1410-51

1410-52

ساعت ۶ بعداز ظهر روز ۳۱ می‌‌است، خیابان  مرتبط به سالن کنسرت گلندل  های سکول مملو از اتومبیل هایست که مشتاقان ایرانی‌ را در خود جای داده است. اولین موردی که به نظرم میاید که چهره‌های بعضاً جدید و متفاوت در بین مشتاقان سعید محمدی را میبینم، به یادم میاید که همیشه سعید را هنرمندی متفاوت شناخته‌ام که هر از گاهی‌  با یک هدف جدید به فعالیت در یک زمینه خاص می‌پردازد که همیشه این فکر، یک نظر گاه انسانی‌ و یا متعالی  را نماینده گی‌ می‌کند و سعید به طور تمام قد خود و هنرش را در این هدف انسانی میگنجاند و تمام تلاشش را معطوف این هدف میسازد. سال‌ها پیش زمانی‌ بود که او بیشتر یک وطن پرست تمام عیار بود که نظر گاهی سیاسی را پشتیبانی‌ میکرد، سپس به حمایت از سالمندان و دانش جویان بی‌ بضاعت پرداخت، سپس تماماً به حمایت از خانه‌های پاکی‌ و کمک به معتادین پرداخت و اکنون به آوارگان ایران در ترکیه و یونان می پردازد. وقتی‌ وارد سالن انتظارمحل اجرای برنامه کنسرت شدم عده کمی‌ تازه رسیده بودند اولین چیزی که نظرم را جلب کرد،یک میز ساده بود که با عکس و کاغذ‌های مربوط به کمک به آوارگان، و تصاویر چند کودک و خانواده هاشان تزیین  شده بود . طبق صحبت‌ تلفنی که با سعید در پیش ازظهر همان روز داشتیم، وی اظهار داشت که حتما ساعت ۶ در سالن باشید چون راس ساعت ۷ برنامه آغاز خواهد شدو اصرار داشت که مبادا برنامه گروه سن فرناندو را نبینم، هر دقیقه به تعداد حاضرین افزوده میشد، خواه ناخواه کنجکاو بودم که هواداران این هنرمند متفاوت چگونه او و حرکت‌های هنری اجتماعیش را ارزیابی کرده و دنبال می‌کند.
سلام من فریده هستم خبرنگار جوانان، آیا میل دارین به چند سوال من در ارتباط با آقای محمدی جواب بدین؟ ، مخاطب من که مردی جوان به همراه خانمی جوانتر، که ظاهراً همسر او بود و یک خانم و آقای سالخورده که با یک نظر میشد حدس زد که پدر و مادر این زوج هستند با چهره‌ی بشاش و دوستانه، جواب مثبت داده و خود را مشتاق نشان دادند، من هم بلافاصله صدایم را صاف کرده و پرسیدم:
بعد از گفتن نامتون لطفا اگر ممکنه بگید امشب دلیل اومدنتون به این کنسرت چه هستش؟
اسم من جانی بیگی هستش و خودم یک پناهنده ایرانی‌ هستم که به اتفاق همسرم شیوا ، ۴ سال بود که در ترکیه با شرایط بسیار ناهنجاری دست در گریبان بودیم تا این که سال پیش از طریق سازمان حمایت از پناهندگانِ ایرانی‌ IRR و با کمک این سازمان (همین سازمانی که با سعید محمدی به نفع  آواره گان و پناه جویان ایرانی‌ در ترکیه کنسرت امشب را ترتیب داده‌اند) ما سال پیش بعد از این که به آمریکا منتقل شدیم، به مدت ۶ ماه سازمان از ما نگهداری کرد،البته ارتباط ما قبلا در ترکیه، برقرار شده و در آنجا هم از کمک‌های غذایی، مالی‌ و دیگر موارد، بهره می‌بردیم، اما این‌ها به کنار، سعید محمدی یک هنرمند متفاوت و واقعی است، در زمانی‌ که همه به فکر کنسرت‌های بزن و بکوب هستند، او یک انسان واقعیست  که هم  از صدای گرم و رسا برخوردار است و هم یک موزیسین  و آهنگ ساز خلاق هست که با ایمان به همبستگی ایرانی‌ ها، قدم پیش گذشته و نقش خود را ایفا می‌کند. من به خاطره همکاری که با سازمان دارم، در ۶ هفته گذشته، شاهد تلاش پیگیر و مستمر سعید و همسرش ندا، بوده‌ام، باور کنید، که حتی باور کردن آنچه که ما شاهدش بودیم، سخت است… کاشکی‌ این مسئله بین تمامی هنرمندان، رایج شود ، آنگاه خواهیم دید که چه نیرو و قدرت سازنده ای‌ میتواند به راه بیفتد.
در‌های سالن باز میشود و جمعیّت به سالن وارد میشود، نزدیک با ۶۲ نفر گروهِ کر بر روی صحنه قرار دارند ، و دو پیانو و ۵ نوازنده ساز‌های کوبه ای‌، ترکیب بسیار جالب و متفاوتیست، و هنگامی که این گروهِ عظیم، شروع به اجرا میکنند، به سادگی‌ حیرت و هیجان را در نگاه تماشگران می دیدیم، صدا از کسی در نمی آمد…تنها صدا، نوای بسیار زیبا و هماهنگِ این ۶۲  هنرمند بود که  فضای  سالن و دلها را تسخیر کرده بود. به واقع این هم از ایده های ناب و متفاوتِ سعید محمدی بود که چنین گروه عظیمی‌ را در به اتفاق بازار موسیقی    به روی صحنه بیاورد  قطعه ای‌  که اجرا یک اثر شناخته شده ، زیبا و مهیج. هم چنین در دل‌ِ این اثر،  دو قطعه دیگر گنجانده شده بود که  با  اجرای سه سولیست بسیار کار آزموده با قدرت صدایِ فوق العاده اجرا شد ، چنان  اجراِی‌ آزموده،و زیبای این گروه,  اثر گذار بود که کمتر کسی   متوجه  تقریبا ۵۰ دقیقه طولِ مدت این  برنامه شده بود .
در قسمت دوم، این گروه به اضافه ۶ نفر موزیسین  ‌های شناخته شده و حرفه ای‌  سعید محمدی ، بروی صحنه آمدند، و ملودی زیبای آهنگ مانده گار سعید محمدی به نام “دیار” به ترنم درامد که حالت بسیار رمانتیک و احساسی‌ به وجود آواره بود…هنگامی که به دور و بر خودم نگاهی‌ انداختم، مشاهده کردم عشاق و زوج‌های جوان  که دستهایِ یکدیگر را میجستند و به هم نزدیک می‌شدند تار زیبایی این اثر زیبای سعید را ، ملموس تر کنند …و سعید که به روی صحنه آمد، بودند بسیاری که  ایستاده، و کف زنان، او را تشویق میکردند. نکته جالب در اجرای سه قطعه ای‌ که گروه کر سن فرناندو به همراه سعید به اجرا پرداخت، تنظیمِ هارمونی‌ها و ترکیب کر و گروه سعید محمدی بود،. البته بعد از اجرای کنسرت، با تعجب دریافتم که تمام هارمونی‌ها و تنظیم این سه آهنگ، را خود سعید به تنهائی نوشته و هدایت کرده، البته از قدرتِ رهبری رهبر فیلارمونیک نمی‌شود ساده گذشت. لحظاتی بود مانند آهنگی که به صورت مناجات هنرمند با خدای خودش، به نام “به گریه‌هایم گوش کن” که شنونده را به تحسین وا  میدشت.
بعد از اتمام این آهنگ، سعید ضمن تشکر از مردم، و رسانه ها، بخصوص مجله جوانان و تلویزیون اندیشه ، ابراز امیدواری کرد که بتواند نظر هنرمندان دیگر را در برداشتن قدم‌های این چنین، جلب کرده، وبه اتفاق چنین کنسرت‌های را برگزار کنند … هم چنین از سختی‌ها و مشکلات راهش درد دل کوتاهی کردکه با استقبال و پشتیبانی حاضرین مواجه شد.
شب کنسرت سعید محمدی، شب تولد مجدد یک هنرمند قدیمی‌ (تعداد ۹ آلبوم منفرد، ۲ آلبوم به همراه زنده یاد فرخزاد، و یک آلبوم به همراه سه هنرمند دیگر) و ۲۵ سال حضور فعال در پهنهِ موسیقی‌ بود که در اندازه‌ها و معیار‌های جدید به حضور خود ادامه میدهد، در سالن کنسرت و مابین تماشا گران او، حسی خوبی‌ جریان داشت، حسی صمیمی‌ توام با لذت، آهنگ‌ها و ملودی‌ها، حال و هوای دیگری داشت ، متفاوت از آنکه که تا به امروز از سعید محمدی دیده و شنیده بودیم، گر‌ چه این آهنگ‌ها را همواره در آلبوم‌ها و یا در کلیپ‌های که از تلویزیون‌های ماهواره ای‌ پخش میشود، دیده بودیم، اما در اجرای زنده آن‌ زمان او، شور و غوغایی که مخصوص خود اوست، همیشه جریان داشت و دیده میشد ، اما اکنون، آرامشی بخصوص در کار او مشاهده میشود،  میبینیم که او با توانایی از مولوی می‌خواند (اما تو چیز دیگری) تا آهنگی انگلیسی‌ و معروف از خوانندهمشهور، التون جان (که با استقبال گرم حاضرین مواجه گردید).
هر چه اجرا شد و دیده شد، دارای صمیمیتی  بود دلنشین  …تا جایی که می‌خواستی همچنان ادامه داشت باشد…ناگفته نماند که ارکستر سعید به رهبری فریدون حیدر نیا، واقعا کم نگذاشت و به بهترین نحوی، اجرای خوب او را تکمیل و عرضه  داشتند. هنگامی که برنامه به اتمام رسید، چهره‌های معروفی را دیدم از رسانه‌ها گرفته تا هنرمندان که به پشت صحنه  می‌رفتند… از چهره‌های مصمم آن‌‌ها میشد فهمید که سعید را حمایت میکنند، و میروند که به او تبریک بگویند…کسی چه می‌داند، شاید که به زودی آن‌ها را با هم و دست در دست، در حا‌ل اجرای آهنگی به نفع پناهندگان و آواره گان هم وطن ببینیم…

1410-53