به مناسبت همزمانی این هفته با زمان تولد ویگن سلطان جاز
با هم خاطرات اورا طی یک مصاحبه مرور می کنیم

ویگن سلطان جاز، بعد از چند سال اقامت درآمریکا، به دعوت پرویز حجازی به ایران آمده بود تا در کاباره باکارا به اجرای برنامه بپردازد و من بعد از اجرای اولین شب، با او به گفتگو نشستم اولین حرف ویگن بعد از سلام و علیک وروبوسی، با همان شیرینی و طنز همیشگی این بود، که شماها بچه های دیروز دارید قد می کشید، بزرگ می شوید و ما هم موهایمان سپید میشود، سن مان بالا میرود.
* گفتم آقای ویگن کاش همه مثل شما بزرگ شوند، موهایشان سفید شود، چون شما همیشه سرحال و ستبر و خوش تیپ و خوش صدا ماندید، واقعا مردم سراغ تان را می گرفتند، می پرسیدند چه شد ویگن به آمریکا رفت؟
گفت: باور دارم که مردم چون همیشه مرا دوست دارند، نمونه اش را دیشب در کاباره باکارا دیدم، صحنه را گلباران کردند من شرمنده این مردم مهربان هستم، دلم می خواست همچنان در ایران می ماندم. برایشان می خواندم، گرچه از همانجا هم برای همه شان می خوانم حالا هم هرچند شب که در کاباره باشم، همصدا با مردم می خوانم، ولی بدلایلی من ترجیح دادم راهی شوم، اولا همه خانواده ام همسر دوم من نادیا و بچه‌ها اولین در آمریکا هستند، ژاکلین دختر بزرگم نیز به من پیوست، آیلین و کاترین و مادرشان هم آمدند تقریبا ما همه کوچ کردیم به آمریکا.
* همین ها علت سفر و ماندگاری شما شد؟
– من بعد از ازدواج با نادیا بقولی به ماه عسل نرفته بودم، این سفر بهانه خوبی بود، از سویی خواهرم هلن با شوهرش در آمریکا سیتی زن شدند، من هم به آنها پیوستم و گرین کارت گرفتم.
* شنیدیم در آمریکا کاباره ای دایر کردید که آتش گرفت؟
– راستش به تشویق دوستان و با دو شریک یک کاباره دایر کردیم که من روی خانه ام وام گرفتم و شریک شدم، از روز اول هم پرسیدم کاباره بیمه هم دارد گفتند همه چیزش مرتب است ولی بعد از مدتی که کاباره جان گرفت ومردم را جلب کرد، یک شب ناگهان آتش گرفت و خاکستر شد ومن روز بعد فهمیدم ساختمان بیمه هم نداشته است، من همیشه با حوادث روزگار، با ضربه ها آشنا بودم، فردای آنروز دست ژاکلین و آیلین و کاترین را گرفتم و بردم کاباره تهران که احمد مسعود از مدتها پیش دعوتم کرده بود، رفتم روی صحنه و برای مردم توضیح دادم که دیشب کاباره ام سوخت، ولی فدای سرمان، من هر جا باشم، در هر صحنه ای باشم برای شما می خوانم، من آوازه خوان مر دم خوبم هنوز.
خوشبختانه استقبال مردم هم خیلی پرشور بود، مرا آن شب به اشک نشاندند.

* در این سفر قصد تهیه آلبوم و یا حضور در فیلم ها را ندارید؟ در آمریکا شنیدیم در سریال بالاتر از خطر ظاهر شدید؟
– اتفاقا برای آلبوم تازه ای گفتگو کردیم ولی دیگر میلی به بازی در فیلم ها در ایران ندارم، من در کارنامه ام 6 فیلم دارم، از جمله چهار راه حوادث، آرشین مالالان، ظالم بلا، تپه عشق، عروس دریا که در زمان خودش فیلم های پرفروشی بودند که البته راه مرا بعدها آیلین دخترم در سینما ادامه داد و یکی از چهره های محبوب و هنرمند سینما شد و من خیلی تشویق اش می کردم.
درآمریکا در شوی باب هوپ، شوی جک بنی وازهمه مهم تر در سریال بالاتر از خطر به کارگردانی دوست عزیزم رضا بدیعی شرکت کردم، برایم تجربه خوبی بود، ولی راستش برای من شروع فعالیت سینمایی و تلویزیونی در آمریکا کمی دیر است.

* شما با خواندن آهنگهای ماندنی و بقولی جاودانه چون: بارون بارونه، عروس و داماد، مهتاب، گل سرخ، رقیب، زن ایرانی، اسب ابلق و بسیاری دیگر، رکوردی در تاریخ موسیقی ما برجای گذاشتید، اصولا شما خوانندگی را از چه سالی شروع کردید؟
– من حدود 600 ترانه از بزرگترین آهنگسازان و ترانه سرایان ایران خواندم، که هرکدام دارای قصه وماجرایی بودند و من با هر کدام از آنها زندگی کردم وخاطره دارم.
من در یک خانواده شلوغ 8 نفره بدنیا آمدم، بدلیل جنگ جهانی ما مرتب درجابجایی بودیم، من در تبریز، اولین گیتار خود را از یک سرباز روسی به مبلغ 4 تومان خریدم و با کمک خود آن سرباز با کوک و بعد هم نواختن به سبک خاص آن آشنا شدم. وقتی به تهران آمدیم، من برای اولین بار در کافه شمرون روی صحنه رفتم و با گیتار زدم و خواندم، تا آنروز کسی از جمع خوانندگان با چنین شیوه ای برنامه اجرا نکرده بود، خیلی مورد توجه قرار گرفت، من بعدا توسط دوستی به رادیو در میدان بزرگ ارک معرفی شدم، جالب اینکه در برنامه گلها برای نخستین بار خواندم ولی بدلیل نوازندگی گیتار و علاقمندی به موسیقی مدرن و غربی به خواندن آهنگهایی پرداختم که مورد توجه نسل جوان بود و خانواده ها هم استقبال می کردند.
* یکی از مواردی که خیلی درباره اش سخن می گفتند، حضور شما در عروسی جهان پهلوان تختی بود.
– بله. اون خاطره ای ماندنی بود، از دوستانم شنیدم که پهلوان تختی برای مراسم عروسی خود، از اطرافیان می خواهد بدنبال خواننده جوانی بروند که آهنگ مهتاب را خوانده و گیتار میزند؛ آنها به سراغ من آمدند، من که خود به تختی ارادت خاصی داشتم و با شوق پذیرفتم و به دیدارش رفتم و در مراسم عروسی اش افتخاراً خواندم، چقدراز دیدن چهره شاد و پرشور تختی لذت بردم، او عاشق همسرش بود. دوستی ما ادامه داشت تا من یکروز خبر درگذشت اورا شنیدم، به شدت ناراحت شدم، باور کنید من 6 ماه توان اجرای برنامه را نداشتم، 6 ماه لباس سیاه را از تن در نیاوردم، برای اطرافیان عجیب بود ولی من براستی به جهان پهلوان علاقه و احترام و ارادت عجیبی داشتم، او تکرار نشدنی بود.

* شما در طی چند سال اخیر مسلما از دور روند موسیقی مدرن ایران را دنبال کردید، اصولا شما به کار کدام خواننده علاقه داشته ودارید؟
– من هنوز کار عارف و منوچهر را دوست دارم. به خوانندگان کلاسیک احترام می گذارم، از جمع چهره های جدید موزیک، سیاوش قمیشی را با سبک ویژه ای که دارد خیلی می پسندم، سیاوش به هیچکس شبیه نیست و موزیک اش کاملا متفاوت و مطابق سبک روز است. کار کورش یغمایی، فریدون فروغی، داریوش و گوگوش، رامش را خیلی دوست دارم و به صدایشان گوش می کنم. خوشحالم که در خانواده ام، ژاکلین کار وشیوه مرا دنبال می کند، ژاکلین آهنگساز و ترانه سرای قابلی است او آینده درخشانی دارد من به موسیقی محلی ایران خیلی علاقمندم، همه موزیک های محلی را گوش میکنم.
* اگر از شما دعوتی بشود دوباره برای مدتی طولانی درایران بمانید، می پذیرید؟
– من چند دهه در ایران فعالیت داشتم، احساس می کنم بجز هر چند سال یکبار، اشتیاقی به ماندن ندارم، مسیر زندگی من اینک عوض شده، با فضای تازه عادت کرده ام، خانواده ام همه دورم هستند. دوستان جدیدی پیدا کردم، ولی مسلما دلم برای ایران تنگ میشود برای زادگاهم همدان، برای شهر نوجوانی ام، تبریز و تهران که بیشتر سهم را در زندگی من داشته و بخش مهمی از خاطراتم را زیر سقف آسمان این شهر گذشته است.
*****
ویگن در آمریکا از نادیا همسر دوم خود صاحب دو فرزند اولین وادوین شد، بعد هم بدلایلی از او جدا شد و دو ازدواج دیگر را هم در کارنامه خود جای داد تا بدنبال بیماری سرطان، بعد از یکسال جنگ بی امان با بیماری، در 26 اکتبر2003 در لس آنجلس درگذشت و جایش همیشه خالی ماند.