1439-67

آقا فرمان کی بر می گردی توی سینما؟

1439-68

بیش از 15 سال پیش بود، ناصرخان ملک مطیعی برای دیدار فامیل و دوستان به امریکا آمده بود، سعادت دیدارش را در دفتر مرکزی جوانان را داشتیم، یکی از روزها که ناصرخان با استاد فرهی از گذشته ها می گفتند، داریوش چهره برجسته موزیک وارد شد از بهروز وثوقی شنیده بود که ناصرخان در جوانان است.
همدیگر را بغل کردند، بوسیدند، اشک در چشمان شان جمع شد ناصرخان از داریوش در صحنه کنسرت ها درباره ایران گفت، از حضور داریوش در سینما، داریوش باهمان احساس همیشگی گفت آقا فرمان چه زمان به سینما بر می گردی؟ جایت خالی است، سینمای ما در هر زمان و هر موقعیتی، نیاز به ناصر ملک مطیعی دارد، نیاز به جوانمردانی چون آقا فرمان، داداش فرمان.
ناصرخان گفت کی میشود داریوش عزیزمان، فرهنگ فرهی نازنین مان به ایران برگردند. آنروز چه روزی است.

نورمن ویزدوم آمده بود ایران!

1439-69

چهل و چند سال پیش بود، نورمن ویزدوم کمدین محبوب انگلیسی آمده بود ایران تا صحنه در صحنه کاباره ها، شوی زنده اجرا کند. گرچه اجرای او، حرف زدن اش برای خیلی ها غریبه بود، ولی حرکات اش همچنان شیرین بود.
حتما می دانید که بجای نورمن مرحوم زرندی حرف میزد و صدایش کلی گل کرده بود و بهمین سبب مردم انتظار نداشتند نورمن باهمان صدا، حتی فارسی سخن بگوید.
نورمن آنروزها مرتب در جمع هنرمندان ایران از جمله در استودیوی میثاقیه و استودیوی وحدت بود.
در عکس او را در جمع حمید قنبری، وحدت، شاپور قریب، اکبر گلپا و سپهرنیا می بینید.

سه یار قدیمی که از هم پاشیدند!

1439-70

نصرت الله وحدت هر بار که از ایران به امریکا می آید، حتما با علی مرتضوی و خسرو بهنیا دیدارهایی داشت. علی مرتضوی روزنامه نگار و فیلمساز قدیمی با بیاد آوردن خاطره های ایران، بغض میکرد، وحدت با یک جوک شیرین تسکین اش می داد، بهنیا می گفت شما واسطه شوید تا علی جان یک کپی از آخرین فیلم خوب «ساخت ایران» را بمن بدهد، مرتضوی می گفت وحدت جان، این خسرو تا امروز 3 نسخه فیلم را گرفته و باز هم طلبکار است! هر سه هربار برای ناهار و شام به رستوران میرفتند، با هم یک اختلاف نظر داشتند، مرتضوی می گفت بهنیا حداقل یک ساعت وقت لازم دارد تا همه مخلفات غذایش را با هم قاطی کند بعد هم نیم ساعت طول می کشد تا بخورد! بهتر است بهنیا یک ساعت زودتر برود و سفارش بدهد، بعد ما میرویم!
عکس از: خسرو پرویزی

یاران قدیمی در زمستان به شمال رفته بودند

1439-71

این آخرین سفر جمعی این بزرگان با هم بود، این سفر به همت ناصر ملک مطیعی ، وحدت و شاهرخ نادری به شمال، آنهم در زمستان انجام شد، فردین سرما خورده بود، حمید قنبری سردرد داشت، قدکچیان اهل سفر در زمستان نبود، ولی دوستان رهایش نکردند، ملک مطیعی، و وحدت شال و کلاه کردند، اتومبیل را گرم کرده و سرانجام دوستان راه افتادند، در میان راه در سد کندوان توقفی داشتند، در قهوه خانه ای، چای داغی خوردند، بازار جوک گرم بود، همه شان شیرین زبان بودند، کلی خندیدند  فریدون گفت آیا فکر می کنید دوباره این سفر تکرار میشود؟ حمید قنبری آهی کشید، قدکچیان سری تکان داد و ملک مطیعی و وحدت گفتند قول میدهیم مرتب تکرار شود، ولی متاسفانه فردین، قدکچیان و حمید قنبری بار سفر بستند و رفتند.

بعضی ها در طی 30 سال
خوش تیپ تر میشوند

1439-72

خوب به این دو تصویر نگاه کنید، یکی به حدود 30 سال پیش تعلق دارد«هاتف»خواننده معروف را می بینید که با تیپ و آرایش و لباس های آن زمان جلوی دوربین ژست گرفته، و البته اخم مخصوص خود را دارد!
دومین تصویر به حدود 10 سال پیش تعلق دارد، که آقا هاتف لباس های مد روز پوشیده، موهایش را افشون کرده، ولی همچنان اخم مخصوص خود را دارد.
هاتف با ساختن اولین فیلم سینمایی خود، وارد عرصه فیلمسازان شده و شنیدیم درحال تدارک اولین فیلم خود است که به سبک و شیوه ای تازه، یعنی کنسرت وفیلم، از دید مردم بگذارند.

30سال پیش، جوان تر از امروز

1439-73

حدود 30 سال پیش بود، ایرانیان در سراسر امریکا، دلخوشی شان به برنامه های تلویزیونی روزهای یکشنبه بود، که از ساعت 11 تا 12 برنامه یکساعته ایرانیان به مدیریت علی لیمونادی با اخبار و مصاحبه ها و گزارشات همراه بود، بعد برنامه یک ساعته جنبش ایران به مدیریت امیر مجاهد و فرزان دلجو با مصاحبه ها و نمایشات و انواع سرگرمی ها پخش میشد، سومین ساعت به جام جم به مدیریت منوچهر بی بیان تعلق داشت که با مصاحبه های سیاسی، اجتماعی و گزارشات و موزیک توام بود.
آنروزها هر آگهی وگزارش و مصاحبه ای از این سه برنامه پخش می شد از نظر صدها هزارنفر می گذشت و همین برنامه را از کانال های محلی در دیگر ایالات هم پخش می کردند..
درعکس منوچهر بی بیان، گلی یحیوی وهدا کرد را می بینید که همه شان حداقل 30 سال جوانتربودند.

هر دو صدای هم را دوست دارند

1439-74

صدای هلن پرقدرت و زیباست، ولی وقتی مارتیک صدای او را می ستاید، همه چیز فرق می کند، چون مارتیک رک گو، بدون عقده و ساده دل است.
مارتیک همان سالهای اول خوانندگی هلن گفت این صدا می ماند، هلن می ماند.
جالب اینکه هربار مارتیک کنسرت داشته، هلن روی صحنه خوانده، با توجه به کنسرت بزرگی که مارتیک در 31 ژانویه دارد، هلن را هم روی صحنه خواهیم دید.
عکس از: مرتضی فرزانه

جایشان خالی است

1439-75

از این جمع چهره های نامدار سینما، سه نفرشان به سفر رفتند، سه چهره ای که در کار خود متفاوت و سرآمد بودند، «دلکش» که از نادر خوانندگان و ستارگان ایران بود، ایرن که براستی هنرمند بود، زیبا بود و جسور و مبتکر، بالاخره احمد قدکپیان، یک بازیگر کهنه کار واستاد که هرسه جایشان خالی است. دو یار همیشگی شان نصرت الله وحدت و نصرت الله کریمی دو بازمانده محبوب، از آنها یاد می کنند، سالگردشان را برگزار می کنند و خوشبختانه هر دو سرحال و سالم هستند تا 120 سالگی شان را ببینیم.

چرا همه بدنبال سیاوش بودند؟

1439-76

از 30 سال پیش تا امروز، بیشترخوانندگان دلشان می خواهند، سیاوش قمیشی برایشان چند آهنگ بسازد چون همه آثاری که او ساخته، محبوب و پرفروش شده است.
خیلی ها فکر می کردند سیاوش آهنگهای خوب و ناب را خودش می خواند، ولی دیدید که او با توجه به جنس صدای خوانندگان، آهنگها را سخاوتمندانه به آنها می سپارد، البته یادمان باشد که در ضمن گران ترین آهنگ ها را، که حق اش هست.
حدود 15 شاید 17 سال پیش، منصور و شهرام کاشانی با سیاوش درحال گفتگو بودند که بهترین آثارش را بخوانند و سیاوش درحال شناخت جنس صدایشان بود تا تصمیم نهائی را بگیرد.
عکس از: مرتضی فرزانه

شام آخر با منصور انوری

1439-77

منصور انوری از اولین فعالان سیاسی درخارج، از اولین ناشران هفته نامه های سیاسی، از بنیانگذاران شورای آوارگان بود، نقشه های بسیاری در سر داشت، در صدد برپائی مجمع سیاسیون مقیم خارج بود.
با یاران خود مرتب دیدار و همکاری داشت، ولی متاسفانه زود به سفر رفت، آخرین شام جمعی را در شب سال نو، در خانه استاد فرهی داشت، شبی که گلوریا فرهی خوشمزه ترین غذاها را پخته بود،از دوستان مطبوعاتی، پرویز قاضی سعید و جمشید چالینگی دعوت کرده بود تا بزم شان تکمیل شود، هیچکدام نمی دانستند که این شام، شام آخر است.