1712-65

1712-73

زیرآواربرف

1712-66

• میان نیروی توقف ناپذیر«جولیا لویی – درایفوس» Julia Louis-Dreyfus (مثلا در Seinfeld و یاVeep) و موجودیت سنگ مانند و غیرقابل تحرک «ویل فرل»Will Ferrell (مثلا درAnchorman) تجسم چیزی بیشترازجنجال و آشفتگی در تجمع این دو هنرپیشه دریک فیلم، کار دشواری نخواهد بود.
معذالک درفیلم جدیدی که باشرکت این دونفربا عنوان DownHill به انجام رسید، نتیجه درخشان تراز پیش بینی های قبلی ازکار درآمد. این فیلم، که جولیا آنرا یک داستان درام با گوشه چشمی به کمدی خوانده است، داستان یک خانواده ی امریکایی به هنگام گذراندن تعطیلات دریک استراحتگاه اسکی دراتریش است که دچارآوار بهمن می شوند: درحالیکه «پیت» پدرخانواده (با بازی «ویل فرل») به سرعت ازصحنه ی حادثه می گریزد، «بیلی» مادرخانواده (با بازی «جولیا لویی- درایفوس) سعی درمحافظت و نجات دو فرزندش از یک سرنوشت مرگبار دارد. در ادامه ی داستان درحالیکه «پیت» می کوشد بزدلی لحظه یی و ازیاد نرفتنی خود را پنهان سازد، «بیلی»حاضرنیست از کنارآن به سادگی عبورکند.
فیلم Downhill براساس یک فیلم سوئدی موفق موسوم به Force Majeure اثر«روبن اوستلوند» محصول 2014ساخته شده، بدون آنکه سطربه سطرفیلمنامه ی جدید برآن اساس تنظیم شده باشد. به اضافه ی دو شخصیت:«میراندا اوتو»سرپرست مرد جوی استراحت گاه، و نیز«جولیو بروتی» مربی زن پرست اسکی.
به مناسبت این فیلم «ویل»53ساله و«جولیا» 59ساله درگفت وگوی مشترکی شرکت کرده اند. این فیلم اولین باردرفستیوال«ساندنس» امسال به نمایش درآمد…

1712-67

– آیا هیچکدام ازشما دونفراسکی باز هستید؟
ویل: من نیستم. ولی «جولیا» یک اسکی بازبالفطره و طبیعی است،حتی درزندگی روزانه!
– شما دونفرپیش از این فیلم با یکدیگرملاقات نکرده بودید: جولیا، شما به عنوان تهیه کننده چرا«ویل» را انتخاب کردید؟
جولیا: (باخنده) راستش من هم همین سئوال را ازخودم می کنم! ولی واقعیت این است که من همواره کارهای «ویل»را تعقیب کرده ام وبخصوص فیلم Stranger Than Fiction او را بسیاردوست دارم. وقتی گفتند که «ویل» به شرکت دراین فیلم تمایل دارد، من هم استقبال کردم. زیرا معتقد بودم که نتیجه، درخشان خواهد بود.
– ویل، شما هرگزدراین نوع کمدی های ظریف و موشکافانه بازی نکرده یید. آیا پس از این فیلم به این نوع داستان ها رغبت بیشتری نشان خواهید داد؟
ویل: بسیاردوست خواهم داشت. درمیان انواع کمدی ها، وقتی شما درسکوت و سکون دربرابرفشارهای بیرونی عکس العمل نشان می دهید، درواقع نوعی تجمل است که نصیب شما به عنوان هنرپیشه گردیده.
– نسبت به نسخه ی اصلی داستان، صحنه هایی وجود دارد که شما نمی خواستید درفیلم خودتان بگنجانید. آن صحنه ها چه بود؟
جولیا: من مایل نبودم یک فیلم کمدی بی پرده مملو ازشوخی هایی خارج ازنزاکت بسازم. من می خواستم یک فیلم کمدی خوب بسازم که اصالت داشته باشد…
ویل: … مثلا صحنه یی درفیلم وجود دارد که «پیت» روزش را با بچه ها گذرانده و «بیلی» از تعلیماتش با مربی اسکی برمی گردد، در این صحنه هردو درحمام درحال مسواک زدن دندان هایشان هستند بدون آنکه سخنی رد و بدل شود. این سکوت، به مثابه زنگ تفریح، صحنه را برای موقعیت کمدی بعدی آماده می سازد.
– بسیاری ازمردم براین عقیده اند که نقش های کمدی شما همواره موفقیت آمیز بوده است.
جولیا: نکته در این است که شما درقلب بازیگری آن صحنه باشید بدون توجه به اینکه کلمات تا چه حد ممکن است خنده آور و یا مضحک باشد، وآنرا طوری بازی کنید که حقیقت موجود در آن از ابتدا تا انتها احساس بشود.
– دریک صحنه شما به عنوان یک مادر دربرابریک جمع بیگانه تعریف می کنید که درطول آواربهمن چه اتفاقی افتاد، و به گریه می افتید. درباره ی این صحنه چه می گوئیید؟
جولیا: کار دشوارو درعین حال هیجان انگیزی بود. ما می بایست تمامی صحنه را که 12صفحه از فیلمنامه بود، طی یک برداشت به انجام می رساندیم. اما دو روز و نصفی وقت صرف آن گردید. زیرا چندبار این صحنه ی طولانی ومشکل را تکرارکردیم تا به نتیجه برسیم. این صحنه یی نبود که وسط کارآنرا قطع کنیم و روز بعد دوباره آنرا ادامه بدهیم. به اضافه ی اینکه ازاین بازی و از این سخنان، تماشاگرمی بایست موقعیت یک مادر، رهایی، و بعد جدایی را با قلب خود احساس کند.
– آیا قصد داشتید که دراین مورد برموقعیت وموجودیت یک زن، تاکید خاص بکنید؟
جولیا: بله. زیرا در اینجا صحبت ازموقعیت مساوی وهمردیفی است. زن می تواند دربرابر این بحران مرتکب اشتباه شود، همچنانکه مرد هم اشتباه می کند. اما اینکه چگونه این موقعیت می تواند به انجام برسد، اندکی رمزوابهام درداستان لازم است!
– دربرابرعکس العمل تماشاگران چه نظری دارید؟
ویل: یادم می آید در زمان کودکی مادرم کتابی به من داد با این عنوان: «اینکه شما درباره ی من چه فکر می کنید، به من ربطی ندارد»! ازآن لحظه تا بحال من این مقوله را همواره به یاد داشته ام، من کارخودم را، کاری را که بلدم انجام می دهم،و بقیه را به بازار روزومتخصصان آن واگذار میکنم. باورکنید هیچکس نمی تواند خودش را آنچنان عوض کند که با گردش روزگارهمآهنگ باشد!…

1712-74

سگ های قهرمان

• کتاب های مربوط به سگ ها ممکن است که ظاهرا درمحدوده ی خاصی قرار داشته باشند، اما گروهی ازاین کتاب ها طی سال های اخیردرحدی بسیارجدی، خوب و خواندنی هستند…
– Nose Down, Eyes Up اثر«مریل مارکو»Merrill Markoe (2008). درباره ی یک خانواده مختل، وسگی که ناظرآنهاست. اثر نویسنده ی سابق برنامه های آخرشب با «دیوید لترمن».

1712-68

«جیل» مرد میانه سال کژکار، یاد می گیرد که چگونه با سگ ها، ازجمله با سگ خودش جیمی، رابطه ی کلامی برقرارکند. اما هنگامی که جیمی در می یبابد که خانواده ی خونی او با گروه دیگری ازآدمیان (شامل همسرسابق جیل و شوهرجدید او) زندگی می کند، آرامش از بین می رود، و با گردهمائی بعدی، نوعی مسابقه ی فوتبال میان دو گروه انسان و حیوان آغاز می گردد! ونتیجه، فصل های متعدد و فرح بخشی است ازجروبحث میان زن و شوهر، تا برملا شدن افکار نهانی سگ سخنگو!
– Biloxi اثر«مری میلر»Mary Miller (2019). عبوس بودن و کج اخلاقی های «لویی مک دونالد جونیور»63 ساله (قهرمان کتاب قبلی «میلر» موسوم به Big World) نمی توانست دلنشین ترو دوست داشتنی تر از این درکتاب جدید این نویسنده جلوه داشته باشد.
«لویی» ازلحظه یی که همسرش او را ترک گفت، بتدریج پوسیدگی اش افزایش یافت، تا آنکه محور توجه جدیدی درزندگی اش پیدا شد، یک سگ مخلوط فربه موسوم به «بیلاکسی». سکی با ریشه های جنوبی اش، با راه رفتنی بسیارآهسته و گام به گام، اما هشیار و نکته بین بخصوص درموارد طنزوشوخی.

1712-69

شاید «بیلاکسی» توانایی های غیرمنتظره یی به صورت نهان نداشته باشد، اما درصورت آشکار به بلعیدن تمامی یک بسته ی کالباس قادراست، و درحدی که همه چیزتا نهایت امکان به حقیقت نزدیک باشد.
– The Friend اثر«سیگرید نونز»Sigrid Nunez (2018). اعطای جایزه ی «بهترین کتاب سال» مسلما اعلام یک کتاب خواندنی را شامل می شود. ولی نکته ی دیگری را هم باید در نظر داشت، ماجراهای ادامه دار یک نویسنده ی پا به سن گذاشته و سگش موسوم به «دین» که او از دوستش به ارث برده و سرشار از طنزی تلخ است. اینهمه اندکی احساس تاثر و تاسف درخواننده پدید می آورد، و اینکه شاید بهترباشد این کتاب را دربعداز ظهری بارانی مطالعه کرد!

1712-70

این نوشته بعلاوه برداشت و استنباط های متفاوتی درباره ی سگ هاست ونیزچگونگی وابستگی انسان به سگ. دراین حد، خواننده ناظر زندگی دو روح غمزده از دو نژاد مختلف است که آرامش و تسکین خاطررا دروجود یکدیگرجلب می کنند.
– Cold Nose, Warm Heart اثر «ماراولز» Mara Wells (2020). درکتاب جدید«ولز» یک پارک قدیمی مخصوص سگان در«میامی بیچ» درخطرنابودی قرار می گیرد، همچنانکه این خطربرای زوج اصلی داستان نیزوجود دارد.

1712-71

مبارزه ی اصلی میان «رایلی» و «کالب» است. «رایلی» مسئول یک مجتمع بزرگ است که یک بنای تاریخی بشمار می رود و او می خواهد با تخریب آن، به جایش آپارتمان های مدرن دو طبقه بسازد، و نیز پارک مجاورآنرا تبدیل به پارکینگ بکند.
درمقابل «کالب» و سگ بودن او موسوم به «لولو» وجود دارند که بدون مبارزه و مقاومت تسلیم نخواهند شد. بخصوص که لشگری از سگان پشت سر«لولو» به راه افتاده اند!
– The Art Racing In The Rain اثر «گارث استاین» Garth Stein (2008). اگر سئوال این است که درسریک سگ چه افکاری جریان دارد، پس باید اجازه داد که «انزو» داستان زندگی خودش را بیان کند.

1712-72

کتاب پرفروش «استاین»اخیرا به صورت فیلمی با شرکت «مایلو ونتی میلیا» به نمایش درآمد.
«انزو» سگ قهرمان این داستان، باور دارد که او در اصل انسانی است که درجسم یک «لابرادو» اسیرشده است. و همزمان درحال آموزش دیدن از اربابش «دنی» راننده ی اتومبیل های مسابقه یی است، که چگونه می توان به صورت یک انسان تغییرشکل داد…