1596-47

1596-95

1596-96

1596-94

یکشنبه گذشته دراستادیوم ورزشی کلباسس های اسکول گروهی رفیق مهربان، گروهی ورزشکار اصیل، قهرمانان فوتبال از جمع ایرانیان وهنرمندان لس آنجلس و اورنج کانتی، برای بزرگداشت دوست قهرمان شان «رندی» چهره محبوب ورزش هنرمندان گردهم آمدند.
روزی که بهزاد معین و نوشین معینی کرمانشاهی به مجله جوانان خبر دادند چنین مراسمی برگزار میشود و اطلاعیه آنرا برایمان آوردند، همه خاطرات «رندی» عزیز برایمان زنده شد. روزگاری که خبر مسابقات فوتبال هنرمندان را می داد، از شور و حال و پیروزی بچه ها می گفت، از اینکه خیلی ها غیبت می کنند و خیلی ها غیرت می کنند که جای آنها را پر می کنند.
«رندی» جوان بود، هزاران آرزو داشت و عاشق همسر مهربان و پسر دو ساله اش بود، رندی ناگهان پر کشید و رفت، ولی دوستان هنرمند، دوستان فوتبالیست اش، هیچگاه او را فراموش نکردند، چه در مراسم یادبود وخاکسپاری اش، چه روز یکشنبه، همه شان آمده بودند درجمع هنرمندان، اندی، پیروز، مایکل، راوی که همیشه قلب شان پر از مهر و عشق به دیگران است، سیامک کلهر چهره معروف رادیویی که با شعر زیبایش در میدان فوتبال، اشک به چشم ها نشاند، قوانلو که همیشه مرد میدان هست، واروژ برادر اندی که جانانه درخدمت تیم بود.همسر پیروز، ویدا هروی، الی یار محمدی همسر مایکل و جمعی از زنان با غیرت فوتبالیست ها و هنرمندان، در جایگاه نشسته بودند و برای فوتبالیست ها و یاران رندی کف می زدند و هورا می کشیدند. الحق همه شان فروتنانه، مهربانانه و با صفا آمده بودند تا یاد رندی را زنده کنند.
در جمع فوتبالیست ها، همه چهره ها آشنا بود، همه همان قهرمانان با صفای فوتبال اورنج کانتی و لس آنجلس بودند.همه برای خود نام و شأن و اعتباری داشتند. ولی همه مثل بچه های با صفای یک مدرسه، کنار هم بدون اینکه کسی در اندیشه برد و باخت باشد با یاد رندی توپ زدند، در چشمان همه شان، چون چشمان غمگین همسر رندی اشک بود. وقتی پسر 2 ساله رندی با پیراهن و همان شماره پیراهن فوتبال رندی به میدان آمد با تشویق و مهر بچه ها، به جمع آنها پیوست، یک لحظه همه رندی را دیدند که در میدان می دود، مثل یک آدم بزرگ قدم بر می داشت و با همت و یاری همه بچه ها، گل زد و هورای بچه ها، رندی کوچولو را تا روی ابرها پرواز داد و یک خاطره زیبا و ماندنی را در دفتر زندگی خود با نام پدرش ثبت کرد.

1596-37

1596-38

1596-39

1596-41