1445-81

1445-82

خرسی از «پرو»

• مخلوق فراموش1445-88 نشدنی «مایکل باند» نویسنده ی انگلیسی، در قالب یک خرس با تربیت مارمالاد خور عاقبت بر پرده ی بزرگ سینما جلوه گر می شود و این جلوه گری باید گفت که خیلی بهتر از Muppets انجام گرفته است.
داستان اصلی این خرس موسوم به «پدینگتون»Paddington با وفاداری حفظ شده. پس از زندگی و دوران سختی در «پرو»، این خرس کلاه قرمز، با سفر قاچاقی به لندن می رود و در آنجا توسط خانواده ی «براون» مورد حفاظت و پذیرایی قرار می گیرد (با بازی «هیوبونویل» و «سالی هاوکینز») و بزودی در حلقه ی گرفتاری ها و بعضا اشتباه کاری های زندگی روزمره ی انسان ها به چرخش می افتد، در صحنه هایی از درگیری با لوازم داخل حمام، تا حلقه های چسب «اسکاچ» و تا نرده های پلکان داخل خانه.
اما بزرگترین مخمصه ی او، جدا از مجموعه کتاب های قصه هایش، مقابله ی او با یک متخصص بی رحم پر کردن پوست حیوانات، با شکل ظاهری «لوییز بروکز» (و با بازی «نیکول کیدمن») است که دیوانه وار به این کار عشق می ورزد، اندرون خرس را خالی کرده و با پنبه و کاه و هر چیز دیگر پر کند!
فیلم «پدینگتون» از ضرب و آهنگ مایه ی سریعی برخوردار است و لحظه یی تماشاگر را به حال خود رها نمی کند، و گویی که به شرح حال بیگانه یی در یک سرزمین عجیب با اتفاقاتی عجیب تر می پردازد.
برگردن پدینگتون خرس لوحه یی آویزان است که بر آن نوشته شده:« لطفا از این خرس به خوبی مواظبت کنید».
باید گفت که «پل کینگ» فیلمنامه نویس و کارگردان این فیلم، بیش از هر چیز این یادآوری را به گوش جان گرفته و این وظیفه را با موفقیت به انجام رسانیده است.

1445-83

«سقوط»

• در آغاز فصل دوم از مجموعه ی تلویزیونی «سقوط» The Fall «استلا گیبسون» (با بازی «جیلیان اندرسون»Gillian Anderson هنرپیشه محبوب مجموعه ی X- Files)، کارآگاه پلیسی که پرونده ی یک رشته قتل های زنجیره یی را در دست دارد، درباره ی قتل های پی در پی آدمکش «بلفاست» (با بازی «جیمی دورنن» هنرپیشه ی فیلم «پنجاه سایه ی گری») درراه روشنگری برای همکارانش می گوید:
«کاری که این مرد انجام می دهد این است که تمامی فانتزی های مغز خود را به عالم حقیقت می کشاند… زیرا احساس او این است که حق دارد تصمیم بگیرد چه کسی زنده بماند و چه کسی بمیرد.»
این توصیف درواقع خط اصلی داستان های این مجموعه را روشن می سازد.
«آلن کوبیت» خالق این داستان ها، طی مقاله یی در روزنامه ی «گاردین» نوشت:
«بسیاری1445-89 از مجموعه های جنایی، در واقع قربانی های قصه را به همان اندازه استثمار می کنند که آدمکش زنجیره یی این کار را با آنها انجام می دهد: خالقان این داستان ها، قدرت، خشونت، و مرگ را با اروتیسم آغشته می سازند، و زنان را تبدیل به جنازه های نیمه برهنه می کنند، قبل از آنکه تماشاچی امکان آشنایی با آنان را به عنوان یک انسان زنده داشته باشد.»
در مجموعه ی «سقوط» تماشاگر قبل از انجام جنایت با آن قربانیان آشنا می شود، و در یک مورد حتی یکی از این زنان از دام مرگ نجات پیدا می کند. بعلاوه تاثیر این جنایت ها بر روی خانواده های آنان پی گیری و بررسی می شود.
جیلیان اندرسون با ارائه شخصیت آرام و در عین حال قاطع خود بزرگترین امتیاز این مجموعه است، و این درخشش در فصل دوم نیز ادامه پیدا می کند.
جیمی دورنن نیز که از جاذبه ی لازم مردانه و کشنده یی که زنان را به دام مرگ بکشاند برخوردار است، در فصل دوم نشانه هایی از خود به جا می گذارد تا گیبسون را به بازی و مبارزه بکشاند، در هنگامی که گیبسون برای به دام انداختن او به موفقیت هایی دست یافته است.
در صحنه یی از یک نوار ویدیویی که جیمی به عمد از خود باقی گذارده و درحال شکنجه دادن یک زن است، در لحظه یی مستقیما رو به دوربین سئوال می کند: چرا این صحنه را نگاه می کنید؟ آیا از دیدن آن لذت می برید؟
سئوال او از کارآگاه گیبسون و دعوت او به این بازی موش و گربه است.
فصل دوم «سقوط» در شش قسمت از Netflix پخش می شود.

1445-84

صورت های فلکی

• «روت ویلسون» هنرپیشه ی نمایش «صورت های فلکی» Constellations در برادوی، از «جیک جیلن هال» همبازی خود سئوال می کند: « می دانی چرا نمی توانی تیزی آرنج خودت را ببوسی؟ جواب این است که آرنج ها، راز جاودانه بودن را در خود پنهان کرده اند.»
1445-90این سخن از زبان هنرپیشه ی اصلی نمایش، مقطع خوبی بر طول زمانی اثر است. اما وقتی به طور مدام این نحوه سخن پراکنی ادامه می یابد، درواقع به مثابه محک زدن صبر و تحمل تماشاگر است.
مرد، جلوی سخن های زن را می گیرد، و در تلاش تازه یی، او نیز جواب تمایل زن را می دهد، تا هنگامی که عاقبت به اتاق خواب زن منتهی می شود، تا درباره ی تماس های فیزیکی، گفت و شنود دیگری انجام پذیرد. و آیا همه ی میعادهای عاشقانه به چنین فرجامی نمی انجامد؟
زن داستان که یک فیزیکدان است، به علت وجودهمزیستی حقیقت های متفاوت در سطوح مختلف زندگی، بنیادهای گوناگون درجات اخلاقی را نیز باور دارد. در نتیجه تنش های یک زن و مرد در مراحل مختلف، نخستین برخورد، قرار ملاقات، تماس جسمانی، جدال های حاصله، به اضافه ی امکان برخورد و ملاقات خصوصی با آدمهای دیگر، از دیدگاه او مراحل مختلف یک رابطه را تشکیل می دهد، و همه چیز به حالت دایره وار، بارها تکرار می شود.
اما مرد داستان که یک حسابدار است، اعتقاد دارد که اگر قرار باشد هر عمل او، همچنان همان کاری باشد که پیش از آن خود او انجام داده است، در این صورت منظور وهدف نهایی چیست؟ و این ممکن است همان سئوالی باشد که در حین تماشای هفتاد دقیقه نمایش «نیک پین» برای تماشاگر مطرح باشد، و باز به همان ترتیب که زن تماشاچی و مرد تماشاچی، هر کدام با نگاه ها و برداشت های متفاوتی به داستان نگاه می کنند.
چنین قالب و ساختاری احتیاج به بازی های هوشمندانه و دقیق دو هنرپیشه ی اصلی دارد، که هر دو جواب دهنده ی این مهم هستند: «روت ویلسون» همان بازی مسحورکننده ی خود را در مجموعه ی «رابطه» The Affair (در کانال Show Time) ارائه می دهد، و جیلن هال از عهده ی به نمایش در آوردن عمق روانی شخصیت حسابدار به راحتی بر می آید. که این همه به پایانی تکان دهنده و غیر قابل انتظار می انجامد.
بلیت ها از طریق: mtc.nyc.org

1445-85

دیو متفکر!

• بزرگترین فاجعه در مسیر کاری مجری کمدی در اجراهای تک نفره این است که مواد لازم براساس خاطرات و حافظه را برای بازگویی نداشته باشد. در چنین وضعیتی نمایش یک نفره ی او به مثابه خود ویرانگری خواهد بود. به عبارت دیگر این چنین موقعیتی در زمینه ی کمدی، چیزی میان بمب انداز انتحاری و انسان به جای گلوله ی توپ بشمار خواهد آمد.
اما 1445-91پس از این مقدمه، آنچه «پتون اسوالت» Patton Oswalt را از هرگونه موقعیت وخیمی چه در اجرای یک برنامه ی کمدی و چه در نگارش یک کتاب نجات می دهد، شوخی های ناشی از الکل و کوکائین و یا حتی شهرت نیست، تکیه ی اصلی کار او برخاطرات بسیار وسیعی است که در طول سالها ذهن و مغز او را انباشته ، و این خاطرات از سینما و فیلم های بیشمار ناشی شده است. ساعات بی حد و حسابی که پاهای او بر تالارهای سینما چسب خورده، و چشمان او بر نوارهای متحرک فیلم خیره بوده است.
وی جلوه گر یک دایرةالمعارف متحرک از فرهنگ وهنر می باشد و این همه، اکنون در کتاب جدیدش موسوم به «دیو پرده ی نقره یی» Silver Screen Fiend نماد کامل دارد به مجموعه یی از یادداشت ها وبرداشت هایش در زمینه ی وسیع فیلم و سینما.
آنچه کار او را جلوه می دهد وسواس بی حد واندازه اش درارائه ی هر فکر و هر رخداده یی از گنجینه ی خاطرات بیشمار است. در نتیجه هر فیلمی در کتاب او، از «سانست بلوار» گرفته تا حتی فیلمی مثل «من با یک موجود فضایی ازدواج کردم» با نکته بینی و طلسم یک جادوگر مورد بررسی قرار می گیرد. و مهمترین چیز این است که تمامی این نوشته ها از طنز و شوخی های خاص اسوالت، در حد یک مجری کمدی، برخوردار است.
اسوالت می نویسد اکنون او از دورانی که فضای تاریک داخل تالار سینما را به روشنایی روز در فضای خارج ترجیح می داده، دور شده. و در واقع از «زیرزمین افلاطون» به در آمده است. اما خواندن این کتاب یادآوری می کند که هنوز نشانه هایی از آن دیو در این روح یاغی و متفکر وجود دارد.

1445-86

10 آهنگ محبوب

• ده آهنگی که در این زمستان، براساس نظر خبرگان، قلب ها را تسخیر خواهد کرد، فهرست زیر را تشکیل می دهد:
– تصنیف Coffee با صدای «میگل» در توصیف و تعبیر یک آرزو: «فقط می خواهم خوابیدن تو را ببینم» اما بدون مخالفت و جنجال!
– Talking1445-92 Body با صدای Tove Lo دختر آوازخوان سوئدی، درباره ی خاطرات اتاق خواب.
– Begin Again با اجرای دو صدایی Purity Ring از کانادا، رویایی و شیرین.
– Four Door Aventador با صدای Nicki Minaj و اجرای تصویری اش درارائه ی گشت و گذار «شیالابوف» و «دانا کارن» در کناره ی سانست.
– Air با اجرای Waxahatchee و «کیتی کراچفیلد» از آلاباما در بیان اینکه چگونه «تو را مثل یک جعبه ی مقوایی شیر به کنار انداختم» زیبا و بی اعتنا.
– In April با اجرای جانی فلین وهمکاری جنی لوییس و جاناتان رایس برای فیلم جدید «آن هاتاوی» موسوم به Song One.
– Sometimes با اجرای Heems در توضیح اینکه «گاهی از تعریف و تمجید بدم می آید، زیرا باعث می شود که من سرخ شوم!»
– The Teeth با صدای «هانی الخطیب»، برخاسته از نغمه های زیرزمینی و «راک» شد
– Gold Coins با صدای Charli Xox یکی از بهترین اجراهای زنانه در زمینه ی موسیقی Pop
– Mascara با اجرای «جازمین سالیوان» در به مسخره گرفتن تجلیات مصنوعی در زندگی، اما همراه با چنین ابرازی در تصنیف :«سینه هایم مرا به جایی می برند که قادر به توصیف آن نیستم.»

1445-87

«بازگشته»

• درحالیکه بسیاری از صاحبنظران معتقدند که فیلم «مرد پرنده» Birdman اثر «الهاندرو ایناریتو» Alejandra Inarritu اوج بیان سینمایی و تصویری است، فیلم بعدی او موسوم به «بازگشته»The Revenant نشان می دهد که این کارگردان هنوز چیزهای بیشتری برای عرضه دارد.
1445-93این فیلم که در «کالهاری» با سرمای 9درجه در حال ساخته شدن است، به داستان واقعی «هیوگلاسی» در اوایل سالهای 1800 درخطه ی مرزی می پردازد، که به دنبال شکار و به دست آوردن پوست حیوانات وحشی، توسط یک خرس خاکستری زخمی شده، به حال مرگ رها می شود، اما با اقدامی قهرمانی، دویست مایل فاصله را طی می کند تاخود را به منطقه ی متمدن برساند، که در آنجا با مردانی که او را در لحظه ی احتیاج تنها گذاشتند (از جمله«تام هاردی») روبرو شود.
نقش هیوگلاس را «لیوناردو دی کاپریو» ایفا می کند.
به دلیل این که فیلم فقط با نورپردازی روز فیلمبرداری میشود، ایناریتو و فیلمبردار برنده ی اسکارش: امانوئل لوبسکی، برنامه ی تهیه ی فیلم را تا ماه اپریل در نظر گرفته اند، زیرا روزانه بیش از چند ساعت نور روز وجود ندارد.
ایناریتو در این باره می گوید: این کار برای من کاری جدید و جالب است و درعین حال موجب به دست آوردن تجربیات جدیدی می شود. درواقع من دیگر عادت کرده ام دست به کارهایی بزنم که یا ممکن است به نتایج بد و شکست آمیزی بیانجامد و یا نتیجه ی شگفت انگیزی به دست دهد. و اکنون که در وسط کار هستیم، هیجان آن به مراتب بیشتر است…