1511-86

تالیف و نشر کتاب نفیس و آگاهی بخش «ناانسانیت» باهمکاری کارساز نقاش و گرافیست وکاریکاتوریست و طراح بزرگ معاصر: اردشیر محصص که ]پیشوند استاد، گویای خلاقیت و دانش و بینش او در جامعه ی امروز نیست زیرا به راستی برتر از یک «استاد متعارف» امروزی است[ ما را بر آن داشت که درباره ی این کتاب و مولف آزاده اش دکتر بابک نیا بنویسیم تا راه را به روی شناخت «هولوکاست» بیش از پیش باز و هموار نمائیم. و به جرات بگوئیم تالیف و چاپ چهارجلد کتاب «هولوکاست» و در پی آن کتاب «نا انسانیت» تصادفی نیست، چرا که دکتر بابک نیا انسان گرایی به معنای ژرف و گسترده ی آن است.
از این رو او رشته ی پزشکی را انتخاب کرد در دانشگاه تهران و مرحله به مرحله با اعتماد به نفس شگفت انگیزی در این قلمرو پیش راند تا هدف انسان گرائی اش به گونه ای چشمگیر تحقق یابد زیرا بعد از دریافت دکترای پزشکی به امریکا آمد و دوره ی تخصصی بیماریهای زنان را در دانشگاه «جان هاپکینز» گرفت و دوره ی فوق تخصص نازائی و غدد را در سالهای 80-1978 (36سال پیش). درکالیفرنیا و به طبابت و از همین سال هم در سمت ریاست انستیتوی نازائی در اورنج کانتی به فعالیت پرداخت.
دکتر بابک نیا وقتی هم جوان بود به مقتضای انسان گرائی اش به مطالعه و تحقیق دلبستگی مفرطی داشت که دستاورد آن تالیف کتاب آگاهی دهنده ی «برندگان جایزه ی نوبل» بود که به چاپ دوم هم رسید و این نخستین کار تحقیقی اش بود که فعالیت در این حوزه را با توانایی دنبال کرد و مقاله ها و رساله هایی در زمینه ی پزشکی در مجله های تخصصی و علمی امریکا و اروپا و اسرائیل به چاپ رساند و همچنین مقاله هایی به دو زبان فارسی و انگلیسی به رشته ی تحریر کشید. و چون از پیشگامان کاربرد اشعه ی لیزر در جراحی زنان و نازایی بود در امریکا پژوهش های کارسازش در این زمینه را علاوه بر مطبوعات تخصصی که بازتاب گسترده ای هم یافت در قالب مصاحبه هایی با ABC, NBC, CBS, CNN, PBS ارائه شد.

1511-87

او همچنین از بنیانگذاران دو بنیاد بوده است به این شرح:
– «بنیاد گسترش فرهنگ و هنر ایران» (1986)
– «بنیاد پژوهش های میراث های یهودی ایران»
دکتر بابک نیا همچنین به دریافت نشان هایی نایل شده است به این شرح :
– عالی ترین نشان تحقیقات پزشکی «انجمن متخصصان بیماریهای زنان ومامایی امریکا» برای برترین تحقیقات پزشکی در این رشته (سال 1980) – نشان افتخار بنیانگذاران خباذ (1981)
برای بنیانگذاری و مجموعه ی فرهنگی خباد «اورنج کانتی»
اووقتی در دوره ی دانشجویی اش کتاب «برندگان جایزه ی نوبل» را تالیف کرد و فوق تخصص را در نازائی زنان گرفت و به مداوای زنان عقیم پرداخت و از شادمانی توصیف ناپذیر هزاران بانوی چشم به راه فرزند به وجد در آمد. طبیعی بود که از کشتار حیرت آور یک میلیون خردسال بیش از پیش دلش به درد آمد و بر آن شد که کار بزرگ و تحقیقاتی جنایت ها و کوره های آدمسوزی نازی ها را به سهم خود تدارک ببیند و خوشا که چهار جلد کتاب مستند هولوکاست را با قطع بزرگ به فارسی چاپ و نشر کرد که اعجاب اهل نظر را بر انگیخت زیرا نه مردم ایران که همه ی فارسی زبان ها در جهان دیدند که «هولوکاست مرگ اخلاقی انسانی است و شکست اخلاق و دموکراسی و معمای بی پاسخی که قربانیان فقط یک حق داشتند و آن نداشتن حق بود و همچنین ستمگری انسان ها در حق انسان ها و این که چگونه در قرن بیستم و در قلب اروپای «متمدن» در جوامعی که از مذهب و ارزش های اخلاقی عیسی مسیح و فرهنگ و سنت های غرب سیراب بودند واقعه ای به این سهمناکی و در این ابعاد اتفاق افتاده و رژیمی در مدت کوتاه 12 سال حکومتش قادر به ایجاد کشوری شود که در آن کشتارهای چنین ستمگرانه و غیر انسانی به وظیفه ای ملی و مدنی بدل شوند» لیکن هیچ کس قادر به درک این معما نیست و وقتی می بیند بعد از 70، 80 سال باز هم گروه های مسلح فاشیستی القاعده، داعش (حکومت و نظام اسلامی) و طالبان و بوکوحرام بسر می برند و از آدمکشی هاشان هم فیلم تهیه می کنند و در فیس بوک با افتخار ارائه می دهند بعد از چهار جلد کتاب هولوکاست. کتاب «نا انسانیت» را با چاپی نفیس ارائه می دهد و وسیله ی بیانی و تجسمی تازه ای جز کلام هم بر می گیرند خط و رنگ را جایگزین کلام می کند و از توانمندی های اردشیر محصص کاریکاتوریست و نقاش و گرافیست مدد می گیرد که توانایی او برای عرضه ی آدمکهای آدمکش و سرکوبگر دیکاتورها آوازه ی جهانی دارد خاصه که مؤلف از کلام هم در این قلمرو بهره می گیرد. تا آنجا که به نظر می آید نقاشی کلام را تجسم بخشیده حال آنکه این کلام ده ها سال پیش از نقاشی ارائه شده است و درنتیجه آن دو- کلام و نقاشی- چون دو خواهر توامان – به هم یاری رسانده اند تا احساسات هم قربانیان بی گناه و هم جنایتکاران را بازبتابانند.

1511-88

دکتر بابک نیا «درباره ی کتاب» می نویسد:« روانشناسانی که در این باره به پژوهش پرداخته اند[که در «نا انسانیت» آمده است] نتیجه گرفته اند که این جنایتکاران تفاوت بین خوبی و بدی را می دانند، آنچه در آنها آسیب دیده بود حس تشخیص ارزش های انسانی شان بود آنها از کشتار «دیگری» ناراحت نمی شدند و احساس نمی کردند که کار بدی انجام می دهند از دید آنها «دیگری» نه انسان بود و نه حق زندگی داشت شگفتا که این کشتارها به خاطر باورها، ایدئولوژی و یا فعالیت های سیاسی قربانیان نبود حتی لازم نبود آنان کاری کنند که برخورنده باشد همان بودن شان  کافی بود از این روست که اقدام نازی ها برای نابودی یهودیان تنها به صرف این که یهودی به دنیا آمده اند درواقع یک «تروریسم نژادی» بود [که سوزاندن یک میلیون خردسال دلیلی بارز است براثبات این مدعا] و بنا بر این اصول و ایدئولوژی، عیسی مسیح هم اگر در این دوره می زیست سرنوشت مشابهی می داشت و او نیز در نهایت، در واگن های حمل حیوانات به سوی «مرگ» [کوره های آدمسوزی] روان می شد. آنچه در این فاجعه ی شگفت انگیز بی سابقه است نحوه ی سیستماتیک این جنایات است به این معنی  که تمامی سیستم های نظامی، اداری ، حقوقی، صنعتی، آموزشی، اجتماعی، تجاری و حتی کلیساهای آلمان و نیز بهره گیری از پیشرفته ترین تکنولوژی ها بگونه ای در اجرای آن دخالت داشتند این طرح منظم برنامه ریزی و حساب شده ی نازی ها برای «کشتار جمعی » یهودیان نوع جدیدی از بی رحمی را در تاریخ بشر رقم زد مطالعه ی تاریخ نشان می دهد که قتل عام «آشویتس» با هیچ نوع قتل عام دیگری در تاریخ قابل مقایسه نیست [وحیرت انگیز این که امروز هم افراطیون اسلامی نه فقط یهودی، مسیحی، ایزدی را که انسان مخالف «اسلام ناب» مورد تمایل شان سر هزارها نفر را با بی رحمی می برند و گفتم که از سربریدن خیل انسان ها هم فیلم مستند می سازند و به نمایش برای جامعه ی بشری می گذارند.