Sharhr_oy_jeld1.1

گفت و گوي پرنكته فرهنگ فرهي با شاهرخ مشكين قلم

زهره و منوچهر اثر پرآوازه ي ايرج ميرزا
 15 ‌و 16‌ و 17‌ جولاي در تاتر The Broad Stage‌
به كارگرداني شاهرخ مشكين قلم بروي صحنه مي‌رود

زهره و منوچهر اثر پرآوازه ي ايرج ميرزا كه از داستان هاي شكسپير اقتباس شده است روز 26‌جولاي در تاتر The Broad Stage به كارگرداني شاهرخ مشكين قلم طراح رقص و رقصنده و كارگردان و بازيگر پرتوان و با بازي اودر نقش زهره (الهه‌ي عشق) با همكاري عزيزالله بهادري و صدرالدين زاهد به روي صحنه مي‌رود با موسيقي كاميار كه در نخستين بخش نمايشنامه براي نخستين بار ترانه هاي تازه اش را با موسيقي خود مي‌خواند و مي‌نوازد.
فرهنگ فرهي در مصاحبه اي با شاهرخ در زمينه ي كار بزرگي كه در پيش دارد در دفتر جوانان به عمل آورده و در اين مصاحبه مهدي ذكايي و  بيتا ميلانيان و ليلي شمس نيز حضور داشتند.
مصاحبه را فرهنگ فرهي با اين سئوال آغاز كرد:
فرهنگ فرهي: آقاي شاهرخ مشكين قلم شما با تدارك و نمايش زهره و منوچهر دو كار مهم انجام ميدهيد كه تحسين برانگيز است يكي اين كه راه را باز وهموار كرديد براي شناساندن بيشتر ايرج ميرزا كه با همه ارج و اعتبار و منزلتي كه دارد مناسب با اين ويژگي ها شناخته شده نيست در حاليكه شعرش ساده و بي پيرايه است تا آنجا كه مردم بايد از آن اقبال كنند وبا شور وشوق بخوانند. معذالك گوهر درخشان آن هنوز ناشناخته است و علتش هم حاكميت مذهب است كه آثار او بيشتر جنگ و نبرد با خرافات و تعصب هاي مذهبي است  از اينرو كار شما مهم است و آن اين است كه مردم را بر مي‌انگيزيد تا يك شاعر بزرگ  قرن بيستم را بشناسند، يك. ‌دو، در اين كه ثابت مي‌كنيد كه شاعري مثل ايرج ميرزا تجدد خواه و مترقي  بوده است دلم مي‌خواهد بيشتر بدانم كه چه انگيزه اي شما را به بهره گيري از اين اثر بزرگ برانگيخته است؟
شاهرخ مشكين قلم: شماآنقدر درست و سنجيده و آگاهانه و زيبا تفسير كرديد ‌ كه تمام درد مرا،آن هم با جمله هائي كوتاه كه مرا تحت تاثير قرار داد بيان كرديد و اما آنچه مرا بر انگيخت ايرج ميرزا بود كه ما از كودكي مي‌شناختيمش يعني در كلاسهاي اول و دوم و آن اولين شعري بود در زبان فارسي كه مي‌شناختم مثل سروده ي >گويند مرا چو زاد مادر< و برحسب وبه مقتضاي علاقه و تربيت خانوادگي به مطالعه، رفتم  به دنبال شعر و اشعاري كه ما در متون شاعران و نويسندگاني كه با آن ها برخورد مي‌كرديم يا پدرم به ما ميداد و رهنمود مان ميشد براي نوع انتخاب متن ها و سرود ه ‌ها كه  در ماايجاد علاقه و دلبستگي كرده بود به شاعران و نويسندگاني كه از آنها لذت مي‌برديم من به دنبال ديوان ايرج ميرزا رفتم كه در نوجواني و بسيار، بسيار متعجب بودم كه اشعاري آنقدرجسورانه و شجاعانه ساخته و بار ديگري كه اتفاق  افتاددر يك جدال شاعرانه بودكه شعر زيبا و پر‌آوازه ي مادرش را سروده بود:
>داد معشوقه به عاشق پيغام
كه كند مادر تو با من جنگ<
و متوجه شدم كه چه شاعر لطيفي است. او،و چه زبان فصيحي دارد او در خواندن شعر به ويژه در آن بخش ضد خرافات آن: تصوير زني كه با حجاب به ديوار كشيده بودند بعدش كار قيافه و داستان آن زن محجبه ي چادري كه مي‌بردش به دالان خانه و گوينده سروده هايي از اين گونه ناشناخته باشد و مردم بسنده كرده باشند به شعر گويد مرا چو زاد مادر، داد معشوقه به عاشق پيغام و فوق فوقش داشت عباس قلي خان پسري، يا قلب مادر و متاسفانه من هميشه به طرز دردناكي متاثر بودم و نه براي فخر كردن باشد وقتي درمحافل صحبت ميكردم مي‌گفتم چطور ممكنه شما ايرج ميرزا را نخوانده باشيد؟ چطور ممكنه ما ا~ثار شاعران دوره ي مشروطيت را نخوانيم و به آنها افتخار نكنيم كه ايرج ميرزا هم يكي از آنها بوده وSharhr_oy_jeld1.2 آثارش را نخوانده باشيم و روشنفكرمان در اول انقلاب كه روشنفكر توده اي بوده آنگونه كه مسئوليت هايي ايجاب ميكنه به حمايت از اين بلندپايگان بر نخاسته و به موازاتش چرا شاهنامه فردوسي را با آن همه داستان هاي دل انگيز كه زبان فارسي را احيا  كرد نخوانده باشيم و  توصيه به خواندنش نكرده باشيم چرا همه داستان رومئو ژوليت  را در حفظ دارند در جامعه به اصطلاح روشنفكري اما با آثار ماندگار و زيباي قلمرو شعر فارسي بيگانه اند چرا ما آنقدر نا آگاهيم؟ چرا داستان رومئو ژوليت را حفظ ميكنيم اما  فرق  بين  شيرين و فرهاد و خسرو شيرين  نظامي‌را  نمي  دانيم؟ چرا ما آثار خودمان  را نمي‌دانيم؟  من هميشه دردمند بودم از اين همه نا آگاهي ها  تاريخ خودمان را نمي‌دانيم چيست و من اتفاقا چكيده هاي تاريخ خودمان را مي ‌خواندم از حسن نراقي كه واقعيت هايي را از پادشاهان خوش صفت مان بيان مي‌كند. يكهو مواجه مي‌شوم با انوشيروان  دادگر،  دادگري كه در اولين فرصت سر بريدن  برادرانش بوده آخر اين چه دادگري است از كجا شروع شده؟ چرا اين همه نا آگاهانه حرف ميزنيم؟ وقتي پاي صحبت هاي مفسران و بزرگان سياسي مان مي‌نشينيم  براي ما مي‌گويند كه كورش كبير با قد يك متروهشتاد و پنج، چشمهاي آبي، موهاي فرفري و ريش طلايي اينها كجا نوشته شده؟ اين به اصطلاح اطلاعات را از كجا مي‌آورند چرا ما فقط اظهار مي‌كنيم به آنچه نمي‌دانيم؟ اين فرهنگ سينه به سينه ي ما باعث خرابي مملكت مان شده! به خاطر اينكه ما متاسفانه فرهنگ نداريم و يكي از دلايلي كه باعث شده كه من سعي مي‌كنم كه هرچه بيشتر و بيشتر به آثار و متون فارسي بپردازم و توجه بكنم و سعي ميكنم معرفش باشم و با آگاهي بسيار بسيار حقيري كه من دارم مي‌توانم معرف چيزي باشم كه نمي‌شناسند و مردم از آنها بيگانه اند چرا  زهره و منوچهر رانمي شناسند در مملكت ما و يا آنهمه آثاري كه هست چرا؟ چرا؟
فرهنگ فرهي: شما ملاحظه مي‌كنيد كه طي سي و دو سه سال گذشته  جز دو سه نمايشنامه روي صحنه نيامده كه واجد ارزشها وويژگي هاي يك نمايشنامه ي خوب باشد، يك تاتر به معناي سنجيده كلمه باشد خود شما گرچه مقيم لوس آنجلس بزرگترين قطب ايراني نشين برونمرز نيستيد و در پاريس زندگي و كار مي‌كنيد اما شك نيست كه كم و بيش برنامه هاي نمايشي را ديده ايد دليلش اين است كه ميگويند مردم به اين نوع نمايشنامه هايي كه ما ميگذاريم علاقه دارند و تاتر خرج سنگيني دارد و ما بايد وقتي اثري عرضه مي‌كنيم آن كار دست كم خودكفا باشد… همه شان هم اين را نمي‌گويند چون عقيده دارند تاتر و بازيگر و … همين است كه ما گذاشته ايم وهرگز نشنيديم كه وقتي اين نوع نمايش رامي گذاريد و تكرار مي‌كنيد ذهن تماشاگر در همين سطح مي‌ماند و درواقع شما مردم را عادت داديد و بعد هم تماشاگران به تدريج از اين موضوع هاي تكراري خسته ميشوند و سالن  پر نميشود. ما در لوس آنجلس يكي از بزرگترين مروجان ابتذال هستيم.

شاهرخ مشكين قلم: دقيقا! من كاملا با عقيده تان موافق هستم. ميان صحبت تان اين را بگويم هميشه از من مي‌پرسند چرا ما اين فرهنگ ابتذال را داريم بسياري از هنرمندان مان مي‌گويند مردم كه بيشتر از اين شعورشان نمي‌رسد و غافل از اينكه همه ي وظايف را هميشه به گردن مردم انداخته ايم تو و من به مردم اهميت نمي‌دهيم در يك دايره ي تسلسل قرار مي‌گيريم و تو همانقدر به مردم كمك نمي‌كني براي فهميدن كه مردم تشويق مي‌كنند كار افتضاح تو را،  بخاطر اين كه در مقامSharhr_oy_jeld1.3  مقايسه كار بهتر نديدند، نداديد كه ببينند، بپسندند كه كدام يك از اين دو  كار بهتر است اتفاقا خوب است كه ما كارهاي شبيه  هم داشته باشيم كه مردم بتوانند انتخاب بكنند و با اين جزئيات بتوانند سبب پيشرفت بشوند اگر آقاي ايكس، يك كاري شبيه آقاي ايگرگ بياورد روي صحنه چه بهتر،  چون ما همزمان در فرانسه و عملا 18‌ تا اثر رومئو ژوليت را مي‌آورند روي صحنه مردم مقايسه مي‌كنند چون 18‌ تا كار متفاوته 18‌ برداشت  متفاوته، 18‌ تا نگاه و سليقه ي متفاوت است 18‌ تا كارگردان متفاوت است اين هيچ بد نيست و مي‌توانند مردم خودشان انتخاب بكنند از اين آثار و سبب پيشرفت  تو بشوند من بايد كه قبول كنم  كه مردم بيايند، نحوه ي بيان كار من را ببينند و بگن آقاي حسنعلي هم اين كار را آورده رو صحنه و چه جالب بخاطر اين كه شما به يك  نكته اي اشاره كردي كه ايشون در نظر نگرفته اند يا بالعكس به نكته اي اشاره كرديد كه آن آقا منظور نداشته درحاليكه تمام اصل مطلب اين بوده و نويسنده خواسته اين را بگه و ما متاسفانه بگذاريم كه يكنفر كه كار شاهنامه اي كرده، يكنفر ديگر هم همان كار را با برداشت هاي خودش بياورد  روي صحنه و ميگيم خوب او كه اين كار را كرده و اين چه كاريه كه من دوباره بياورم.
فرهنگ فرهي: قبل از انقلاب، سالها پيش از انقلاب ما به پيشنهاد سناتور ابراهيم خواجه نوري كه مرد اهل فرهنگ هم بود يك >انجمن دوستداران تاترما از جعفرخان از فرنگ برگشتهدارم دوران بازنشستگي ام را تمرين مي‌كنمفالگوش< از منظومه هاي پرآوازه مجيد يكتائي را در يك تاتر كوچك با بازيگران توانا روي صحنه برد كه چه دلنشين بود و آگاهانه  بنابراين كارزهره و منوچهر شما مرا به تحسين وا ميداره بدون اين كه آن را ديده باشم چرا كه به دو علت مهم پرداختيد كه درباره اش سخن گفتيم مي‌بينيم بنياد فرهنگ مدتي است برنامه هاي فرهنگي از جمله در موزه لوس آنجلس ميگذاره و رايگان، نميدانم چرا به تاتر نمي‌پردازند و كارگردان هاي خوب را حمايت نمي‌كنند و يك سهمي به  تاتر نميدن.
شاهرخ مشكين قلم: يكي از راههايي كه شما خودتان فرموديد در همين راستا، يكي از راههاي پيشرفت وارتباط مستقيم برقرار كردن با زبان است زبان راه دادو ستد و مبادله است يعني شما بايد متوجه باشين درسته كه آثار هنري،  رقص، موسيقي و… اينها از كلام درواقع جدا هستند و ميتوانند ارتباط حسي برقرار كنند  با بيننده وسبب پيشرفت فرهنگ بشن ولي يك چيزي كه خيلي خيلي اين ارتباط را تسهيل مي‌كند زبانه، وما تا اين فرهنگ را نداشته باشيم كه مطالعه بكنيم كه كتاب بخوانيم درحاليكه ما خيلي ادعا مي‌كنيم كه در ايران همه اهل مطالعه شدند  يك حساب سرانگشتي بسيار، بسيار كوچك راكه گروه بررسي هاي آماري منتشر كرده خبر از اين واقعيت ميدهدكه زمان مطالعه هر ايراني در مطالعه به صورت ميانگين هفت دقيقه  است.
فرهنگ فرهي:خوب خواندن كتاب گسترش پيداكرده چون قبلا سه در صد و نيم بود.
شاهرخ: و اين به قدري ناچيز است كه وقتي تو فكر مي‌كني اينهمه كتاب داره بيرون مياد اينهمه كتاب داره چاپ ميشه، چاپ هاي چند تايي و كتاب هاي مبتذل،   آنوقت >حديث بي قراري ماهان< شاملو، آخرين اثرش كه يك جزوه بيست صفحه اي است،  همزمان با نطقهاي ملا حسني امام جمعه كه ظرف سه ماه به چاپ هفتم رسيد،   كتاب شاملو در كتابفروشي ها خاك مي‌خورند با يك تيراژ دو هزار تايي. تمام آنهائي كه عاشقان بيقرار شاملو بودند كتاب را در همان چاپ اول نگاه داشتند.
تازه درايران كتاب ها را بهم قرض ميدن كه از روي آن كپي مي‌كنند چقدردردناكه! چقدر باعث تاسفه! اينها نشانه هايي از بيسوادي و بي فرهنگي ماست وارتكاب به خطاي دوباره شدن ما اگر ما درس مي‌گرفتيم از خطاهايي كه در تاريخ كردند پيشكسوت هاي ما بخاطر اين كه انتخاب  اشتباه كردند، اگرنگاه كنيم و ببينيم چي باعث اين اشتباهات تاريخي شده آن اشتباه و خطا را ديگر نمي‌كرديم چون از آن درس مي‌گرفتيم و من به اين نتيجه رسيدم كه اگر تمام سياستمداران ما آگاهي داشتند و مطالعه كرده بودند وقايع تاريخي انقلاب مان اتفاق نمي‌افتاد.