سونیا ازدادگاههای شمال کالیفرنیا گزارش میدهد
ستارخودش را تحصیلکرده، اهل زندگی زناشویی، از یک خانواده اصیل معرفی می کرد، درهمان جلسات اول دیدارمان درمهمانی خاله شهین، توجه مادرم و خاله را جلب کرد، مادرم زیرگوش من گفت این پسره بدرد می خورد اهل خانواده است و ولش نکن، گفتم ولی او امشب برای شکارآمده، گفت خوب توجه کن، نگاهش را از تو برنمی دارد. دو ساعت بعد وقت شام، ستارزیرگوش من گفت نامزد که نداری؟ گفتم نه چرا می پرسی؟ گفت برایت نقشه دارم گفتم نقشه ات را با مادرم درمیان بگذار، من هیچ کاره هستم، گفت ولی بنظرمی آید دخترمستقلی هستی، گفتم ولی اهل کلاب رفتن وآخر به هیچ نرسیدن نیستم، گفت من اهل ازدواج هستم، به مادرم درایران قول دادم با همسرو دو تا نوه به دیدارش برویم، گفتم اگربراستی قصد ازدواج داری، من باید تو را کاملا شناسایی کنم، گفت چگونه؟ گفتم گواهینامه ات را بده تا من با تلفن عکس بگیرم. گفت بعد چی؟ گفت شماره سوشیال سکیوریتی، آدرس خانه، محل کارو مدارک تحصیلی ات را به من نشان بده، خندید و گفت نمی خواهی چند تا عکس عریان هم ضمیمه کنم که درون را هم کنترل کنی؟ گفتم اگربه خودت اطمینان داری این مدارک را به من بده، گفت عکس گواهینامه ام را بردار، بقیه اش را خودت دنبال کن. من ازگواهینامه اش عکس گرفتم و آدرس خانه و کمی مشخصات اش آنجا بود. گفت لطفا شما هم گواهینامه ات را بده، گفتم من با خودم هیچ چیزی ندارم، گفت فردا قرار می گذاریم، همه را به من برسان، گفتم اشکالی ندارد.
من فردا صبح بدنبال سوابق اش رفتم، فارغ التحصیل کالج بود. صاحب یک آپارتمان دو خوابه بود. کردیت اش روی 650 بود زیاد خوب نبود، از طریق دوستانش درفیس بوک، با یکی ازآنها حرف زدم. برایم گفت که ستار یکبار ازدواج کرده و طلاق گرفته، اهل اعتیاد نیست، ولی ازقمار بدش نمی آید، گاه سری به لاس وگاس میزند.
تا حدی خیالم راحت شد، با مادرم حرف زدم، گفت باید رسماً قدم پیش بگذارد، با یکی ازفامیل هایش بیاید، کسی که بتواند ضمانت اش را بکند! خنده ام گرفت و گفتم چه ضمانتی؟ می خواهد زن بگیرد، قصد تهیه کردیت کارت ندارد.
به ستار زنگ زدم و قرارگذاشتم، درهمان جلسه اول به پاها و به نوعی به سینه ام ورمیرفت من زیاد خوشم نمی آمد، می گفت تنها عیبی که دارد همین است، ازاین کاردچار هیجان میشود. قرار سینما را گذاشتیم، درون سینما مرتب مرا می بوسید و با دست به همه جای من میزد، دو سه بار روی دستش زدم و گفتم اگر ادامه بدهی ازسینما میروم بیرون.
ظاهراً آرام گرفت، ولی دست بردارنبود. می گفت آرزویش این است که یکروز بدن مرا عریان ببیند، می گفت درآن لحظه عشق می کند، زمان خداحافظی کمی وحشیانه مرا بوسید، که بدم آمد، گفت مرا ببخش، تو آنقدر سکسی هستی که دست خودم نیست. هفته بعد به بهانه تغییر دکوراسیون آپارتمانش مرا با خود بدرون آپارتمان برد، دیدم عکس های بزرگ من روی دیواراست فهمیدم درهرموقعیتی بدون اطلاع من عکس هایی ازمن گرفته، و بیش از 30 عکس دراندازه های بزرگ همه جا دیده می شد.
گفتم کار درستی نبوده، که بمن اطلاع ندادی، گفت توجه نکردی وگرنه من جلوی چشم خودت عکس گرفتم، ازاینها گذشته من شب و روز با این عکسها حرف میزنم. سعی کرد به هرطوری شده مرا لخت کند، ولی من دربرابرش ایستادم و گفتم درمورد من اشتباه می کنی چون من دختری آسان و دردسترس نیستم. گفت ولی ما قصد ازدواج داریم، گفتم بله وقتی ازدواج کردیم، من درهرزمینه ها پیشقدم می شوم. بعد از 6ماه، با دوستان خود و مادران شان به خواستگاری آمد درحقیقت همه را به یک رستوران دعوت کرد ودرآنجا با مادرم حرف زد و بعد از یکماه و نیم ما ازدواج کردیم و من به آپارتمان اش نقل مکان کردم.
ازهمان شب اول اصرارداشت من درفضای آپارتمان عریان راه بروم، حتی وقتی روی بالکن شراب می خوردیم، بازهم من باید لخت بودم ازچشمان هیزهمسایه ها خوشم نمی آمد، ولی ستار می گفت بگذارنگاه کنند، چیزی از تو کم نمی شود. دوست داشت زمان عشقبازی چراغ های اتاق ها کاملاً روشن باشد و من می دیدم که بعضی ها درپشت پنجره های روبرو، به تماشای ما ایستاده اند.
مرا واداشت سکسی ترین مایوها را بخرم و با او به استخرساختمان و یا کنارساحل برویم. دو سه بار مزاحم هم دوروبرمان بود وستارجلوی آنها مرا بغل کرده و می بوسید.
من راستش کم کم با شرایط او عادت کردم، چون بقیه حرکات و رفتارش طبیعی بود، مرا عاشقانه دوست داشت و قصد داشتیم بچه دارشویم، ولی می گفت یکسال دیگرصبر کنیم، با وجود احتیاط لازمه، من حامله شدم، ستار خیلی ناراحت شد و گفت کورتاژ کن، من با این عمل مخالف بودم ولی او دست بردار نبود می گفت حیف نیست این اندام زیبا را با حاملگی خراب کنی؟ وعاقبت من علیرغم میل خودم تن به کورتاژ دادم و براثرخونریزی تا پای مرگ هم رفتم.
یکسال و نیم گذشت دوباره حامله شدم، این بار به ستار نگفتم، وقتی 3 ماهه حامله بودم، به او خبردادم، برآشفت و فریاد برآورد که تو با این کاربمن دروغ گفتی، خیانت کردی، من فریاد زدم من مادربودن را دوست دارم، من این بار تحت هیچ شرایطی حاضر نیستم کورتاژ کنم، گفت پس زندگی مان ازهم خواهد پاشید، گفتم اگربرسراین مسئله است، من آمادگی دارم چون بخاطرآن کورتاژ قبلی یکسال عذاب وجدان داشتم، شبها کابوس می دیدم و این باردیگرزیربار نمی روم.
من هرشب با شوق می خوابیدم با شوق بیدار می شدم، ستار دو ماه تمام با من حرف نزد، همه پیام ها را روی کاغذ می نوشت من تحمل کردم تا یکروز متوجه شدم ستارقصد دارد مرا از پله ها به پائین هل بدهد، به موقع خود را نجات دادم، به او ناسزا گفتم، او را از خانه بیرون کردم، تلفن زد و گفت من تنها بچه خانواده ای هستم که مادرم 8 بار کورتاژ کرده چون هربار پدرم او را از بلندی پرت کرد، به شکم اش مشت کوبید، حتی یکبار او را با قرص خواب آور مسموم کرد و من با آن خاطره همیشه می ترسم بچه دار شوم، من گفتم ولی من تحمل این زندگی را ندارم، من بدنبال طلاق میروم و بچه را هم خود می پذیرم، گفت من هیچ چیزی بتو نمی دهم، نه نفقه، نه هزینه بچه، نه هیچ چیز دیگر.
گفتم من براستی هیچ چیزی نمی خواهم وسرانجام اقدام کردم، اینک با پایان کارطلاق، ستار شب و روز التماس می کند با او آشتی کنم، من دیگربه اواطمینان ندارم.
دکتر دانش فروغی روانشناس بالینی و درمانگر دشواریهای خانوادگی به 3 پرسش درباره ماجراهای طلاق پاسخ می دهد
آقای دکترفروغی زندگی ستار وسودابه درحال فروپاشی است آیا مشکل اصلی درخواسته های ستاراز سودابه است؟
بنظرمی رسد که این دشواری یک جانبه نیست. ستارجوانی است که با عادت های پیش ساخته به زندگی سودابه وارد شده است. اهل بزم و تفریح است و ازهمه مهمترآنکه اصولا ازنظر لذت های جنسی دریک طبقه بندی احتمالی (اعتیاد) قرار می گیرد. بعضی ازافراد هستند که نمی توانند جلوی خود را بگیرند و بهروضع شده باید در روابط متفاوت احساس رضایت کنند ولی دشواری ستارکمی فراتر از آنهاست. یعنی زمانی که یک مرد متاهل میتواند همسرش را درمعرض دید دیگران قرار دهد وازاین راه به لذت برسد دچارمشکلی است که جز با داشتن یک همسر کاملا موافق نمیتوانند زندگی آرامی داشته باشد. اگر زن و شوهر با موافقت یکدیگر اقدام به عملی کنند و ازآن راضی باشند دخالت دیگران بیمورد است! ولی دراینجا می بینیم که سودابه با همه ی رضایت های ابتدایی نتوانسته است خود را در این رابطه کامیاب احساس کند.
آیا منظورتان این است که سودابه ازهمان ابتدا که رفتار ستار را ناپسند تشخیص داد می باِیست مرزهای رابطه را با او ودیگران روشن میکرد؟
همین طور است ولی همانگونه که می بینید سودابه دچار دوگانگی بود که کار را به جدایی کشاند.
آیا به این ازدواج شانس دیگری میدهید؟
بنظر من این زن و شوهر باید درحضورروانشناس ازاحساس واقعی خود سخن بگویند تا راه حل اساسی آن پیدا شود.