1637-52

زمانی که حدود چهار سال داشتم همراه مادر به دیدار فامیل (دکتر صدیقی عضو برجسته جبهه ملی ایران) رفته بودیم که خانه آنها جدید و قسمتهایی نیز همچنان در حال تکمیل بود. در این خیابان جدید و خاکی چند خانه با فاصله های نسبتا زیادی در دست ساختمان بود. با دو فرزند خانواده مشغول بازی و قبول معروف درحال بدو بدو بودیم که یکبار نیز از پله های نیمه تمام طبقه دوم به پشت بام منزل رفتیم. وقتی نظاره گر موقعیت آن خانه و سایر بناها بودم بنظر می آمد که یک آبادی نسبتا دور«ازنگاه یک کودک» در شمال این منطقه قرار دارد. بعد از چند سال که برای اولین بار، پدر مرا به ورزشگاه امجدیه برد متوجه شدم که آن آبادی که چند سال قبل دیده بودم همین ورزشگاه امجدیه وآن خیابان خاکی که حالا اسفالت شده «تخت جمشید» نامگذاری شده است.
تا اواسط حکومت رضاشاه پهلوی، تهران بزرگ یا پایتخت با وجود احداث بناهای دولتی و غیردولتی همچنان فاقد ورزشگاه بزرگ یا استادیوم بود. مردی خیّر بنام «امجد» چند هکتار زمین در شمال تهران که بیابانی خالی از سکنه بود را در اختیار دولت قرار داد تا در آن محل به احداث ورزشگاه مبادرت نمایند. که بالاخره در آن دوران سازندگی برای اولین بار تهران صاحب استادیوم ورزشی شد که بپاس همت مردی که با اهدای زمین باعث تحرک بزرگی در ورزش پایتخت شد آنرا «امجدیه» نام نهادند.
ابتدا زمین فوتبال ساخته شد که دور آن پیست دو و میدانی احداث گردید و سپس جایگاههائی برای تماشاگران، که حدودا پنجهزار نفر گنجایش داشت. بعد از آن زمین های والیبال، بسکتبال، تنیس و استخر شنا به آن اضافه شد (استخر شنا در سال 1319 ساخته شد که در زیر دایو یا سکوی شیرجه روی دیواره استخر عدد 1319 با کاشی نصب شده بود. همیشه و در همه حال وقتی چشمم به آن عدد بر میخورد با لبخندی از کنار آن میگذشتم چون آن عدد تاریخ تولد نگارنده نیز بود!) در زیرجایگاه های تماشاگران نیز دفاتر اداری، اتاق رختکن وتاسیسات بهداشتی بوجود آمد. گرچه این مجموعه بضاعت چندانی نداشت ولی در آن زمان بعنوان اولین مرکز بزرگ ورزشی در حقیقت آبروی تشکیلات ورزشی ایران محسوب می شد. زیرا سازمان ورزش ایران که آن موقع «انجمن ملی تربیت بدنی و پیشاهنگی ایران» نام داشت در یک خانه و محوطه ای باغچه مانند در خیابان سپه مقابل دانشکده افسری مستقر بود که اکثر فدراسیون های ورزشی بیشتر فقط یک نام بود چون حتی فاقد یک اتاق بعنوان محل فدراسیون بودند.
قبل از احداث کاخ ورزش یا محل سازمان تربیت بدنی ایران این تشکیلات به ساختمانی در خیابان حافظ بطور موقت انتقال یافت و محل قبلی و سایر منازل همجوار آن تخریب و در آن کاخ مجلس سنا یا کاخ گیسوطلائی بوجود آمد. عنوان گیسوطلائی بخاطر آن بود که در محوطه جلوی ساختمان سمبلی از آلیاژ و بصورت حلقه های بزرگ زنجیر طلائی رنگ و مرتفع که حالت یک گیس بافته شده را تداعی می کرد ساخته شد که البته بعد از چند سال رنگ طلایی به برنز تیره رنگ تبدیل شد.
حالا تصور کنید با این امکانات ورزشی محدود، چه استعدادی در وجود ورزشکاران ایران بود که می توانستند قهرمانان سایر کشورهای اروپائی و امریکایی را با آن همه امکانات فراوان و مثال زدنی شکست دهند و برسکوهای قهرمانی جهان قرار گیرند.
قبل از احداث کاخ ورزش وسالن سرپوشیده جنب آن، برای برپائی نمایشگاه صنعتی چکسلواکی در تهران وسیله این کشور، بنایی بصورت یک سالن بزرگ که ابزار آن تماما چوبی بود در محوطه پارک شهر تهران ساخته شد. پس از خاتمه نمایشگاه این سالن در اختیار سازمان تربیت بدنی قرار گرفت که با ایجاد رختکن و سرویس بهداشتی و سپس نصب رینگ بوکس، تجهیز قسمتی با وسایل ژیمناستیک، درگوشه ای لوازم بدن سازی و تخته هالتر و بالاخره قراردادن یک تشک بزرگ کشتی برای اولین بار ملی پوشان و سایر ورزشکاران رشته های مذکور صاحب محلی اختصاصی برای تمرینات قهرمانی شدند. تا جائی که کم کم برگزاری مسابقات قهرمانی کشور از سالن ورزش دبیرستان دارالفنون به اینجا منتقل شد. یکی ازخاطرات نگارنده از این سالن آموزش کشتی فرنگی توسط «آندنبرگ» قهرمان معروف جهان و المپیک از کشور سوئد بود که با عقد قرارداد یکساله به ایران آمد و حدود شش ماه از کلاس او بهره مند شدم که تماما برایم تازگی داشت چون شیوه آموزش او شباهتی با مربیان داخلی نداشت. برای مثال در چند جلسه اول آنقدر برنامه آمادگی: دویدن و نرمش دشوار و طولانی بود که دیگر رمقی برای تمرین کشتی نمی ماند. بهرحال پس از چند سال استفاده از این سالن، روزی دوستان خبر آوردند که در یک آتش سوزی سالن مذکور از بین رفته است. بلافاصله با مراجعه به پارک شهر مشاهده کردم از آن سالن بزرگ چیزی باقی نمانده جز مقداری وسایل ورزشی فلزی و از جمله رینگ بوکس.

1637-54

از این زمان توجه سازمان تربیت بدنی به ورزشگاه امجدیه بیشتر جلب شد تا با احداث سالن های گوناگون در دورتادور امجدیه ملی پوشان و دیگران محلی برای تمرینات داشته باشند. ابتدا سالن بوکس و سپس برای پینگ پنگ، کشتی، والیبال و بسکتبال، ژیمناستیک، شمشیربازی و…. مبادرت به ایجاد سالن های ورزشی گردید. (برای اولین بار سالن شمشیربازی امجدیه را در جلسه مشترک فدراسیون های ورزشی کشور مشاهده نمودم که ضمن زیبایی قسمت های مختلف آن بطرز بسیارجالبی برای این برنامه آماده شده بود. همه ساله در آخر اسفندماه برنامه سالیانه ورزش کشور توسط روسای فدراسیونها وسایر مسئولین ورزش وزارتخانه های مختلف در این مجمع مورد بررسی و تصویب قرار می گرفت. (نگارنده در آن سال (1351) بعنوان نماینده وزارت کار و امور اجتماعی جهت ارائه برنامه های ورزش کارگران شرکت داشت) امکانات این ورزشگاه دو چندان شد. در پشت استخر قهرمانی یک زمین فوتبال دیگر با نام زمین شماره 2 راه اندازی شد که غیر از تمرین ملی پوشان و سایر تیمهای باشگاهها، مسابقات قهرمانی نیز در آنجا برگزار میشد. معمولا بین کلیه رشته های ورزشی، فوتبال همیشه حرف اول را میزند و تعداد بازیکنان و تماشاگران آن با رشته های ورزشی دیگر قابل مقایسه نیست و میدانید که رقابت های باشگاهی کشورهای صاحب نام اروپا و امریکای جنوبی از چه عظمت و شوری برخوردار است و طرفداران متعصب آن چه شوری در استادیوم ها برپا می کنند که گاه فراتر از آن شهری را بهم می ریزند که هیچ قدرتی قادر به محدود کردن آن نیست. وقتی دامنه این هیاهو با انجام مسابقات باشگاههای تهران و سپس شهرستان ها به ایران کشیده شد این امجدیه بود که شاهد این رویدادها گردید که اوج آن در رقابت دو باشگاه صاحب نام «تاج وشاهین» شکل گرفت.
محدود بودن جایگاههای تماشاگران و تعداد بیشمار علاقمندان فوتبال مشکلات عدیده ای پیش آوردک ه ناگزیر با چند بار اضافه کردن جایگاهها آنرا به یک استادیوم سی هزارنفری تبدیل کردند. بعدها با توجه به افزایش جمعیت پایتخت ونیاز جوانان به امکانات بیشتر ورزشی ما یک استادیوم نیز در شرق تهران احداث و بیاد مرد محبوب ورزش ایران «تختی» نام گرفت. در اواخر رژیم گذشته نیز استادیوم جنب دبیرستان رضاشاه کبیر که بیشتر به فعالیت ورزش بانوان تعلق داشت و ابتدا بنام «ثریا» ملکه اسبق و سپس «فرح» ملکه بعدی تغییر نام داده بود، بنام استادیوم نصیری (محمد نصیری قهرمان پرآوازه وزنه برداری جهان) مجدد تغییر نام داد ولی متاسفانه بعدا بدون دلیل موجهی نام اغلب استادیوم ها عوض شد.
روزی یکی از دوستان با «کریمی» قهرمان دهگانه کشور به محل کارم آمد. گویا آن دوست آنقدر از علاقه واطلاعات ورزشی نگارنده برای او گفته بود که علاقمند به دیدار شده بود پس از گفتگوی نیم ساعته با تعجب اظهار داشت که گفته هایتان برایم جالب و دست اول است و تا کنون مشابه آنرا از دست اندرکاران ورزش نشنیده ام (گفتنی است 14 سال قبل شبی در واشنگتن پس از حدود سه ساعت گفتگو درباره رویدادهای ورزش ایران با فرامرز آصف هنرمند صاحب نام و قهرمان بیادماندنی دو و میدانی ایرا، او نیز همین جمله کریمی را تکرار کرد) بهرحال کریمی موقع خداحافظی اضافه کرد که سه روز دیگر در امجدیه از قهرمانان دو میدانی رکورد دیگری میشود تا بلکه برای المپیک (مکزیکو1968) انتخاب شوند خصوصا حضور شما باعث تشویق و دلگرمی ما خواهد بود.
مدتی بود که بعلت درگیری امور اداری و ازدواج از صحنه مسابقات دور بودم ولی آنروز فرصت را غنیمت شمرده با ورزشگاه مورد علاقه ام تجدید دیدار کردم. متاسفانه هیچ کدام از ملی پوشان ایران به حد نصاب رکوردهای تعیین شده نرسیدند. درجمع آنها «تیمورغیاثی» سرشناس تر بود که دو سال قبل از آن در بازیهای آسیایی (بانکوک 1966) درپرش ارتفاع مدال برنز گرفته بود. رکورد ورودی المپیک برای او 04/2 متر بود که نتوانست از آن رد شود (ازغیاثی و قهرمانی هایش بطور جداگانه یاد خواهم کرد) پس از پایان رکوردگیری به زمین چمن و جمع آنان پیوستم، گرچه خود از بی توجهی مسئولان فدراسیون و سازمان ورزش دلگیر بودم ولی فکر کردم شاید قدری همدردی، مقداری از ناراحتی آنها را بکاهد. بعد از مقدمه ای گفتم به همه شما حق میدهم ولی میدانید با تغییرات وسیعی که در تشکیلات ورزش بعمل آمده واینکه فقط کسانی به المپیک میروند که بتوانند مدال بگیرند شما مورد بی مهری قرار گرفته اید ولی میتوانم به شما نوید دهم که به زودی و کمتر از دو سال دیگر بوجود و مدال شما در بازیهای آسیایی سخت نیازمندند و آنوقت با التماس شما را به بازیها خواهند برد و میدانیم که همیشه از پس شب سیاه روز روشن در انتظار است. در پایان و هنگام خداحافظی یکی از ملی پوشان جمله ای اضافه کرد که سخت براعصابم سنگینی کرد. او گفت ایکاش دلداریهای شما را یکی از مقامات فدراسیون برایمان می گفت. آیا در هیچ کجای این دنیای پهناور اینطور ملی پوشان را رها و نا امید میکنند؟ که ما از روان شناختی های آن اینقدر بی خبریم. 

و اما یکی از خاطرات تکراری ورزشگاه امجدیه جشن سالیانه ورزش ایران بود که همه ساله بزرگترین جشن ورزشی سال که اغلب تنی چند از ورزشکاران خارجی هم حضور داشتند به مناسبت سالروز تولد پادشاه در روز چهارم آبانماه برگزار میشد که علاقمندان این جشن ورزشی با پارتی بازی می توانستند به استادیوم راه یابند وهمیشه بسیاری از آنان با وجود در دست داشتن کارت دعوت، پشت درهای بسته امجدیه می ماندند و چنانچه به اخطار ماموران انتظامی توجه نمی کردند بجای تماشای جشن، چند باطوم بر بدن آنان فرود می آمد!! و هیچگاه معلوم نشد چرا تعداد کارتهای دعوت بیشتر از گنجایش امجدیه است و چرا باید با مردم با بی حرمتی رفتار شود.
بالاخره بزرگترین رویداد ورزش ایران یعنی برگزاری «بازیهای آسیایی تهران 1974» باعث شد تا یک مجموعه ورزشی بزرگ و استادیومی با گنجایش یکصدهزار تماشاگر و نیز دهکده المپیک درغرب تهران برپا شود. بنابراین بعد از آماده شدن آن قرار شد جشن ورزشی سال بجای امجدیه در محل جدید برگزار شود تا با توجه به تعداد بیشمار علاقمنمدان جشن، دیگر مشکلی بعنوان کمبود جایگاه وجود نداشته باشد. ولی عدم توجه به آمار و مقایسه امکانات امجدیه با استادیوم جدید، مشکل آفرین شد! زیرا اگر فرض شود همه ساله حدود ده هزار نفر پشت درهای بسته امجدیه می ماندند به اضافه سی هزارنفر گنجایش آن بالغ برچهل هزار نفر میشد بنابراین تصور نمی رفت که ممکن است استادیوم جدید شصت هزار تماشاگر کم بیاورد! وقتی پادشاه به استادیوم نسبتا خالی وارد شد قابل پیش بینی بود که مسئولین خصوصا رئیس تشکیلات ورزش ایران مورد نکوهش و حتی تنبیه قرار خواهند گرفت! فردای آنروز بقول معروف بگیر و ببند توسط ساواک آغاز گردید و پس از چند روز رفت وآمد وسیم جیم کردن بالاخره تمام کاسه کوزه ها را برسر مدیر کل تربیت بدنی کارگران شکستند! و او را بناحق معزول کردند. هرچند که «زنده یاد جواد کلهر» با درایت و تدبیر، دوباره از صفر آغاز و در نهایت به ریاست فدراسیون ناشنوایان آسیا و اقیانوسیه ارتقاء مقام یافت.
از خاطرات فراوان ورزشگاه امجدیه بسیار میتوان یاد کرد ولی قبل از آنکه حوصله علاقمندان این نوشتار سر رود! اجازه می خواهم درهمین جا مطلب مربوط به خاطره های امجدیه را به پایان ببرم.