1735-2

بی همگان به سر شود
بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم
جای دگر نمی شود

بی شک در تاریخ موسیقی معاصر ایران محمد رضا شجریان نامی ماندگار و جاودانه است. شجریان چکیده و عصاره موسیقی سنتی ایران در دنیای پرشتاب و رنگارنگ معاصر است و نغمه خوش و دل انگیز او بیش از نیم قرن توانسته است بر روح و جان مردم ایران زمین نفوذ کند و یکرنگی و صداقت و عشق و مهربانی و صمیمیت و وطن پرستی و انسانیت را برای این خسته دلان به ارمغان بیاورد. به یاد بیاوریم حضورها و لحظه هایی که استاد، سفیر فرهنگ و هنر ایران زمین در اقصی نقاط جهان بود و نامش و هنرش و صدایش و متانت و معرفتش و اجرایش و لباس پوشیدنش و گروه موسیقی همراهش، مانند سفیران عشق با نغمه های تار و کمانچه و دف و تنبک و صوت داوودی استاد همه را مسحور خود می کرد. نام موسیقی و فرهنگ ایران در تمامی قاره های جهان و کشورهای مهم دنیا با نام شجریان گره خورده است. به یاد بیاوریم منش و شناخت موسیقیایی شجریان را که هر روز در تداوم آموختن بود و راهی تازه گشودن و بیاد بیاوریم همراهانش را که هر کدام وزنه ای در موسیقی ایران بوده و هستند. فرامرز پایور،فرهاد فخر‌الدینی، علی تجویدی،پرویز مشکاتیان، محمد رضا لطفی، کیهان کلهر، مرتضی عیان، جمشید عندلیبی، داریوش پیرنیاکان، حسین علیزاده، همایون شجریان، سهراب پور ناظری و….

1735-5

محمدرضا شجریان فعالیت های هنری خود را از رادیو مشهد با اجرای قرائت قرآن وهمچنین آوازخوانی بدون ساز در سال 1340 آغاز کرد. در این دوره بخاطر فضای مذهبی حاکم بر مشهد و داشتن پدری که استاد القرای این شهر محسوب می شد ونسبت به موسیقی نظر خوشی نداشت، زمینه مناسبی برای شکوفایی هنری شجریان فراهم نشده بود. اما نخستین اجرای رسمی وی درسال ۱۳۴۵ از رادیو ایران پخش شد؛ پیش از این شجریان با نام مستعار سیاوش بیدکانی می خواند. از سال 1350 شکوفایی شجریان جوان آغاز می شود. او دراین دوران، به تدریج از شیوه آوازخوانی پیشین خود دست می کشد و کیفیت هنری خود را ارتقا می دهد. البته در پیشرفت کیفی شجریان، افراد مختلفی نقش داشتند که از مهمترین آنها می توان به استاد فرامرز پایور اشاره کرد. او نقش مهمی در شکوفایی شجریان در دهه ۱۳۵۰ داشته است.شجریان که پیش از انقلاب ۵۷ رادیو ملی را ترک کرده بود به همراه محمدرضا لطفی و حمایت هوشنگ ابتهاج کانون موسیقی”چاووش”را تشکیل دادند که اکثر اعضای آن از گروه شیدا و عارف بودند. «برادر نوجوونه، ایران ای سرای امید، و ایرانی به سر کن خواب مستی، همراه شو عزیز و ایران خورشیدی تابان دارد» ترانه هایی بودند که همه بازتاب روحیه انقلابی آن دوران را منعکس می کردند.
او در باره محتوای انقلابی برخی از ترانه هایش معتقدبود “این‌ها آهنگ هایی بودند که لطفی، مشکاتیان، علیزاده و دیگران می ساختند و فضا، فضای سیاسی بود، که البته من خیلی روحیه سیاسی ندارم، روحیه مردمی وهنری دارم، ولی روحیه سیاسی ندارم. سعی می کنم تا جایی که می شود خودم را از سیاست کنار بکشم و یک هنرمند باشم و برای روحیه مردم خودم را نگه دارم. ولی در آن زمان شرایط ایجاب می کرد و از من می خواستند که همراه باشم و این سرودها را خواندم، البته پشیمان هم نیستم شرایط آن موقع این بود.”
شجریان در سال ۱۳۵۸ نیایش ربنا و مناجات مثنوی افشاری (این دهان بستی دهانی باز شد) را به صورت بداهه و بدون تمرین خواند. نیایشی که پخش نشدن آن از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران بعد از اعتراضات سال ۸۸ با واکنش‌های بسیاری همراه شد. شجریان در سال ۱۳۹۰ در گفتگو با یورونیوز فارسی گفته بود: «رادیو و تلویزیون فراگیرترین رسانه است و وقتی صدا از آنها پخش نشود ارتباط با مردم هم قطع می شود و من در طول این سی و دو سه سال ارتباطی با تلویزیون نداشته ام. اوایل، صدای من را پخش می کردند و تصاویری روی صدای من می گذاشتند که اصلا ارتباطی با موضوع نداشت. من هم اعتراض کردم و گفتم دیگر به شما اجازه نمی دهم که صدای من را پخش کنید.”
کنسرت بم از تأثیرگذارترین اجراهای محمدرضا شجریان بود، که با همراهی حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان با استقبال فراوانی روبرو شد و مرهمی بود بر زخم های دلِ بازماندگان مصیبت بم و مردم داغدیده ایران. محبوبیت محمدرضا شجریان در میان مردم ایران بی نظیر است. صدای او سال‌ها با رویدادهای مختلف جامعه همراه بوده است. از «مرغ سحر» تا «همراه شو عزیز» و نهایتا «تفنگت را زمین بگذار» از جمله ترانه هایی هستند که ارتباطی عاطفی با مردم برقرار کرده اند.
دردانه آواز ایران که در مهرماه سال 1319 دیده به جهان هستی گشوده بود در مهرماه 1399بعد از چندین سال مبارزه با بیماری سرطان سرانجام پرواز کرد و به سرزمین نور رفت. یاد و راهش هماره جاودانه است و در فراق او باید غمگینانه گفت: بی تو به سر نمی شود ای مهربان.
دکتر حسین فرخی
استاد دانشگاه هنر – تهران

1735-17

محمدرضا شجریان بعد از یک دوره طولانی بیماری پنج‌شنبه ۱۷ مهرماه در تهران درگذشت. مراسم نماز که بخشی از مراسم خاکسپاری اسلامی است، به طور محدود با حضور گسترده نیروهای امنیتی در بهشت زهرای تهران برگزار شد و آقای شجریان بلافاصله با هواپیما برای خاکسپاری به مشهد منتقل شد.
در ساعات اول اعلام خبر درگذشت او اطراف بیمارستان جو امنیتی حاکم شده و در نهایت ماموران امنیتی با باتون مردم را کتک زدند.
حسین علیزاده، آهنگساز و نوازنده که از دوستان نزدیک آقای شجریان بود در مراسم تشییع او در بهشت زهرا گفت که حتی وقتی محمدرضا شجریان از دنیا رفته “از او ترس دارند.”
مخالفت‌های حکومتی با محمدرضا شجریان بعد از اعتراض او به جریان سرکوب مخالفان نتیجه انتخابات جنجالی ۱۳۸۸ موسوم به جنبش سبز، شدت گرفت.
مأموران امنیتی قصد داشتند برای جلوگیری از تجمع هواداران، محمدرضا شجریان را شبانه دفن کنند، اما ضرورت سفر زمینی فرزندان او به توس جلوی چنین احتمالی را گرفته است.
از روز قبل از تشییع گزارش‌هایی منتشر ‌شد که نشان می‌داد بعضی راه‌های منتهی به توس به روی مسافرانی که عازم این شهر بودند، بسته شده است.

1735-14

همچنین صدها نفر در بیرون مجموعه آرامگاه فردوسی برای آخرین دیدار با محمدرضا شجریان جمع شده بودند که ماموران اجازه ندادند وارد محوطه آرامگاه شوند.
محل دفن آقای شجریان هم در ساعات آخر تغییر کرد که بر اساس گزارش‌ها این تغییر به درخواست خانواده بوده است.
از روز جمعه تصاویری منتشر شد که نشان می‌داد قبری در کنار آرامگاه مهدی اخوان ثالث، شاعر خراسانی در محوطه آرامگاه فردوسی آماده خاکسپاری آقای شجریان شده؛ اما آقای شجریان در قبری دیگر آن سوی آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد. بر اساس گزارش‌ها خانواده آقای شجریان درخواست کرده بودند که او در بخشی از آرامگاه فردوسی خاک شود که از نظر آنها فضای بهتری دارد.
مراسم خاکسپاری محمدرضا شجریان، هنرمند پرآوازه ایران روز شنبه 11 اکتبر در توس در آرامگاه فردوسی برگزار شد. او با نوای ربنا و زمزمه مرغ سحر در نزدیکی زادگاهش مشهد به خاک سپرده شد. فرزندانش مژگان و همایون شجریان که هر دو خواننده هستند، بر سر مزارش مرغ سحر او را به همراه دیگران زمزمه کردند و پدرشان را به خاک سپردند.
مجله جوانان درگذشت محمد رضا شجریان خسرو آواز ایران را به همه ایرانیان، هنرمندان و خانواده شجریان تسلیت می گوید.

1735-12

1735-13

1735-11

به احترام
جاودانه‌ی قرن ما

عباس معروفی
سال 1358 جوان 22 ساله‌ای بودم که افتخار شاگردی آقای شجریان نصیبم شد، هر چهارشنبه با ماشین می‌رفتم فلکه چهارم تهران‌پارس سوارش می‌کردم با هم می‌رفتیم میدان ارک، رادیو. دانشجوی ادبیات دراماتیک بودم و برنامه‌ساز رادیو. نمی‌خواستم خواننده شوم، می‌خواستم ردیف‌های آوازی را بشناسم تا بحور شعر فارسی را بهتر بفهمم. و او می‌دانست. سرخوش می‌راندم و آقای شجریان کیف سامسونتش را روی زانوهاش می‌گذاشت، تمام راه رِنگ می‌گرفت و می‌خواند. عابران که چشم‌شان به او می‌افتاد خم می‌شدند سلام و کرنش می‌کردند. گاهی کسی می‌پرسید: «پسرشی؟» می‌گفتم: «نه. من راننده ایشونم.» و آقای شجریان می‌خندید. یک‌بار گفت: «یه پیرمردی توی یکی از روستاهای ورامین هست که یک گوشه‌ی کوچه باغی رو می‌خونه. باید بریم پیداش کنیم.» (خاطره‌هام مال خودم است، و الان در وضعیتی نیستم همه چیز را بنویسم، گذرا اشاره‌ای می‌کنم.) و بعدها که مدیر اجراهای موسیقی تالار رودکی بودم اولین کنسرتش را برگزار کردم که این هم از افتخارات زندگی من است. و بعدها در جاهای دیگر… و بعدها در آلمان شبی به من گفت: «یادت هست به شما گفتم که من نه برای مرگ اولی و نه برای رهبری این دومی، هیچ متنی رو امضا نکردم؟ حالا باز یه عده شروع کرده‌ن می‌خوان بی اجازه‌ی خودم آویزون اسم ما بشن. ببین من الان اینجام، این یکی هم یادت باشه.» و بعدها… بگذریم.
بالای بند راه رفتن و ماندن سخت نیست، با تمرین حاصل می‌شود، اما شصت سال کنار مردم ماندن و خود را خاک پای مردم خواندن، چکیده‌ی معرفت و عشق انسان است؛ آدم چکیده می‌شود، تکیده که نمی‌شود، خاک می‌شود، پاک و سربلند. جایی که انسان خود شعر می‌شود؛
بله آقای شجریان عزیزم! قافله پس و پیش است، اما وقتی قافله‌سالار ما تو باشی، زمان در صدای تو رنگ می‌بازد. شما شصت سال بر قله‌ی موسیقی سنتی ایران صدای مردم بودی، با گوهر ایرانی، راستی، و عشق. شما صدای ایران من هستی. همراه و هم‌رای فردوسی و نظامی و حافظ و خیام و کلمه.