رامش ومنوچهر چشم آذردرکلاس خبرنگاری مجله جوانان با کارآموزان گفتگویی جالب داشتند
درحال نوشتن خاطرات روزنامه نگاری خود هستم، ولی بسیار وقت می برد تا با تهیه عکس ها و تطابق تاریخ و نشانه وپرهیزاز هرگونه اشتباهی به صورت کتاب منتشرشود، ولی بدلیل تلفن های بسیار خوانندگان جوانان و با تشویق همکار قدیمی خود هوشنگ حسینی که درایران، خاطرات خود را بروی سوشیال میدیا می نویسد، به گوشه هایی ازاین خاطرات می پردازم.
سال 1975 بود، رامش دراوج خوانندگی، دراوج محبوبیت به اتفاق منوچهرچشم آذرآهنگساز سرشناس به دعوت مجله جوانان درکلاس خبرنگاری مجله جوانان شرکت کردند تا به سئوالات کارآموزان کلاس خبرنگاری جواب بدهند.
این کلاسها به ابتکار استادمان ر- اعتمادی درسالن اجتماعات مؤسسه اطلاعات برگزارمی شد و مسئولیت این کلاس به عهده من گذاشته شده بود، درحالیکه من با بعضی از شاگردان کلاس فاصله سنی 4 و5 سال داشتم و با همه آنها رفیق صمیمی بودم. کارآموزان از بین شاگردان دختر وپسر نخبه دبیرستان ها و بررسی علاقه و عشق شان به خبرنگاری انتخاب می شدند و کلاس حدود یکسال هر هفته روزهای یکشنبه بعد ازظهر برگزارمیشد و هر هفته ضمن بررسی و سئوال وجواب درباره روزنامه نگاری یک چهره معروف ازجمع نویسندگان، شعرا، هنرمندان سینما و تلویزیون، آهنگسازان و خوانندگان دعوت می کردیم تا کارآموزان با آنها مصاحبه کنند وچکیده این مصاحبه ها هم درمجله جوانان چاپ می شد و باعث سرافرازی است که بسیاری ازهمان کارآموزان سالیان دور این روزها درکشورهای مختلف ازجمله ایران و آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه ، مصدرکارهای مهم از مقامات بالای هوم لند سکیوریتی، اف بی آی، وزارت امورخارجه گرفته تا موفق ترین مردان میدان تجارت و بیزینس و حتی رؤسای دانشگاه ها. که درآینده به معرفی آنها می پردازیم تا بدانید از زیرسقف آن سالن اجتماعات ومصاحبه ها چه مردان و زنان بزرگی بیرون آمدند و سبب افتخارشدند.
و اما دو تن ازهنرمندان محبوبی که مورد تقاضای کارآموزان کلاس خبرنگاری بودند، رامش خواننده سرشناس و منوچهرچشم آذر آهنگساز و تنظیم کننده برجسته مهمان این کلاس بودند.
ابتدا رامش مورد سئوال بود که چند تا خواهر و برادر دارد، چه شد به خوانندگی روی آورد، چرا ازدواج نکرده؟
رامش گفت: من 3 خواهر و یک برادر دارم، بعد از دبیرستان پدرم اصرارداشت من به دانشگاه بروم و جراح قلب بشوم، ولی من که ازنوجوانی عاشق خواندن بودم، دریک مهمانی که عطاءالله خّرم حضور داشت، من یک ترانه خواندم، تشویقم کرد و گفت من کمک ات میکنم تو آینده درخشانی داری.
درمورد ازدواج، راستش من اصولاً تن به زندگی محدود و زیریک سقف و تحت فرمان یک مرد بودن را نمی دهم، من شاهد زندگی بعضی دوستانم هستم، گاه احساس میکنم آنها کنیز زیردست شوهران خود هستند، من تا روزی که مردی درحد واندازه و اخلاق ومنش خود پیدا نکنم بدنبال ازدواج نمی روم، درعوض من دوستان بسیارخوبی دارم که زندگی مرا پرکرده اند.
• بچه ها پرسیدند شما با برجسته ترین آهنگسازان ازجمله با منوچهرچشم آذر همکاری داشتی وبهترین آهنگها که ثمره همکاری با این بزرگان است خوانده ای، آیا آهنگ خاصی را ترجیح میدهی؟
رامش گفت: منوچهر چشم آذر، یک رفیق خوب، یک هنرمند پراحساس با دستهای تواناست که من فکر می کنم هنوزقدر او را جامعه هنری ما نمی داند. منوچهر یک تنظیم کننده استثنایی است، او تحصیلکرده و توانا و خوش ذوق است من خوشحالم چند تا از بهترین آهنگهایش را خوانده ام، ازجمله: اموندنم از بودنتب که هم ملودی و هم تنظیم اش را عهده دار بود، “افسوس“ اثردیگری که با فرخزاد با هم اجرا کردیم اتکب که باز هم با فرخزاد خواندم، اوسوسهب که منوچهر با ساختن آن سبک مرا دچار تحول کرد تا آنجا که مرا با دالیدا مقایسه کردند، البته من همیشه دوست داشتم خودم باشم.
من شانس همکاری با عطاءالله خّرم را با یک سری آهنگ پرطرفدارداشتم، با اسفندیارمنفردزاده انمازب وا توبارونی تو آفتابیب را که شعرش از مینا اسدی است خواندم که بسیار مورد استقبال قرارگرفت. من با ااسمراسمرب کُردی با ناصرچشم آذرهمکاری داشتم، با رودخونه ها آهنگ مورد علاقه ام با صادق نوجوکی با اتابستونب با بابک افشار و اجرای دو ترانه که همیشه در ذهن من می ماند اپائیزب سروده فروغ فرخزاد و ازائرب سروده محمدصالح علا که باز هم تحولی درکار من بود.
• بچه ها پرسیدند شما ضمن اجرای آهنگهایی برای خیلی ها، دریک فیلم هم بازی کردید، چرا بازیگری را ادامه ندادید؟
رامش گفت: من 20 ترانه به اتفاق ویگن، منوچهرسخائی، عارف و یا به تنهایی برای فیلم های معروف سینما ازجمله : تنهائی، چلچراغ، جبارسرجوخه فراری، خواندم و به اصرار منوچهر نوذری درفیلم خیالاتی درسال 1353 بازی کردم که این اولین و آخرین فیلم من بود. بعد از تماشای فیلم فهمیدم اصلا برای سینما ساخته نشده ام، با وجود 5 پیشنهاد و دستمزدهای بالا، بکلی دوربازیگری را خط کشیدم
گفتگوکارآموزان با منوچهرچشم آذر
اولین سئوال ازمنوچهرچشم آذرعلت دوستی و صمیمیت او با رامش بود و حتی یکی از بچه ها پرسید شما قصد ازدواج ندارید؟
منوچهرجواب داد: اولا من متأهل هستم دوم اینکه رامش عزیزترین دوست من است و من نه تنها صدای او را یک صدای استثنایی و بقول آقای ر- اعتمادی سردبیرمجله جوانان، صدایی از کرات دیگر با زنگ مخصوص می آید، بلکه شخصیت رامش یک شخصیت منحصربه فرد است. باید با رامش ازنزدیک آشنا باشید تا بدانید او چه موجودی است؛ دوستی من و رامش ازسالهای دور شروع میشود شاید خیلی ها ندانند که اولین آهنگی که من ساختم و تنظیم کردم بنام اخورشیدخانمب را رامش اجرا کرد، آنهم چقدر زیبا و پراحساس، چون این آهنگ یادآورسختگیریهای پدرم بود که ازمن و برادرم ناصرمیخواست تا طلوع دوباره خورشید از تمرین نوازندگی دست نکشیم. بعد آهنگهای دیگری برایش ساختم و یا تنظیم کردم که بحق دراجرای آنها استادی بخرج داد.
• بچه ها پرسیدند چرا پدرتان سختگیری می کرد مگرخودش درکار موسیقی بود؟
چشم آذرگفت: خانواده ما بعد ازجنگ جهانی دوم از روسیه به ایران مهاجرت کردند و درتبریزمقیم شدند، پدرم اسماعیل چشم آذر که قبلا درارکسترفیلارمونیک مسکو ویلن می نواخت، درآذربایجان هم به عنوان یکی از تواناترین نوازنده موسیقی آذری معروف شد و من 5 ساله بودم که به اتفاق پدرم و برادرم ناصر به تهران آمدیم وپدرم درهمان سن و سال برای من یک ویلن خرید و بعد که دید من به سازهای دیگر علاقمندم، یک آکوردئون برایم تهیه کرد و بعد هم نوبت پیانو رسید، من در هنرستان موسیقی نزد اساتیدی چون کمال پورتراب و امانوئل ملیک اصلانیان بسیارآموختم و سپس درمکتب واروژان تنظیم آهنگ ها فرا گرفتم.
در طی سالها با رادیو ایران همکاری داشتم، بالای 800 آهنگ تنظیم کردم، با ساختن آهنگهایی برای رامش و بعد با آلبوم یاران برای فریدون فروغی دوره جدیدی ازفعالیت هایم آغازشد. با تنظیم آهنگ طلاق برای فیلم اهم سفرب با موفقیت خوبی روبرو شدم.
منوچهرچشم آذردرموردآهنگسازی و تنظیم به بچه های علاقمند توصیه کرد بدنبال تحصیلات آکادمیک بروند و تنها زدن یک ساز و دوساز کافی نیست.