1351-74

امیدوارم این نامه را که از طریق ایمیل برایتان میفرستم، درجوانان چاپ کنید وملاحظه کاری نکنید، چون متاسفانه شهر فرشته ها را ابرهای سیاه سانسور وملاحظه کاری پوشانده است وحتی گوشه چشم خورشید آزادی وابراز عقیده ونظر دیده میشود.
من در روز یادبود عباس رضوی هنرمند خوب و ارزنده تاتر در مرکز فرهنگ وهنر ایران به مدیریت مرتضی برجسته حضور داشتم برخلاف نظر خیلی ها آنروز سالن پر شد، حتی بیش از100 نفر هم در بیرون سالن رفت و آمد داشتند و درحاشیه سالن هم پر از صندلی های اضافه بود، همه آنهایی که به سالن آمده بودند، با خلوص نیت، باعشق، با بیریایی آمده بودند، هیچکدام اهل تظاهر نبودند.
بسیاری از چهره های صاحب نام در صحنه سخن گفتند، که حرفهای استاد فرهنگ فرهی بسیار دلنشین و با احساس بود چون عباس رضوی را از سالهای پیش می شناخت، از ته دل خود حرف میزد. عباس رضوی سالها همسایه استاد بود و دل استاد از این سفر عباس بسیار شکست و خوشبختانه حرفهای دلش در خیلی از رسانه ها دیده شد و شنیده شد.
اما من بیشتر تکیه سخنم در مورد مسعود امینی ترانه سرای نامی است که چون همیشه  باهمه وجود خود حرف میزد،  حرف از اینکه ما چرا وقتی یک هنرمندی، دوستی ، آشنایی ازدست میرود، برایش ماتم می گیریم، اشک می ریزیم ولی وقتی جلوی چشمان مان زنده است و درد می کشد بی پناه و تنهاست، یادش نمی کنیم؟ هر کدام از ما چند سال بود حتی خبری از عباس رضوی از این انسان فریادرس و رفیق شفیق نداشتیم؟ من توی این سالن نگاه میکنم ولی ازهنرمندان خبری نمی بینم، از هنرمندانی که قصد تشکیل انجمن وسندیکا دارند نشانه ای نمی بینم اگر قرار باشد پشت هم بایستید، باید در این جلسات خود رانشان بدهید، از 99 درصد رسانه ها خبری نیست، همان رسانه هائی که حرفهای من و تو را سانسور میکنند، نه در رادیو و نه در خیلی تلویزیونها، حتی از اسم من واهمه دارند نظر ما را اشعار مارا منعکس نمی کنند.مسعودامینی راست می گفت، چون بعد از آن شب به رادیوها و تلویزیون ها گوش دادم و چشم دوختم ولی هیچکدام حتی کلمه ای از حرفها و کلمه های مسعود امینی را منعکس نکردند، از حرفهای چند نفر دیگر هم اسمی نبردند، پس راست است که رسانه های شهر فرشته ها را ابرهای سیاه سانسور پوشانده است. پس درست است که ما برخلاف ادعاهایمان از سانسور حکومت ایران هم جلو افتاده ایم.دلم گرفت از این شهر، که این رسانه ها که فریاد هنرمندان و منتقدین راستین را در گلو خفه می کنند و اجازه نمی دهند به گوش هیچکس برسد.ما حتی هیچ شباهتی به سالهای اولیه کوچ مان نداریم،آنروزها هنوز جرات و شهامتی در وجودمان بود،آنروزها هنوز رادیو هایی چون امید و امید ایران بلندگوهایشان را بدست منتقدین می سپردند.

1351-72