گفتگويي اختصاصي با خانم جميل خرازيبنيانگذار بنياد توس در لندن

بنياد توس كار اصلي خود را نه صرفا اجراي
برنامه هاي هنري بلكه شناساندن فرهنگ ايراني مي‌داند

مي‌كوشيم وجوه تمايز ميان پديده عرفان و تصوف
و دلايل تاريخي اختلاط اين مفاهيم را روشن كنيم

 

مطلع شديم بنياد توس در تاريخ 20‌نوامبر سال 2011‌ برنامه اي با نام >عشق آمد و آتش به همه دنيا زد< درلندن به روي صحنه برد. قبلا با فعاليت هاي اين سازمان فرهنگي آشنا شده بوديم و هر بار براي اطلاع خوانندگان بطور اجمالي گزارش كوتاهي از برنامه هاي اين بنياد كه هر كدام از آن ها چكيده پژوهش و تحقيقاتي طولاني بود در مجله جوانان به چاپ رسانديم. در مصاحبه اخيري كه با خانم جميل خرازي بنيانگذاربنياد توس به عمل آورديم سعي درآن شد كه به توضيح انگيزهJavanan-ShaheRoyeJeld1288-02 خلق برنامه اخير اين بنياد بپردازيم.
• خانم خرازي با در نظر گرفتن موضوعات قبلي برنامه هاي توس كه همه در راستاي شناسايي دوره اي از تاريخ وفرهنگ ايران است،  آيا اين بار انگيزه خاصي را درانتخاب موضوع و توضيح عرفان و تفاوت آنبا تصوف دنبال كرديد؟
– به مناسبت سده مولوي برنامه هاي گوناگوني درباره  افكارواشعار مولوي و در نتيجه تصوف وعرفان ايراني در بسياري از كشورها اجرا شد كه به نظر ما غالبا حق مطلب را ادا نكردند. آن بخش كه آكادميك بود اكثرا اتكا به منابعي داشت كه محدود و متاثر از شرق شناسان غربي بود و آن بخش كه به جنبه هاي هنري و فرهنگي موضوع تاكيد مي‌كرد كم و بيش جز تكرار هميشگي چند آهنگ و رقص به اصطلاح عرفاني ازمحتواي ديگري برخوردار نبود و به انديشه و افكاري كه بنياد عرفان ايراني را  تشكيل مي‌دهند توجهي نداشت. از آن جا كه بنياد توس كار اصلي خود را نه صرفا اجراي برنامه هاي هنري بلكه شناساندن فرهنگ  ايراني مي‌داند، لازم ديديم كه سهمي هر چند ناچيز ونا كافي در رفع اين نقصان ادا كنيم.
• در زمان اجراي برنامه به تفصيل تفاوتها و ويژگي هاي بين تصوف و عرفان را مطرح كرديد،  لطفا اين توضيحات را بطور اجمالي براي خوانندگان ما بدهيد.
– يكي ازمهمترين نكاتي كه درارتباط با پديده عرفان و تصوف در ايران همواره از گره هاي اصلي در فهم آن بوده دقيقا فقدان تمايز بين اين دو مقوله است. عارفين وصوفيان  نيز خود به اين اغتشاش كمك كرده اند. از طرفي بسياري از عارفين ايراني خود را صوفي ناميده‌اند  وخرقه صوفيگري به تن كرده‌اند و از طرف ديگر بسياري از صوفيان افكار خود را افكاري عرفاني قلمداد كرده اند. يكي از تلاش هاي ما اين بود كه با توضيح وتشريح  تاريخچه هر دو هم وجوه تمايز بين آن ها رانشان دهيم و هم دلايل تاريخي اختلاط اين مفاهيم را پيدا كنيم. آنچه بررسي تاريخ عرفان در ايران مسلم مي‌سازد اين است كه نه هر عارفي صوفي است و نه هر صوفي عارف. يكي در جستجوي حقيقت است ديگري راه و طريقت رسيدن به حقيقتي كه نقدا شناخته شده است.Javanan-ShaheRoyeJeld1288-03
در تعريف عرفان بايد گفت:
به اعتقاد ما عرفان نوعي هستي شناسي نيست. يعني كسي كه عرفاني فكر مي‌كند الزاما تعريف مشخصي از مفهوم هستي ندارد و راه زندگي مشخصي را انتخاب نكرده است. هر فردي با هر نوع اعتقاد و مذهبي و با هر نوع روش و حرفه اي هم مي‌تواند افكار عرفاني داشته باشد و هم از شنيدن و ديدن اين افكار در ديگران خوشنود شود يا احساس همفكري  و همدلي كند. عرفان نوعي شناخت است. شناختي ذهني و برخاسته از درون، به عبارتي مي‌توان گفت انسانها همواره در كنار هر نوع طرز تفكري كه در زمانشان متداول و معقول و رايج  بوده است، افكارعرفاني نيز داشته اند. البته در راستاي پيشرفت جوامع بشري، افكار مذهبي، تجربي و يا سياسي و مكتبي افكار برخاسته از درون رابيشتر و بيشتر تحت الشعاع قرار داده اند،  اما حتي بشر امروزه نيز آن جا كه عقل و اعتقاد پاسخگوي  مسائلش نباشد به درون نگري متوسل مي‌شود.
• ارتباط شناخت دروني با دين چيست؟
– اگر باچنين  ديدي به مسئله نگاه كنيم فورا يكي ازمسائل مورد مشاجره در اين حوزه را روشن كرده ايم و آن همانا  رابطه عرفان با مذهب است. هم اكنون در ايران بسياري سعي دارند نشان دهند افكار عرفاني تناقضي با اسلام ندارد و بسياري نيز پافشاري ميكنندكه افكار عرفاني ضد اسلامي‌است. اما اگر به تاريخ واقعي بنگريم به سادگي مشخص مي‌شود كه قدمت افكار عرفاني به قبل از پيدايش مذاهب موجود بر مي‌گردد. تاريخچه تقريبا تمام مذاهب امروزه  رايج در دنيا نشان مي‌دهد  كه خود از عقايد عرفاني  قبل از خود نشأت گرفته اند. بنابراين، اين وظيفه عارف ايراني  نيست كه اثبات كند عقايدش با ا سلام مغايرت ندارد،  بلكه اين وظيفه اسلام شناس است كه ريشه هاي دين اش را در افكار قبل از اسلام جستجو كند.
• ويژگي عرفان ايراني چيست؟
– ما تلاش داشتيم نشان دهيم عرفان ايراني تفكري يك بعدي نيست كه ريشه هاي آن را بتوان به يك پديده منحصر به فرد كاهش داد. تاريخچه آن نشان مي‌دهد كه چگونگي  اين افكار نه تنها قبل از اسلام كه قبل از دين زردشت نيز در ايران وجود داشته است و ريشه هاي آن نه صرفا ايراني– آريايي بوده و نه صرفا سامي، هندي يا يوناني، بلكه تركيب ويژه اي از همه اين ها بوده است كه درعقايد باستاني ايرانيان خود را با طرز برخورد ويژه اي نسبت به مسئله آفريدگار و آفرينش برجسته مي‌ساخت. در اين ديدگاه آفريدگار در واقع جزيي از خود آفريده بود و  يا به عبارت ساده تر جوهري از خود را در همه مخلوقات بجا گذاشته بود، تحقيقات درباره مسئله عرفان نشان مي‌دهد استعداد ويژه ايراني ها در تفكرات عرفاني در همين جوهر كهن ريشه گرفته است. افكار عرفاني حتي از افكار چند خدايي ايرانيان باستان قبل از شكل گيري دين زردشت قديمي ترند. ميتراييزم (مهرپرستي) دوران قبل از هخامنشيان و دين زردشت دوران هخامنشي خود در بستر اعتقاد به وحدت وجود شكل مي‌گيرند و هر كدام از اين هسته اصلي فكري ايراني چيزي رابا خود حمل مي‌كنند. اين اعتقاد كه فيلسوفان  فلسفه >وحدت وجود<  ناميده اند به نحوي از انحا در تاريخ  ايران پايدار مانده است و در دوران مختلف  و به دلايلJavanan-ShaheRoyeJeld1288-04 گوناگون  و عليرغم  اعتقادات رايج در هر زماني بارها و بارها  مجددا سر بلند كرده است.
• از جنبش هاي اجتماعي عرفاني گفته بوديد آيا مي‌توانيد توضيح بيشتري دهيد؟
– اولين جنبش اجتماعي درميان ايرانيان كه بتوان عرفاني ناميد در واقع در تقابل با دين زردشت (از نوع ساساني آن) شكل مي‌گيرد. به دنبال شكست جنبش اجتماعي مزدكيان عليه امتيازات اجتماعي  و طبقاتي ساسانيان،  آزادي خواهي و برابري طلبي ايرانيان،  خصلتي مذهبي به خود مي‌گيرد و به صورت اعتراضي به امتيازات مذهبي سلسله مراتب زردشتي دوران ساسانيان در شكل گيري و نفوذ گسترده مذهب ماني متبلور مي‌شود. مذهب ماني كه شايد اولين مذهب فراملتي آن دوران بود بيشتر به تفكرات عرفاني ايران كهن نزديك بود تا چهار دين هم زمان خود، زردشتي، يهودي، بودايي و يا مسيحي،  مذهب ماني در واقع آن حلقه رابطي است  كه عرفان ايراني رانه تنها به عرفان مسيحي و يهودي دوران خود مرتبط مي‌سازد كه به عرفان اسلامي‌دوران بعدي.
• در تمايز مابين تصوف وعرفان چه توضيحي مي‌توانيد بدهيد؟
– تصوف در ابتدا ارتباط مستقيمي به عرفان ايراني نداشت و درواقع واكنشي بود مذهبي. واكنشي در برابر فساد مذهبي دوران خلافت اسلامي‌بنابراين تصوف اسلامي‌ چيزي نبود جز نوعي بازگشت به زهد و تقواي صدر اسلام، چنين بازگشت هايي به زهد و تقواي مذهبي در مقابل فساد مذهب رسمي و دولتي،
نه منحصر به اسلام است و نه منحصر به دوران خلافت اسلامي. در بسياري كشورهاي ديگر نيز در دروان مختلف ما شاهد چنين حركاتي بوده ايم. صوفيان اسلامي‌اوليه نيز بسياري از افكار خود را از ديرنشينان مسيحي بغداد و جزيره بعاريت گرفته بودند. استفاده از واژه صوفي به مثابه >پشمينه پوش<نخست در ارتباط با فرقه هاي مسيحي بغداد شكل گرفت. اين تصوف اوليه اسلامي‌الزاما نه عرفاني بود و نه ايراني و نهJavanan-ShaheRoyeJeld1288-05 ارتباطي با مفاهيم اصلي عرفان ايراني داشت. هر چند كه تصوف مسيحي خود بي تاثير از عقايد مانوي  نبود.
• چگونه تصوف اسلامي‌را از تصوف ايراني بايد متمايز كرد؟
– تصوف اوليه اسلامي‌كه برخي از  مفسرين تاريخي تصوف توكلي (توكل به خدا) ناميده‌اند  شايد به همان اشكال اوليه تا به امروز هم ادامه داشته است. اما آنچه ما تصوف ايراني مي‌ناميم جنبشي است كه ريشه در افكار كهن ايراني داشت و حدود دو قرن بعد از آن، تصوف اسلامي‌- عربي درواقع در تقابل با خشك انديشي مذهبي و امتيازات ملي،  مذهي و نژادي خلفاي اسلام،  در ايران شكل گرفت. از قرن سوم هجري  به اين طرف ما در ايران شاهد جنبش عرفاني گسترده اي هستيم كه هر چند خود را تصوف اسلامي ‌مي‌دانند و مي‌نامند، اما درواقع در واكنش به آن و در بازگشت به عقايد كهن ايراني شكل مي‌گيرد. اين دوران كه دوران تصوف طغياني ناميده شده دوران طلايي عرفان ايراني بعد از اسلام است.
• تاثير فرهنگي اين افكار درتاريخ ايران چه بوده است؟
– درباره تاثير فرهنگي اين دوران در تمامي‌ تاريخ ايران بعد از اسلام اغراق نمي‌توان كرد. رونق شعر و موسيقي ويژه ايراني درواقع عمدتا به دست صوفيان اين دوران صورت مي‌گيرد. امر احياي زبان فارسي بعد از اسلام را شايد ما بيش از هر گروه ديگري مديون اين گروه هستيم.
خانم خرازي موفقيت بنيادهايي نظير توس را كه پيوسته كوشش در شناساندن تاريخ و فرهنگ ايران كهن تا به امروز دارند آرزو داريم با تشكر از وقت شما.Javanan-ShaheRoyeJeld1288-06