1619-2

1619-3

عکسها از کوجي
————

«حميرا» يکي از يکدانه هاي موسيقي اصيل و سنتي ايران است، که به جرات هميشه هاله اي از احترام و عشق و مهر از سوي مردم، او را در برگرفته و در طي بيش از 5 دهه، برصدر نشسته است. حميرا تن به مصاحبه نمي دهد و بعد از سالها وقتي با او تماس گرفتيم تا گفتگويي تازه داشته باشيم، گفت من خلوت خود را با هيچ چيز عوض نمي کنم، خلوتي که با عشق مردم، با تماس هاي پراز احساس جوانان داخل، با ايميل ها و پيام هايي که به من انرژي و زندگي مي بخشد ومن با آنها دل خوش دارم، زندگيم را پر مي کنم.
• مي گويم شما از پيشگامان موسيقي کلاسيک و سنتي در دوره جديد موسيقي ايراني در چند دهه گذشته بوديد، چه عواملي به شما کمک کرد تا پيشگام باشيد؟ چه انديشه هايي در سر داشتيد؟ چه کساني با شما همراه بودند؟
مي گويد: عشق عميق به موسيقي وخواندن، مرا به اين حيطه کشاند، من مي خواستم ثابت کنم چگونه مي توان يک هنرمند بود، درچارچوب اخلاق ومنش و شخصيت به فعاليت هنري پرداخت.
من اهل تبليغات و زدوبندهاي مبتذل و جنجالي نبودم، هيچ زماني با چنين مسائلي روبرو نشدم، راه کسي را نبستم، خود را از همه هياهوي تبليغاتي دور نگه داشتم و سالم زندگي کردم.
من در آن دوره، با اساتيدي چون زنده ياد استاد تجويدي، استاد پرويز ياحقي و ترانه سراياني چون زنده ياد بيژن ترقي، معيني کرمانشاهي، رهي معيري و هما ميرافشار همکاري داشتم که بهترين هايشان را اجرا کردم در طي سالهاي بعد چهره هايي چون آقایان اسدالله ملک، انوشیروان روحانی، جهانبخش پازوکي، صادق نوجوکي، مهبان، محمد حيدري، ناصر چشم آذر، منوچهر چشم آذر، کاظم رزازان و از ترانه سرايان مسعود اميني مرا ياري دادند. هنرمنداني که هم دوره من بودند، هرکدام در کار خود فوق العاده بودند. من اصولا سبک خاص و نوي خود را داشتم، شيوه جديدي را در اين نوع موسيقي ارائه دادم و کساني که بعد از من آمدند از جمله مهستي، رويا، و هايده که تمامي اينها طرفداران بيشماري داشتند و تکرار نشدني بودند و من صدايشان را دوست داشتم در آن دوره، گلپايگاني، يکي از استثناها بود، که در خلوت خود صداي او بر من تاثير عجيبي دارد او هنوز از بهترين آوازخوانان است او کاري کرد که حتي نسل جوان به آوازهايش گوش بدهند چون سبک و شيوه جديدي را آورد و استانداردهاي سابق را شکست.

1619-4

1619-5

• اگر قرار باشد شما شخصا کارنامه هنري خود را مرور کنيد، کدام دوره را ايده ال مي بينيد؟ آيا در اين دوره ها شما رقيبي هم براي خود مي شناختيد؟
– سالهاي 1344 و 1355، دوره هاي ايده ال هنري من بودند. اغلب آهنگهايي که من سوژه هايشان را برگزيدم، باخاطره هايي همراه شدند و در واقع هر کدام از آنها گوشه اي از زندگي واقعي من بودند.
در ضمن من هيچگاه به دنبال ماديات نبودم، که نياز به رقابت باشد، چون من اصولا با احساس و انديشه خود مي خواندم، رقيبي براي خود نمي شناختم من بدنبال شهرت نبودم، اين قسمت من بود که شهرت مرا دنبال مي کرد. حتي مدتها قصد داشتم دست بکشم ولي ماندني شدن ترانه هايي چون صبرم عطا کن مرا به پيش برد، من نه هيچگاه خواستم جاي کسي باشم و نه جانشيني براي خود ببينم، شيوه کار من، افکار من، احساسات من، خود نحوه زندگي من، با استانداردهاي معمولي کاملا تفاوت داشت و رقيبي را نمي طلبيد.
• شما دراوج ايران را ترک گفتيد، آيا درخارج به ايده ال هاي خود رسيديد؟
– من که عاشق وطنم بودم، من که همه خاطراتم در آن سرزمين ثبت شده بود، با دور شدن از وطنم که کودکي، نوجواني و جواني ام در آنجا جوانه زده بود، چگونه مي توانم به ايده آلهاي خود برسم و فراموش کنم همه روياها و آرزوهاي نيمه تمام خودم را درايران جا گذاشتم.
• چه آثاري در اين سي و چند ساله اجرا کرديد و به دل تان نشست؟
– به جرات 3 آلبوم ازجمله آثاري از صادق نوجوکي و آلبوم مهتاب عشق و دريا کنار.
• شما در ميان هنرمندان هميشه از هياهو و جنجال دور بوديد، خلوت خود را داشتيد در اين سي وچند سال، چه عواملي شما را سرپا و پر انرژي نگهداشته و اصولا درخلوت شما چه مي گذرد؟
– من در 39 سال دوري از وطن، هميشه با تکيه بر ايمانم و مطالعه و آموختن، ابراز عشق و علاقه شديد از سوي جوانان غرورآفرين، فرزندان سرزمينم ايران، بخصوص در داخل ايران و در سراسر جهان، بصورت ايميل، اينستاگرام و هر وسيله ديگري، و راز و نيازهاي پر از مهري بودند که مرا سرپا نگهداشته، پيام هايي از مادران داغديده که فرزندان نازنين شان را مظلومانه و به ناحق از دست دادند و مرا محرم راز خود دانستند.
• درجريان هستيم که حاضر به اجراي کنسرت در چند سال اخير نشديد، درحاليکه دوستداران تان در سراسر جهان چشم به صحنه ها دارند.
– من مي بايستي تحت تاثير شرايط روزگار، جبر زمانه و احساسات دروني ام قرار بگيرم، تا بتوانم آن احساس را در صدايم منعکس کنم و به دوستداران خود انتقال بدهم چون درحال حاضر در اين شرايط نيستم، سکوت را ترجيح مي دهم، انگيزه اي براي خواندن ندارم براستي چگونه وقتي مي بينم ايرانم در بند است بخوانم؟
• شما از معدود خوانندگاني هستيد که در داخل ايران، نيز از احترام و مقام بالايي برخورداريد اين موقعيت را چگونه بدست آورده و حفظ کرديد؟
– صداقت من، اينکه از شهرت خود سوءاستفاده نکردم، خودم را از خيلي مسائل جامعه بخصوص فضاي هنري دور کردم که زياد هم آسان نبود و به مردم سرزمينم، به نسل جوان، که چشم به ما دارند انديشيدم.
• شما در اين مدت بعنوان يک انسان پراحساس، عاشق نشديد؟
– من در زندگيم 3 بار ازدواج کردم ولي نکته مهم اينکه من يکي از بدشانس ترين انسان هاي عالم در زمينه ازدواج بودم. به همين دليل 39 سال است تنها زندگي مي کنم، اصلا به اين مسائل نمي انديشم و در اين تنهايي احساس آرامش مي کنم.
• اگر امروز امکان و اجازه بازگشت به ايران را بگيريد، به کجا ميرويد؟
– افسوس و افسوس و آه، چقدر دردناک است، که ما ايرانيان دور از وطن، بايد از کساني اجازه ورود به سرزمين مادري مان را بگيريم، که ايراني نيستند و سرزمين ما را اشغال کرده اند. تا زماني که مردم آواره سرزمين من امکان ورود بدون قيد و شرط به وطن شان را نداشته باشند و به آن سرزمين باز نگردند، من هرگز نمي خواهم به ايران برگردم. همه مي دانند که همه وجود من پر ازعشق به آن سرزمين آريايي است، ولي من 40 سال دوري از آن را تحمل کردم که روز آزادي اش برسد.
فرصتي است تا از مجله جوانان و مهدي ذکايي عزيز، سپاسگزاري کنم بخاطر 31 سال استواري و عشق به مردم و سرزمين مان، و ياريهايي که به همه هنرمندان کردند، نشريه اي با شخصيت و محبوب مورد عشق و علاقه مردم در اين مدت انتشار دادند.