1459-41

1459-40

با شهرام شب پره خواننده محبوب سالها، در رادیو جوانان گفتگو کردیم و شهرام چون همیشه با بیریایی و بدون رودروایستی سخن گفت.
• می پرسیم در آغاز سال نو چه فعالیت هایی داشتی؟
می گوید: یک آهنگ جدید بنام «سلام» خواندم، ضمن اینکه به خواندن آهنگهایی از بچه های داخل ایران مشغول هستم، که قرار است در تهیه موزیک ویدیوهایش نیز کمکم کنند.
• شهرام را به سالهای دور می برم، به سالهای قبل از انقلاب که یکروز بعد از ظهر به اتفاق ابی وارد دفتر مجله در تهران شد. خیلی خوشحال بود، می گفت ابی اخیرا آهنگی خوانده که در فستیوال موزیک ترکیه برنده جایزه شده، همین چند ماه پیش که شب ارائه آلبوم جدید ابی بود، باز هم شما را در کنار هم دیدم، که چقدر صمیمی هستید.
– دوستی من و ابی از همان نوجوانی آغاز شد، سالهای سال ادامه داشت، خوشبختانه هنوز ادامه دارد، من همیشه با خود می گویم اگر صمیمیت ها در میان هنرمندان، این چنین باشد، مبدل به یک قدرت بزرگ میشود درهر تنگنایی فریادرس هم خواهند بود، ولی متاسفانه درخارج چنین نیست.
• در جریان بودیم که تواولین خواننده ای بودی که به لس آنجلس آمدی و در صحنه کاباره ها و عروسی ها خواندی و دیگر دوستان را هم به اینجا کشاندی؟
– من سال 1977 با ابی برای اجرای کنسرت به نیویورک آمدم، بعد احمد مسعود که کاباره تهران را داشت بمن زنگ زد و دعوتم کرد که برای یک هفته به اینجا بیایم، آنروزها خبری از کنسرت ها نبود، ولی سه روز آخر هفته را در کاباره می خواندم یعنی فقط همان سه روز هم باز بود.
یک هفته به سه ماه کشید، من تصمیم به بازگشت به ایران گرفتم ولی ابی گفت دیگر قصد بازگشت ندارد، من بهرصورت به ایران سفر کردم تا سال 78 من و ابی دوباره به نیویورک دعوت شدیم، من توضیح دادم ابی در امریکاست، پیشنهاد دادم با لیلا فروهر برویم، که متاسفانه موفق به اخذ ویزا نشد، ولی شهره ویزا گرفت و با من به نیویورک آمد، یک ماه برنامه داشتیم تا من باز هم راهی لس آنجلس شدم وخودم یک کاباره با دوستان باز کردم بنام «کلبه». از گوگوش دعوت به اجرای برنامه کردم، آنروزها بود که سینماها را در ایران آتش می زدند تقریبا راه برگشت برای ما بسته بود. گوگوش مدتی در صحنه بود، ولی ناگهان تصمیم گرفت به ایران برود، من خیلی اصرار کردم، که همین جا بماند واوضاع آشفته درون را هم گوشزد کردم ولی گوگوش تصمیم خود را گرفته بود وبه سفری رفت که 22 سال طول کشید. باور کنید آنروزها هم گوگوش کارش خیلی گل کرده بود ولی گوگوش وقتی تصمیم می گیرد تا آخر خط میرود.
• در همین لحظه شیلا خواننده معروف وارد استودیو رادیو جوانان شد، دوستان قدیمی همدیگر را بغل کردند شیلا گفت شهرام یکی از جوانمردترین هنرمندان است، یادم هست یکبار من چمدان خود را در لندن جا گذاشته بودم، به هر کسی می گفتم که بیاورد قبول نمی کرد، ولی شهرام بامهر فراوان این چمدان را که پر از ضروریات من بود به لس آنجلس آورد. هنوزیادم نمی رود همیشه مدیون اش هستم.
شهرام: من در هر موردی برای دوستان هنرمندم درخدمت هستم خصوصا شیلا که خانم زحمتکش و هنرمندی است.
شیلا: من در برنامه خود در رادیو جوانان بنام پشت صحنه به هنرمندان پشت صحنه می پردازم، به موزیسین ها که خیلی هایشان اینروزها فراموش شده اند، اغلب خوانندگان با دستگاه روی صحنه می آیند وموزیسین ها را فراموش کرده اند.
شهرام: من اتفاقا روی این مسئله حساسیت دارم، همین دیشب من دربرنامه خود از 4 نوازنده استفاده کردم براستی اینروزها کسی به فکر نوازنده های هنرمند مان نیست، من خوشحالم که خیلی ها درارکسترمن سالها نواختند و آینده خود را ساختند، همین چندی پیش با یکی از نوازندگان خود حرف میزدم، وقتی 19ساله بود با من همکاری آغاز کرد و اینروزها سال آخر دانشگاه است وخودش می گوید تحصیلاتم را مدیون همکاری با شهرام می دانم.
متاسفانه اینروزها 99درصد خوانندگان از «سیکونس» استفاده می کنند، دیگر خبری از 10تا 12 نوازنده نیست مردم اینروزها خوب می دانند که بعضی خوانندگان معروف روی صحنه نه تنها خودشان لب می زنند، بلکه یکی دو نفر که ظاهرا می نوازند اصلا نوازنده نیستند، من هرجا برسم به مردم می گویم و مچ این آدم ها را باز می کنم.
اینروزها شاید به ندرت خوانندگانی چون گوگوش، ابی، داریوش، کامران وهومن و اندی، از نوازنده ها بهره می گیرند ما نباید یادمان برود، که سالهای سختی را پشت سر گذاشتیم، من زمانی که در همین لس آنجلس شروع کردم، فقط یک موزیسین حرفه ای چون منوچهر چشم آذر روی صحنه بود، بعد بقیه آمدند، جوان ها تعلیم دیدند و به صحنه پا گذاشتند و موزیک زنده، عالمی داشت…
• اشاره به سالهای اولیه کوچ کردی، آنروزها خودت مرتب آهنگهای وطنی ولی شاد می خواندی.
– من وقتی شروع کردم، مردم نمی دانستند چه اتفاقی در راه است، خیلی ها در انتظار بازگشت بودند، وقتی من آهنگهای دیار وطنم، مسافر، ایران ایران را می خواندم صدایش در تمام ایران می پیچید، آنروزها من روی صحنه کاباره هفته ای 2500 دلار دستمزد می گرفتم، ولی مدتی همه چیز در رکود فرو رفت. من فقط هفته ای 100 دلار می گرفتم در یک متل زندگی می کردم و پیاده به کاباره می آمدم، ولی من مقاومت کردم، کم کم بقیه بچه ها آمدند، من چهارشنبه ها در کاباره تهران دیسکو راه انداختم، در اورنج کانتی هم در یک دیسکو می خواندم، در کاباره تهران هم شریک بودم، هر خواننده ای از راه می رسید من به کاباره دعوت شان می کردم، که از جمع آنها بعضی حق شناس بودند وبرخی نه.