1390-31

1390-32

• امروز با یکی از دوستان بسیار نازنینم هادی خرسندی، صحبتی داریم که همیشه به او افتخار کردم، البته درست است که او مرا به کار مطبوعات کشانید و همیشه مشوق من بود، ولی همیشه از او ممنون وسپاسگزار هستم، او که همیشه انسانی بسیار فروتن و مهربان بوده است.
– بسیار خوشحالم که مجله و رادیو جوانان،هوایی، فضائی و اینترنتی ، مرزها را بیشتر از بیش در هم می شکنند و حتی در روستاهای ایران هم از طریق اینترنتی شنیده می شود، به همه اشخاصی که صدای مرا، از زمین، هوا وخشکی و دریا می شنوند سلام می کنم، به همه فارسی زبان ها، افغان ها و تاجیکی ها.
• همه شما را به عنوان یک طنزنویس برجسته و نویسنده  توانا می شناسند، سالها چه در ایران و چه در خارج دیده ایم که کارهای درخشانی کرده اید، حتی در زمینه های سیاسی. انتقال طنز قلمی به طنز صحنه ای که شما انجامش داده اید، اولین تجربه ها را سالها پیش در سالن هایی که بسیارهم تماشاگر داشت شروع کردید و کم کم این به شیوه دیگری، به صورت استندآپ کمدی آنرا به صحنه هم منتقل کرده اید ودیدیم که با استقبال مردم هم روبرو شد و خیلی ها یاد گرفتند که اینکار را انجام بدهند، شیوه کار شما مثل امریکائی ها و اروپائی بود، ولی مهم ترین کار شما این بود که همیشه این ها با هدف خاصی همراه بود براستی چه شد که شما به کار صحنه رو آوردید و تا حد زیادی از قلم دور افتادید؟
– خود شما، آقای ذکایی همیشه درکارهایتان موفق بوده اید و میدانید که در این نوع کارها عشق به مردم تنها سرمایه است، سرمایه ای که نه تنها کم نشده بلکه بهره هم به آن تعلق گرفته وافزون هم شده است. اگر شما به فیس بوک و اینترنت نگاهی بکنید، می بینید که من ، نه تنها تماسم با قلم کم نشده، بلکه بیشتر هم  شده است و به موازات کارهای دیگر این کار را هم انجام می دهم. من صحنه را مدیون استاد پرویز صیاد هستم. با توانایی ها و راهنمایی های او درکار نمایش و نمایش تلویزیونی.
نمیدانم نفر دوم او کیست، ولی میدانم پرویز صیاد، بیش از هر کس دیگری با من بر روی صحنه رفته است، ما تا بحال 2 تا 4 بار دور امریکا واروپا را چرخیده ایم و در روز اول  فوریه هم در شهر شما، لس آنجلس درخدمت هموطنان ایرانی خود هستیم.
• در حقیقت پرویز صیاد، اولین نفری است که شما را به صحنه کشیده؟
– بله من خط زندگیم را طور دیگری کشیده و انتخاب کرده بودم،ولی رفتن بر روی صحنه با پرویز صیاد، که چه  در ایران و چه در اینجا محبوب همگان بوده است، افتخاری برای من است. البته خودم هم زیرآبی رفتم و استندآپ کمدی را راه انداختم و مقداری تنهائی صحنه را تجربه کردم که البته مزه دیگری داشت. دختر من شاپرک خرسندی که به اسم شاپی معروف است، در انگلستان یکی از استندآپ های محبوبی است که البته به زبان انگلیسی ! 
خوشبختانه دیگرانی هم به مانند مازجبرانی، اسلام شمس و دیگران هستند که به فارسی اینکار را می کنند. بهرحال من از هر دو جهت از کار نیافتاده ام، خنده فکاهی بهمراه سیاسی و این کار را بسیار دوست دارم با سفرهایی بهمراه پرویز صیاد و کیما، تکنسین ما، از شهری به شهری حتی از دریاها می گذریم، گاه بسیار خسته کننده است، اما وقتی  که برروی صحنه میرویم خستگی هایمان پایان می گیرد وشاد و سرحال و قبراق نمایش را انجام می دهیم و روز بعدش به شهر دیگری میرویم.

1390-33

• با پرویز صیاد صحبتی داشتم و بحث ما به صمد کشیده شد، در ابتدا برخورد آدم های روشنفکر و متخصصین در کارهای هنری، در مورد شخصیت صمد مثبت نبود، ولی بمرور که با آن شخصیت آشنا شدند و فهمیدند که ظاهرش یک بچه دهاتی است ولی پشت قضیه، یک شخصیت منتقد و معترض است که براحتی حرفهایش را میزد، در آن موقع با جسارتی حرفهایش را از زبان صمد میزد و هنوز هم به نوعی دیگر میزند.
– من فکر می کنم که صمد فقط یک شخصیت ساده دهاتی و شیرین و محجوب نیست، البته همه این مشخصات را دارد ولی در کنارش آن حرفها و عمقی که باید در کارش باشد هم دارد، و من فکر می کنم که یکی از دلایل موفقیت هایش هم همین بود. امروز روشنفکران می فهمند که در این صمدآقا، صمد بهرنگی هم هست با همان دردهایی که صمد بهرنگی در مورد روستائیان داشت برای طبقات مختلف مردم، البته همه آنها بخشی از آن اندیشه های پرویز صیاد، در قالب صمد است که با زبان شیرین خودش میزند، حرف هایی که ضرب المثل میشود، او یک نوع اعتماد به نفس در اشخاص ایجاد می کند، بخصوص در این نمایش می بینیم که اگر صمد کاری ازدستش برآید، یک جوری قیام و حرکت می کند، فریاد میزند، شعر می خواند و می رقصد و شور وهیجان بر روی صحنه ایجاد می کند که همه اینها قوت قلب ملتی است که از همه اینها محروم شده است.
• معمولا این نمایش شما، خیلی تند و تیز است، آدم هایی که بدیدنش می آیند می خندند، تفکر هم میکنند و در خودشان فرو میروند، تماشاگری که بسیار تحصیلکرده است و بدیدن نمایش شما آمده بود، به من گفت که گاهی من بجای خنده، اشگ در چشم هایم جمع میشد، حرف هایی که هادی خرسندی و پرویز صیاد، در نقش صمد میزنند دردی است که من کاملا حس می کنم.
بله این همان دردی است که حافظ می گوید:
میان خنده می گریم که چون شمع اندر این مجلس/ زبان آتشینم هست اما در نمی گیرد.
که البته ما امیدواریم، زبان آتشین ما وهمین ملت ما، بتواند تمام آن چیزهایی راکه جلوی آزادی ما را سد می کند بسوزاند.
• آیا کسانی هستند که به سالن نمایش بیایند و نسبت به صحبت های تند و تیز سیاسی شما عکس العمل نشان بدهند؟
– تا بحال پیش نیامده است ، اگر آدم ها با هوشیاری نمایش را به بینند، متوجه میشوند که من و پرویز صیاد خط قرمزهایی که برای اعتقادات مردم رد نمی کنیم، خرافات مسئله دیگری است، ایمان و مذهب امر دیگری است، ما به خودمان اجازه نمی دهیم که به هیچ کسی به 6 یا 7 میلیارد انسان روی زمین کمترین ایرادی بگیریم که چرا اعتقاد دارید، اما ما به همین آدمها اعتراض داریم که چرا خرافات را می پذیرید، چرا خیال می کنی که یک نوشته ای را بیاندازی درون چاهی، مریض ات شفا پیدا میکنه؟ مریض ات را باید ببری پیش پزشک، آزمایش بکند و ببیند که چه بیماری دارد. این وظیفه ما است، این وظیفه تمام 7 میلیارد است که به دیگران بگوئیم. گاهی این وظیفه، به من وصمد آقا برروی صحنه محول میشود، جایی دیگر در مجله به شما محول میشود، که بگوئیم انسان ها باید آزاد بیاندیشند و احترام همدیگر را نگه بدارند، اگر اعتقادات دیگران را باور نداریم ولی می توانیم احترام بگذاریم. آنهایی که توهینی به گذشته یک ملت می کنند، می بینند که چطور از چشم مردم می افتند و چگونه پرونده شان برای مردم بسته میشود، ولی پرونده ما همچنان باز است و درجامعه مشخص شده است صحبت های ما با گرمی و استقبال روبرو شده و ممکن است که بعد از برنامه، در دیدار کوتاهی که بامردم داریم، کسی بیاید  و گوشزد بکند و یا بعدا ایمیل بزند، پاسخگوی گوشزد و انتقاد آنها هستیم، تازه استقبال هم می کنیم، تنوع کار ما رد شدن از سیستم انتقادات و گوشزدها است وامیدواریم که بتوانیم با همین دردها و امیدها بر روی صحنه بیائیم.

1390-34

• دیدن جوانها در سالن نمایش شما تماشایی است، من خودم بارها دیده ام که چقدر جوانترها به نمایش شما می آیند؟
– شاید جوانترها خیلی مرا نشناسند، شاید حتی پرویز صیاد را به آن صورت نشناسند ولی صمد را می شناسند، مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها می آیند که صمد را ببینند، شاید یک هادی خرسندی، یک پرویز صیاد و یک صمد. این 3  عنصر کاملا ایرانی و امتحان داده شده که میتواند مردم آن کشور یا شهر را به دیدن نمایش بکشانند.
• می توانم حال اصغرآقا را بپرسم؟
– روزنامه اصغرآقا، اولین نشریه خارج از کشور بود که منتشر شد، خیلی از نشریات بودند که در اوائل آمدند و رفتند، البته نشریه ما، اصغرآقا که درآمد، زورش به مجله جوانان نرسید، البته من کارهای تازه ام و شعرهایم را بر روی آن لاین می گذارم، شعرهای من در حال حاضر، نقطه اتصال من با خوانندگانی است که اصغرآقا راندیده بودند، ولی می شنوند.
• من دراین 35 سال گذشته بندرت طنزنویسی را پیدا کردم که بتواند جانشین شما باشد،علت آن چیست؟
– برای اینکه هر گلی یک بویی دارد، حافظ جای خودش، سعدی جای خودش، چرا آدم ها جای همدیگر را بگیرند، آنها می توانند در کنار هم طرفداران خودشان را داشته باشند، مردم گاهی طنز من را می خوانند و گاهی طنز دیگری. البته این لطفی است که شما به من دارید که این سئوال را کردید، ولی اگر قرار بود تمام آدم های دنیا، شبیه هم باشند و افکارشان یکی باشد، این دنیای ما، ملال آور و کسالت آور میشد. این تنوعی است که دنیا را با چهره های گوناگون جلوه میدهد. دکتر حمیدرضا رحیمی که مرد بسیار خوبی است، در کانادا آقای …. که بسیار زیبا می نویسد، حسین نبوی که از ایران آمده اند، آقای محمد اسماعیلی، کم نیستند هرگلی یک بویی دارد.
• درست است، تمام این اشخاصی که نام برده اید، در کار خودشان خوب هستند و زیبا کار می کنند ولی چهره ای به مانند شما که بسیار بدرخشند در 40 سال گذشته کم دیده ایم؟
– این را فکر می کنم بخاطر این باشد که موهایم ریخته است این انعکاس نور خورشید است دراین غربت بدور از خانه، خانواده، دوستان و دور از وطن، دور از شاپرک خودم در لندن، ولی احساس میکنم، وقتی که دارم صحبت می کنم صدایم به گوش هموطنانم، بویژه سرزمین عزیزمان، از این سوی دنیا به آن سوی دنیا میرسد، احساس خرسندی شدیدی می کنم.
در خاتمه شعری را برایتان می خوانم:
بچه ها این نقشه جغرافیاست
بچه ها این قسمت اسمش آسیاست
شکل یک گربه در اینجا آشناست
چشم این گربه به دنبال شماست
بچه ها این گربه همان ایران ماست
بچه ها این سرزمین نازنین
دشمن بسیار دارد در کمین
داغ دارد هم به دل هم بر جبین
بوده نامش از قدیم ایران زمین
یادگار قوم پاک آریاست
بچه ها از هر گروه و هر نژاد
دست اندر دست هم بایست داد
فارغ از هر زنده باد و مرده باد
سربه راه مملکت باید نهاد
مام میهن عاشق صلح و صفاست
بچه ها این پرچم خیلی قشنگ
پرچم سبز و سفید و سرخ رنگ
هم نشان از صلح دارد هم زجنگ
خارچشم دشمنان چشم تنگ
افتخار ما به آن بی انتهاست
بچه ها این خانه اجدادی است
گشته ویران، تشنه آبادی است
خسته از شلاق استبدادی است
مرهم دردش کمی آزادی است
بچه ها این کار فردای شماست
بچه ها این کار فردای شماست