1525-1

1525-8

1525-5

1525-9

بهروز – دانشجو:
من در امریکا به دنیا آمدم، ولی با عاشقانه های داریوش بزرگ شدم، من با زمزمه ترانه هایش، فارسی آموختم، من با درک معنای ترانه ها عشق و انسانیت و معرفت را یاد گرفتم، من بغض بی وطنی، بغض غریبی را در حزن صدای داریوش شنیدم، به جرات من در طی 35 سال گذشته هیچ کنسرت او را در کالیفرنیا از دست نداده ام.

شیلا – طراح لباس:
من که از ایران آمدم به دلیل تنهایی و بیکسی و بی پناهی، معتاد شدم، تا پای خودکشی رفتم، اما این داریوش بود که مرا از سیاهچال درد، از تونل دود و سیاهی و تباهی نجات داد، صدای داریوش و پیام های ویژه ای که در ترانه هایش وجود دارد، شیوه اجرای کنسرت هایش، بی همتاست، بنیاد آینه داریوش، یک چشمه امید، یک پنجره به سوی نور و روشنایی است. هر بار که به دیدار کنسرت های داریوش میروم سرشار میشوم، تا هفته ها پر از انرژی هستم.

شبنم – کارمند:
اگر بگویم تنها ارتباط من با جامعه ایرانی و با زبان فارسی، با موزیک و هنر ایرانی، داریوش و ترانه هایی است که خوانده، شاید باورتان نشود. من هر بار داریوش کنسرتی دارد، از قالب یک کارمند صد درصد امریکایی، از جمع همکاران 24 ساعته امریکایی و از زبان و فرهنگ امریکایی بیرون می آیم، به درون سالنی میروم که صدای زیبا و گرم داریوش در آن طنین انداخته، در تمام آن ساعات یک ایرانی کامل پر احساس می شوم. همه ترانه ها را با او می خوانم، اشک می ریزم، می خندم، به کودکی ها و نوجوانی هایم سفر می کنم و در پایان کنسرت دوباره به دنیای دوم خود پا می گذارم.

فرزاد – مهندس شهرسازی:
وقتی در ایران بودم، طغیان و سرکشی داریوش را دوست داشتم، او را یک انقلابی مدرن و جوان می دیدم که از هیچ آدم و دولت و قلدری نمی ترسد، من اتاقم پر از پوسترهای او بود. همه ترانه هایش را حفظ بودم در 16 سالگی ایران را ترک گفتم، در تمام این سالها من به بیشتر شهرها سفر کردم، تا در کنسرت هایش شرکت کنم تصمیم گرفته ام وقتی بازنشسته شدم، خودم را وقف بنیاد آینه کنم، کنار این هنرمند جسور، این انسان مقاوم، این اسطوره موزیک به جوان ها خدمت کنم.

سوزی – دندانپزشک:
من خودم را به مادرم مدیون می دانم که مرا از کودکی با صدای داریوش عادت داد، من برای اینکه معنای ترانه های داریوش را بفهمم به کلاس زبان فارسی رفتم، آنرا آموختم و با درک ترانه ها به شخصیت داریوش پی بردم، او را شناختم. شما در هر کنسرت داریوش که حتی در ایالات اطراف کالیفرنیا اجرا میشود، مرا در آنجا خواهید دید که حداقل 3 دوست امریکایی و اسپانیش خود را هم می آورم و جالب اینکه بیشتر آنها ترانه های داریوش را با من می خوانند و یکی از آنها یکبار در نشریه کرونیکال اش نوشت: به دیدن کنسرت یک خواننده ایرانی رفتم که زبانش را نفهمیدم ولی با احساس او گریستم. با تحریر صدایش و با حزنی که در صدایش بود، با او به دنیایی پر از اندوه کوچ او سفر کردم.

سونیا- دانشجو:
نه تنها برای من، بلکه برای سه نسل، داریوش هنرمندی تکرارنشدنی است، داریوش از نادر خوانندگان تاریخ موسیقی ایران است، که در گزینش ملودی و ترانه هیچگاه اشتباه نکرده است، او از بوی گندم، علی کنکوری، چشم من، شقایق تا سلام ای خاک خوب، بچه های ایران، زندونی، دوباره می سازمت وطن، معجزه خاموش، همه وهمه را با پیام های ویژه خوانده است، داریوش هیچگاه برای سرگرمی مردم نخوانده، بلکه برای تفکر مردم، برای بیداری مردم، برای برخاستن مردم خوانده است هر بار که داریوش در کنسرتی حضور می یابد، من آرام و قرار ندارم چون در تمام مدت من و دوستانم همصدا با او می خوانیم و آخر شب با صدای گرفته، به خانه برمی گردیم، ولی همه وجودمان پر از ترانه ناب است.

1525-6