نجات بخش بیماران، رفیق رسانه های ایرانی ، شاعری خوش قریحه، مبارزی پایدار وعاشق همیشگی سرزمین خود ایران بود
ای اهورایی دیار من
ای بهشت آرزو، ای خاک من
ای سرآغاز تمدن در جهان
مبداء آزادی آزادگان
ای تولدگاه مردان بزرگ
خاستگاه آرزوهای سترگ
ای زتو پندار و گفت و نیک کار
هرسه بوده بهرانسان افتخار
اگر عمل کردی به این سه بی درنگ
کی نیاز مردمان بودی به جنگ
دکتر محمود رضائیان زمان سرودن ای اهورایی، دهمین سالگرد ماهنامه مهر را نیز جشن می گیرد. تلاش اوبرای ساده نویسی، نمایی دیگر از ایراندوستی اش بود، اینکه شاید روزی به ریشه های اصلی زبان پارسی برگردیم. شاید روزی همه کلمات عربی را از زبان شیرین پارسی برداریم و بقولی دچار سر درگمی بعضی کلمات چون ذوزنقه بشویم که می توان به 65 نوع آنرا نوشت!
تلاش او برای رسیدن به این هدف بزرگی، به چالش با بزرگان شعر وادب نیز انجامید. با دکتر محجوب و با پروفسور حسن شهباز مناظره کرد، این دو بزرگ ادبیات به لزوم کلمات در هر زبانی بخصوص عربی در گویش پارسی باور داشتند ولی تلاش و هدف دکتر رضائیان را می ستودند. چون به عشق او به ایران و ایرانی خبر داشتند.
دکتر رضائیان یک متخصص در زمینه علم ارتوپدیک بود، شیوه های جدیدی در این زمینه کشف کرده بود و به فریاد هزاران بیمار رسیده بود. ولی برخ نمی کشید، آنقدر فروتن و مهربان وخاکی بود، که گاه آدم ها دچار تردید می شدند آیا این انسان ساده و بیریا و بدون ادعا، همان استاد دانشگاه، همان جراح سالهای دراز، همان نجات بخش بسیاری از بیماران است؟! همان استاد و شاعر، غزلسرای خوش قریحه است که آثارش مرتب در نشریات ایرانی از جمله نشریه روزانه صبح ایران چاپ می شد؟ همان استاد صاحب قلب که فصلنامه مهر را تهیه و منتشر می کند؟
در پشت صحنه زندگی دکتر رضائیان، یک فرشته واقعی بنام فرشته رضائیان هم بود، که همه روزه اورا با انرژی بسیار با روحیه ای درخشان روانه کلینیک همیشه باز و سیمنارها و گردهمایی های رسانه ها می کرد و هیچگاه خود چهره نمی کرد. دکتر رضائیان از همسرش چنان با عشق و احترام حرف میزد، چنان او را الهام بخش کار سخت پزشکی خود و عرصه پراحساس شعر و غزل و انتشار فصل نامه، تهیه و انتشار مجموعه اشعارش می دانست که همه را مشتاق دیدارش می کرد، ولی فرشته زندگی دکتر رضائیان همچنان پشت او در همه سالها ایستاد، حتی در سایه ایستاد؛ که دکتر رضائیان بیشتر بدرخشد.
دکتر رضائیان را رسانه های ایرانی بعنوان یک رفیق خوب می شناختند، رفیقی که همیشه لبخند به لب داشت به هر مناسبتی می کوشید دست اندرکاران رسانه ها را دور هم جمع کند، در طی بیش از 25 سال، کوشید بسیاری را که بدلایلی با هم اختلاف نظر داشتند و قهر بودند، آشتی بدهد تا آنجا که اورا سفیر صلح و آشتی لقب دادند.
او مخالف سرسخت دولت ایران بود و پای مخالفت خود تا پایان عمرش ماند و تنها آرزوی بزرگش دیدار دیگری از وطن و بوسه بر خا ک سرزمین مادری اش بود. آرزوی دیدار دوباره تخت جمشید و آرامگاه فردوسی و سعدی و خیام و حافظ را داشت.
از روزی که دوستان، دکتر رضائیان را بدلیل کسالت ندیدند، یعنی جای خالی او را احساس کردند بعضی سراغش را گرفتند و عجیب اینکه در آن دوره هم می کوشید با دوستان رسانه ای تماس داشته باشد هنوز دلش می خواست یک گردهمائی بزرگ راه اندازد، نوروز را جشن بگیرد.
فرشته زندگی دکتر رضائیان نگهبان او بود تا سرافراز وسربلند روانه سفر ابدی اش کرد.
جایش همیشه خالی است. صدای مهربانش در گوش همه ماست، بیمارانش لبخند و دست های معجزه گرش را یاد دارند. غزل هایش همیشه می ماند و نسل های آینده جدی تر از امروز در مورد انقلاب ساده نویسی اش می اندیشند و تصمیم می گیرند.