شرکت کنندگان بهشتی اش مجسم کرده است…
یادمان باشد که یکبار رابین ویلیامز در برنامه ی «آکتورز استودیو» گفته بود: اگر بهشت وجود داشته باشد، دانستن اینکه در آنجا خنده هم وجود دارد، خوشترین خبر ممکن است.
***
دوربین به روی بهشت با تمام جلال و جبروتش باز می شود. همچنانکه از ورای ابرها و ستاره ها به جلو می رویم، صدای نوعی موسیقی «راک» را می شنویم و همچنین زمزمه ی تماشاگرانی که با اشتیاق در انتظارهستند. صداها بلندتر می شود، و ما پس از عبور از یک تکه ابر فشرده، دری را جلوی خود می بینیم که رویش نوشته شده «اتاق بزرگ» در را باز می کنیم و فرشته یی را می بینیم که به ما اشاره می کند داخل شویم.
صحنه ی داخلی – یک باشگاه شبانه .
اتاق به زیبایی تزئین شده و از تمامی خیال پردازی های آسمانی برخوردار است. سقف نمای فشرده یی از یک مشت ستاره ی چشمک زن است. اتاق پر ازمدعوین است. تمام کسانی که زمانی برای خودشان کسی بوده اند، میزها و بالکن های کوچک را اشغال کرده اند، و مستخدمه های زیبارو با بالهای کوچکشان، بال زنان از این میز به آن میز، به پذیرایی مشغولند.
چراغها خاموش و روشن می شود، طبل ها به صدا در می آید و یک صدای خارج از صحنه به گوش میرسد:
– لطفا به آغاز حضور بهشتی رابین ویلیامز خوش آمد بگوئید!
فریادهای بلند و طولانی حاضران دراتاق، ورود رابین را استقبال می کند، نورافکن ها بر روی او می افتد واو را تا روی صحنه همراهی می کند.
رابین:- خواهش میکنم ساکت شوید و بنشینید! چه استقبال شایانی ! درست مثل جشنواره ی «ووداستاک»، به اضافه بال ها! (سپس با صدای یک بچه، آنچنانکه درنمایش های تک نفره اش اجرا می کرد) فکر نمی کنم دیگر من در کانزاس باشم! (با صدای جان وین) مهاجران عزیز، همچنانکه آن متخصص بیماری های زنانه در نوار مرزی، به آن خانم زیبا گفت: شماهم از سهم کامل برخوردار خواهید شد! اصلا نترسید!
حاضران رابین را تشویق می کنند.

1442-90

رابین (درادامه با صدای باب هوپ) خیلی تر سناک است! این همه آدمهای جوراجور با بال وهاله های نور، درست مثل آن است که «مائو» با «لیدی گاگا» ملاقات می کند! (با صدای خودش) آنکه در آن بالکن نشسته کیست؟ آقای لینکلن؟
لینکلن دست تکان می دهد و لبخند می زند.
رابین:- همیشه من در این فکر بوده ام که آیا شما می خواهید بدانید نمایشی که شما در طی آن کشته شدید، چگونه تمام می شود؟!
(خنده ی حاضران).
رابین:- پهلوی شما«لیناهورن» نشسته ؟ اول«پنی» را به اسم خودتان کردید، و حالا در کنار لینا هورن؟ پس اینجا واقعا بهشت است!…
صدای خارج از صحنه:
– مسلما «آیووا» نیست!
(خنده ی مردم)
رابین (با شعف)
– برت لنکستر هم اینجاست!
با برت دست می دهد.
رابین (درادامه) – وقتی برت بخندد، یعنی ما واقعا در بهشت هستیم با برت، می دانم درچه فکری هستی. ولی باور کن که «کرک داگلاس» هنوز آماده نیست!
رو به تماشاگران:
– عجب شبی است. راستی چقدر پول تا به حال جمع کرده ییم؟!
صدای خارج از صحنه:
– چه پولی؟
رابین:- راست است. قرار نیست پول جمع کنیم!
درادامه :
– ای بابا. همیشه چند تا صورت غمگین هم باید وجود داشته باشد. فهمیدم.اینها «روزنبرگ»ها هستند که سعی می کنند بخش کمدی کانال سی. بی.اس را تقویت کنند!
خودش می خندد و به سوی یک دختر جوان می رود:
– شما؟
دختر جوان:- آن فرانک
جمعیت دست می زنند.
رابین:- آن، راست است که به عنوان کلیمی شما یکشنبه شب ها غذای چینی سفارش می دهید و با لهجه ی آلمانی «اتوپرمینجر» می خواهید که مرغ شیرین و مرغ سرخ شده برای هشت نفر برای شما بیاورند وغذا را کنارجعبه ی کتاب ها بگذارند؟!…
رابین به سوی یک مرد سپیدموی می رود:
– خدای من،شما قهرمان ابدی من هستید، اما اسم شما را به یاد نمی آورم!
مرد سپید موی:
– آلبرت انشتین.
رابین:- البته! راستی می خواهید فرضیه ی نسبیت مرا هم بشنوید؟ هیچوقت به خانواده ی نسبی خود پول قرض ندهید، چون هرگز آنرا پس نخواهید گرفت!
انشتین سر خود را آنچنان تکان می دهد که یعنی حق با رابین است.
رابین به میان جمعیت می رود و در آنجا «جاناتان وینترز» از پشت سر به او نزدیک میشود و چشم های او را با دست می گیرد:- بگو کیه؟
رابین:- ایلین استریچ ؟!
بعد که رو بر می گرداند با خوشحالی جاناتان را خطاب قرار می دهد:
– جان، تو اولین کسی بودی که می خواستم دراینجا او را ببینم.(با لهجه ی جنوبی)
چون تراکی که به من فروختی، یک سنجاب توی محفظه ی بنزینش بود.
جاناتان:- فعلا ادویه ی لازم را به آن بزن تا برای پختن آماده شود!
رابین (با لهجه ی سرخ پوستی)- ماه های متوالی سرآمد، من متعجب که در بهشت چی هست؟ حالا دانستم که در بهشت جمعیت زیاد است، واز آتش خبری نیست!…
یک مرد خطاب به رابین:
– هی، سلام.
رابین:- اینهم «اد مک ماهون». راستی چک من چی شد؟!
این بار «جانی کارسون» جواب می دهد:
– تو هم که درنقش ضبط صوت ظاهر شده یی!
یک نفر رابین را صدا می زند.
رابین می گوید:- واقعا چه بهشتی است! ببخشید در این نور نمی توانم شما را ببینم.
صدا میگوید:
– من «ریچارد پرایر»هستم.
رابین از صحنه به پائین می پرد، ریچارد را در آغوش می گیرد و می گوید:
– ریچارد تو که دیگر سیگار روشن نمی کنی؟!
ریچارد:- بیا پهلوی ما بنشین.اینجا «جوکارلین» است و نفر بعدی «فرانک سیناترا».
رابین پس از سلام و احوالپرسی به روی صحنه بر می گردد و میگوید:
– مردم با مستخدمه ها مهربان باشید و انعام خوب بدهید. من یک هفته ی دیگر هم اینجا هستم…
فکر می کند و می گوید:
– اصلا من اینجا هستم…
بعد به نزد ریچارد و کارلین بر می گردد و می نشیند و از آنجا، در فاصله یی دورتر، جورج برنز، گروچو مارکس، و چارلی چاپلین را تشخیص می دهد.
فرانک سیناترا به روی صحنه می رود و می گوید:- جک، موزیک را بزن. خبر را پخش کن. وقتی نظرها به سوی رابین ویلیامز بر میگردد، همه در می یابند که او در حال لبخند زدن است، و در آرامش بسر می برد.
… صحنه کم نور و ناپدید می شود.

1442-94

امپراتوری

• مجموعه ی تلویزیونی جدید «امپرتوری» Empire نوع جدیدی از موسیقی به سبک Nashville به صورت RAP است که براساس پسند تماشاچی از چاشنی عشق و سکس برخوردار گردیده است. نقش های اصلی را «تاراجی هنسون» و «ترنس هوارد» هنرپیشگان سیاهپوست برعهده دارند، و از تماشای اولین قسمت آن دریافته میشود که چیزی عمیق تر از Soap Opera در این مجموعه نهفته است.
هوارد نقش یک مرد Gay را بازی میکند که در رأس موسسه ی سرگرمی های امپایر قرار دارد، وی پیش از این فروشنده ی مواد مخدر بوده، بعدا تبدیل به یک ستاره ی موسیقی RAP شده، و اکنون سرمایه گذار ضبط موسیقی و آواز هنرمندان دیگر است. و شاید مشکل سلامتی اش – که آنرا از دیگران پنهان می کند- یک عامل اصلی آرزوی او در برگردان موسسه ای به یک اسم و علامت جاودانی باشد.
بعلاوه او احتیاج به یک جانشین دارد که از میان سه پسرش باید انتخاب کند:«آندره» که یک آدم اهل معامله و تجارت است با یک دوست دختر سفید پوست، «حکیم» که یک اجرا کننده RAP و عاشق «پارتی»است، و بالاخره «جان» که او نیز Gay است و قبل از هر چیز عشق و علاقه ی پدر را جستجو می کند.

1442-91

نقش درخشان فیلم به «تاراجی هنسون» تعلق دارد که در نقش مادر این سه پسر، پس از هفده سال حبس به جرم فروش مواد مخدر برای شوهرش، از زندان آزاد می شود.
داستان فیلم اثر «دنی استرانگ» نویسنده ی فیلمنامه ی «تغییربازی» است و کارگردانی را «لی دانیلز» کارگردان فیلم «گرانبها» انجام داده و نتیجه ی همکاری این دو نفر را در سال 2013 در فیلم «پیشکار» شاهد بودیم.
این مجموعه چهارشنبه شب ها ساعت 7 بعد از ظهر از کانال «فاکس» پخش میشود.

1442-95

• سال 2014 به نظر می رسد که برای خیلی از هنرمندان سال تجدید حیات هنری بود، از آن جمله باید از «ماتیو مک کوناهی» Mathew Mc Conahey نام برد که حتی از زمان بازی در یک فیلم رمانتیک مثل «برنامه ریز عروسی» آشکار بود که در راه درستی قدم بر می دارد. این هنرپیشه 45 ساله با دریافت جایزه ی اسکار بخاطر بازی در «باشگاه خریداران دالاس» عاقبت به موقعیت مورد آرزویش دست یافت. وی بعلاوه بخاطر بازی در مجموعه ی تلویزیونی «کارآگاه راستین» کاندیدای جایزه «امی» شد، و حتی بازی در فیلم تبلیغاتی اتومبیل «لینکلن» نیز بیشتر او را بر سر زبان ها انداخت.

• «ریزویتراسپون» Reese Witherspoon پس از سالها سابقه ی بازیگری و موفقیت، با بازی در فیلم «وحش» موقعیت تازه یی برای خود پدید آورد و در فهرست کاندیداهای اسکار جدید قرار گرفت. از جمله این بازیهای سرنوشت ساز از «مایکل کیتون» نیز باید یاد کرد که با فیلم «مرد پرنده» یادآور شد که همچنان می تواند اسکار دیگری دریافت دارد.

• در صحبت از این کوشش های تجددگرایانه، در حاشیه می توان از «لیندسی لوهان»Lindsay Lohan ستاره ی 28 ساله نیز نام برد که می بایست با مجموعه ی OWN در شکل نیمه منتقد به مقام والاتری دست یابد، اما مورد انتقاد «اوپرا وینفری» قرار گرفت، هر چند که هنوز هم برای او امیدهایی وجود دارد، از جمله کار جدیدی که در تلویزیون انگلستان آغاز کرده است. کسی چه میداند؟ شاید سال 2015 سال تجدید حیات هنری این هنرپیشه ی جوان و همچنان مستعد بشمار آید.

1442-92