1456-25

1456-26

داریوش جان
این چه حسی است که سه نسل چراغی تو دلشون برای پیام و صدای تو روشنه ؟
در آستانه کنسرت بزرگی که در حال تدارک آن هستی، یکی از هوادارانت متنی رو برای ما ارسال کرده که جا داره اینجا با دیگر هموطنانمون این حس زیبا را تقسیم کنیم:

یاور همیشه مومن؛
وقتی سخن از شقایق می گویی
وقتی رازقی را با بغض برایم پرپر میکنی
می دانی که آشفته بازار اینجا حریق سوزان دریاست
تو می دانی
جنگل جاری سالهاست در ذهن شمالی فراموش شده است
آری
دیگر پرنده ی مهاجری نیست که برای عاشقت قصه ی پریا بگوید
می دانی
کودکانه هایم در گذشته های دور فراموش شد
و دنیای این روزای من حضور در جشن دلتنگی آنروزهاست
من از این حصار خسته ام
صدایم کن
ای صدای تو شیشه ی شب را سنگ ویرانی
برگرد و بیا که تا شام مهتاب پرواز کنیم… ای رفیق آخر من
لمس بودنت مبارک.
به امید روزی که در شام مهتاب؛ سرود آفرینش سردهیم و با تکیه بر باد این دوری را تلافی کنیم و به جشن دلتنگی پایان دهیم.

این چه سفر بی پایانیه که از سرآغازش تا به امروز ، از آن سوی آب ها تا این سوی غربت بوی گندم رو در مشام و عشق شقایق رو در دل های سه نسل زنده نگاه داشته؟ چی باعث شده که این رابطه عاطفی تن پوش روح و روان نسل ها شده و وقتی زمان کنسرت هایت میرسد همه به دیدارت میاییم، نه فقط برای خواندنت، که از همه وجود میخوانی، بلکه می آئیم به تماشای مردمی که در همه ترانه هایت با تو همصدا میشوند؟
دنیای موسیقی برای من همیشه یک جایگاه مقدسی بوده وخواندن یک مراقبه و کلام ترانه بیانگر نه فقط یک پیام، بلکه داستان زندگی من و ما.
بعضی وقت ها لازمه از جاده های یک زندگی آسفالت شده به کوچه پس کوچه های خاکی درونمون سری بزنیم، و در خلوت خودمون سری به پستو های روح و روانمون بزنیم و با صدای بلند دلمشغولی هامون رو فریاد کنیم.
همصدایی عزیزانی که به دیدار من میان مثل یک مراقبه دسته جمعیه، چون همه از جنس هم هستیم و دردهامون یکیه.غریبیم و دلتنگ و گمگشته، با هم عمری درد ها رو گریه کردیم و با هم به زندگی لبخند زدیم و حرف دل همدیگر رو با هم زمزمه کردیم. این حس و این علاقه انتقال یک نسل به نسل دیگر جاودانه نگه داشته.
تاریخ سرزمین ما و ملت ما سرشار از تجزیه ها و نیرنگ ها بوده و امروز هم فاصله ها و دلتنگی ها و غربت نشینی کمکی به این زخم ها نکرده. یه جایی صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا، در این سفر عاطفی با هموطنانم دلیل عاشقانه ای شده برای همصدایی. این همصدایی یکی از بانیان تعهد من به کارم و مقام و حرمت آن در وجود منه.
اگر همیشه یک رنگ بمونی، اگرهمیشه دردها و فریاد های خاموش رو بشنوی و فقط گوش ندی، همیشه ببینی و فقط تماشا نکنی، آنوقته که هموطنانمون یار راه میشن و نسل ها باهات زندگی میکنن
میگویند دو راه برای انعکاس نور وجود داره، شمع بودن و آینه بودن، از دیدگاه بسیاری داریوش هر دو بوده ، چرا؟

1456-27

گاهی ارزش واقعی یک لحظه رو تا زمانی که به یک خاطره تبدیل نشده درک نمی کنیم.
من تو لحظه ها با مردم زندگی کردم و همیشه در کنارشون بودم، نه روبروشون. همیشه تو کارم صادق بودم و سعی کردم مسئولیتم رو حس کنم. از روز اول معتقد بودم این رابطه عاطفی بین من و هموطنانم زیبایی اش در مرهم بودنشه، آن هم مرهمی متقابل.
وقتی تمام وجود آدم میشه بغض، وقتی به این نتیجه میرسی که هیچکس حرف دلت رو نمیشنوه، منفجر نمیشی، فقط لال میشی، چون به این باور میرسی که دردت رو نمیشه به کسی بفهمونی. درد حس کردنیه، درد لمس کردنیه، درد رو باید زندگی کرد، و وقتی با درد مردم زندگی کنی و زخم هاشون رو از آن خودت ببینی، بعد برای درمانش میتونی از همدلی و همزبانی و همدردی به دل ها شون وارد بشی و براشون مرهم باشی .
شاید فکر بدی نباشه آدم خودش رو هر از گاهی ورق بزنه و از لابلای درگیری عقل و قلب ، یه کم کوله بار درد و رنج هاشو توی ترازوی زندگی بزاره تا ببینه که چقدر وقتی به درد و دل دیگران گوش میده، دردهای خودش پر وزن میشن.
نسل جوان، این خسته دلان ما، تو دنیای تاریک نا امیدی هاشون تنها چشم اندازشون یک آینده نامعلوم و سرابی از آرزوهای خاکستریه. این تاریکی رو فقط میتونن با یک همدردی که بهش باور دارن تقسیم کنن، یک همدردی که سنگ صبور دل تنگ و صبورشون باشه.
آلبر کامو میگه ما انسان ها در هر چیزی تقریبأ هستیم… شاید بخاطر همینه که اکثر ما نتونستیم تو زندگی روی هیچکس حساب کنیم، چون همه یادگار شدن نه ماندگار….
برای آینده سازان ما که انگیزه و ایمان و آرزوهاشون رو از دست دادن، باید فراتر از قول و وعده های پوشالی ، راهکارهای علمی و عملی و واقع بینانه ارائه داد، باید کمک کرد تا باورهاشون دوباره جوانه بزنه.
تا وقتی سربار ببینیشون یعنی اصلأ نمی بینیشون، تا وقتی صورت مسئله رو پاک کنی، مشکل هرگز ریشه کن نمیشه.
باید درکشون کرد، باید حس شون کرد ، باید دل گفته هاشون رو شنید و تنهاشون نگذاشت. باید بهشون آموخت که اگر بخواهی خوشبختی رو لمس کنی راهکار وجود داره ، اما اگر از روی باورهای غلط بخواهی خوشبخت تر از دیگران باشی، همیشه زجر خواهی کشید.
البته یادمون نره که این نسل در آتش نشسته چه کشیده. نسلی که نه نان خواسته و نه نام ، نسلی که مثل یک شیر و نه یک بره، نه سال ها بلکه بیش از یک ربع قرن، نه جلوی توپ بازی بلکه جلوی توپ و تانک، نه با یک اپیدمی بلکه با دریایی از درد ها و زخم های مزمن و پیشرونده و کشنده هنوز پا برجاست و دلیر. بیاییم شبتابشون باشیم ، بیاییم یار و یاورشون باشیم.
همه آینه رو روبروی وجود بیرونی خودشون قرار میدن، داریوش آینه رو در مقابل درون هموطنانش قرار داده ، چرا؟
تنها چیزی که به آدم دروغ نمیگه آینه است. آینه رو بیش از ۱۲ سال پیش روبروی هموطنانم گذاشتم تا از انکارها بگذریم و به ریشه ها بپردازیم. تا آگاهی رو کلید رهایی بدونیم ، تا پیشگیری رو ملکه ذهنمون کنیم، تا از شعارها و وعده ها بگذریم و به ساختن ها و بودن ها برسیم. مبارزه در یک روز اتفاق نمی افته، اگر تداوم نداشته باشه همیشه با شکست روبرو میشه. تاریخ ما همش تاریخ اعتراضات مقطعی بوده. تا یکی اعدام میشه، تا به کسی اسید می پاشن، تا یکی سنگسار میشه، اعتراضات شروع میشه. فیس بوک ها پر میشن ازخشم معترضین، رسانه ها پر میشن از انتقاد، فرهیختگان پر میشن از فراخوان های همیشگی.
چرا ما هیچوقت نمیخواهیم راه صحیح مبارزه رو از تاریخ یاد بگیریم؟ تا کی میخواهیم به جای عمل با عکس العمل با مصیبت ها و مشکلات مون برخورد کنیم ؟ این واقعأ بغض هر روز منه…

1456-28

1456-29

1456-30

چند روز پیش روز جهانی آزادی مطبوعات رو پشت سر گذاشتیم. روزهای جهانی میایند و میروند و آمار آسیب ها هر روز فراتر از دیروز.
سال هاست که از بوجود آوردن یک مثلث سلامت در آینه صحبت کردیم. مثلثی که متشکل از سازمان های غیر انتفاعی سالم ، رسانه های مسئول و حضور مؤثر خود مردم . اینجاست که نقش رسانه ها میتونه خیلی پر رنگ تر و هدفمندانه تر باشه که مردم رو از وقایع تاریخی سرنوشت ساز آگاه کنه، مثل حرکت چینی ها برای آزادی زندانیان سیاسیشون، و یا مثل موفقیت و تحولی که در برخورد و نگرش مردم غنا دیدیم.
هر کدوم از ما میتونیم نقشی کارساز در سرنوشت خودمون و در انتها در جامعه جهانی مون ایفا کنیم، اگر آگاهانه و دلسوزانه برخورد کنیم، نه طلبکارانه.
تا حالا هرگز به این نکته فکر کردین که چرا هیچکس شبیه حرف هاش نیست؟
فکر میکنم یکی از دلائلی که قشر جوان ما باورشون رو در رابطه با سازمان های مدافع حقوق بشر، رسانه ها و در کل همه ما غربت نشین ها از دست دادن همین باشه. همه از آسیب ها و اشکالات و عیب ها حرف میزنن، اما هیچکس راه حلی ارائه نمیده. همه جامعه شناسند، اما جامعه سازی رو مسئولیت دیگری میدونن. همه نسخه نویس اند، اما در عمل خاموش ….
این سیکل بیمار تاریخ تکرار و تکرار تاریخ کی قراره تغییر کنه؟
تغییر اگر با آگاهی باشه تخریب نمیکنه، باید تغییر رو از خودمون آغاز کنیم. باید قبول کنیم که اشتباه کردیم و دست از انکار برداریم. انکار در اعماق تار و پود و خاک سرزمین ما قرن ها ریشه دوانده و تا زمانیکه با آغوش باز حقیقت این انکارها رو قبول نکنیم، از چنگال آسیب هایی که موزیانه و موریانه وار از جامعه مون قربانی میگیره رها نمیشیم.
همیشه در برنامه های آینه این پیام رو تکرار میکنیم که افکارتان را تغییر دهید تا دنیایتان تغییر کند. باید قبول کنیم ما ملتی انتقاد ناپذیر و همه چیز دان و در عین حال زخمی هستیم که با خلأ های معنوی مون شبانه روز دست بگیربانیم و مدارا کردن رو جایگزین مرهم بودن کردیم.
هدف من همیشه این بوده که با آینه حقایقی رو که نه فقط بیان اش، بلکه شنیدنش برای جامعه مون ترسناکه رو با زبان عشق ، با زبان موسیقی، با زبان همزبانی بازگو کنم، تا به مرور زمان دیدگاه مون، بینشمون و درک مون از وقایع دنیای خاکیمون تغییرکنه و متحول بشه.
ما باید یاد بگیریم از فکرهای کهنه مون خجالت بکشیم، نه از داشته های کهنه مون. باید ذهنمون، دیدگاهمون و نگرشمون پوست بندازه.
از خواستن تا رسیدن سفریه به بلندای همت ، همت هم یعنی ایمان داشتن به قدرت عشق و تلاش کردن از ته دل. برای رسیدن به یک جامعه سالم همه ما باید زخم هاش رو از آن فرد فرد جامعه بدونیم و با هم و در کنار هم مرهم باشیم.
مردم درون ، بخصوص نسل جوان، داریوش رو در طی سالیان اخیر، از دو زاویه می نگرند، ابتدا بعنوان یک خواننده در نسل جاودانه ها و بعد بعنوان یک ناجی گم شده ها در غبار اعتیاد. گم شده هایی که به حرف کسی گوش فرا نمی دارند، ولی به ندای تو گوش میدهند، پیام هایت را دنبال می کنند. براستی در داخل ایران چه کرده ای؟ چه کسانی یاورت هستند؟ چه مراکزی به پا شده؟ چگونه اداره میشود؟ چه نتایجی به بار آورده است؟
یکی از زیبایی های دنیای بهبودی زنجیره افتادگان به پا خاسته ای است که دل هاشون در سراسر دنیا به هم پیوسته است. ما از سرآغاز فعالیت بنیاد آینه هدفمون آگاهی رسانی بوده، یک حرکت مشترک برای مبارزه با دردی مشترک.
با اینکه در داخل و خارج از ایران صحبت از باز شدن مراکزی با نام آینه و یا من شده، باید این توضیح رو بدم که ما هیچ مرکزی در هیچ کجای دنیا برای درمان عزیزان بیمار نداریم. با در نظر گرفتن همان ساختار مثلث سلامتی که توضیح دادم، اینجا نقش مردم میتونه بسیار کارساز باشه چرا که ما تلاش مون همیشه این بوده که مردم رو تشویق به حمایت از مراکز سالم و خودجوش و خادم کنیم، چرا که نیاز جامعه بیمار ما در پر کردن خلأ مراکز آگاه و دلسوز سالمی است که بتوانند جوابگوی رشد بیماری جهانی اعتیاد، این مادر آسیب های اجتماعی، بخصوص در سرزمین ما باشند.
با پایه گذاری تارنمای بهبودی چت ما مکانی مجازی برای عزیزانی که به هر دلیلی دسترسی به جلسات فارسی زبان ندارند تهیه کردیم تا نیازمندان در طول هفته در هر کجای دنیا بتوانند با بهبودیافتگان در تماس باشند و از راهنمایی های آنها بهره ببرند و پیام بهبودی رو از همدردانشون بگیرن. ۱۱ ساله که ما با دعوت از کارشناسان دلسوز در این چت روم قدرت آگاهی رسانی آینه رو گسترده تر کردیم تا نیازمندان آگاهی بیشتری از ماهیت آسیب های اجتماعی پیدا کنند. در همین راستا، برای خانواده ها و عزیزان بیماران هم در بهبودی چت جلسات خانواده برگزار میشه تا بتونیم جوابگوی آن قشر از جامعه باشیم که غیر مستقیم با بیماری اعتیاد دست به گریبانند.
در کنار سمینارها و دیدارهای آگاهی دهنده از مدارس و دانشگاه ها، برنامه های آموزشی رادیویی و تلویزیونی ما که بطور هفتگی تهیه میشوند هم راهکار دیگری بوده که از این طریق بنیاد آینه بتونه آگاهی رسانی رو بطور مداوم، اصولی و عملی در اختیار جامعه بگذاره.
امید و آرزوی من این بوده و هست که با آینه فلسفه خدمتگذاری با عشقی بلاعوض رو در جامعه نهادینه کنیم تا هر فرد جامعه بتونه برای دردمندان ما سفیر بهبودی و رهایی از آسیب ها باشه.
داریوش عزیز با آرزوی موفقیت روزافزون برای تو سفیر عشق و آزادی ، هم در زمینه فعالیت های انساندوستانه ات در بنیاد آینه و هم در زمینه کارهای هنری جاودانه ات. شکی نیست که این بار هم مثل همیشه کنسرت باشکوه و منحصر به فردت با استقبال بی نظیر سه نسل دوستداران همیشه حاضرت روبرو خواهد شد.