javananDarpichokam298-01

 

 

‌روز اول
پاسخ دندان شكن

محمد سعيد حبشي

javananDarpichokam298-02

باربارا والترز را همه مي‌شناسيد. شهرت او بيشتر به خاطر مصاحبههاي تند و تيزي است كه با رهبران و چهرههاي سياسي و اقتصادي جهان داشت وبه همين خاطر حقوق سالانه او در سال 2007‌ به دوازده ميليون دلار در سال رسيد.
او حالا بازنشسته شده و با آنكه هشتاد و دو سال از سنش مي‌گذرد هنوز خوش پوش و سرزنده است و در مهمانيها، چهره‌ها را سئوال پيچ مي‌كند.
اما باربارا خانم با تمام زرنگيها و حاضر جوابيهايي كه دارد وقتي يك زن طالباني را در سفر اخير خود به افغانستان به زير سئوال كشيد آنچنان از پاسخ اين زن افغانستاني جا خورد كه تا مدتي قادر نبود صحبت كند. او كه مدتي در افغانستان در زمينه مبازات آزادي طلبانه زنان افغاني فعاليت مي‌كرد در كتابي كه در كابل  نوشت به اين نكته اشاره كرده بود كه زنان دربند افغاني هميشه بطور سنتي 5‌ قدم عقبتر از همسرانشان راه مي‌روند.
باربارا انتظار داشت كه با كنار زدن رژيم طالبان، زنان از اسارت درآمده باشند و همراه با همسرانشان قدم زنند، اما وقتي اخيرا او به كابل سفر كرد با تعجب مشاهده كرد كه زنان هنوز  5‌ قدم پشت سر شوهرانشان راه ميروند،  به همين خاطر از يكي از زنها پرسيد:  چرا شما زنان كه از رفتن حكومت طالبان اين همه خوشحاليد هنوز همه پشت سر مردانتان راه مي‌رويد؟!
اين زن نگاهي عميق به خانم باربارا والترز انداخت و گفت:
– بخاطر مينهاي زميني!

روز دوم
معلم و شاگرد

javananDarpichokam298-03

در خبرهاي محلي جنوب كاليفرنيا،  به گزارشي برخورد كردم كه حكايت از عشق شاگردي به معلم در شهر مودتسو داشت.
يك دختر هيجده ساله به نام جوردن پاورز عاشق معلم 41‌ ساله اش به نام جيمز هوكر مي‌شود كه با برملاشدن ماجرا معلم را دستگير مي‌كنند و به دختر هشدار مي‌دهند كه از اينگونه عشقها دوري كند.
معلم 41‌ ساله با توجه به اين كه ثابت مي‌شود كه اوقصد تجاوز و سوءاستفاده نشده و ارتباط آنها با تائيد دختر جوان بوده،  پس از مدت كوتاهي آزاد مي‌شود ولي شغل معلمي خود را براي هميشه از دست مي‌دهد.اما بعد از چند ماه دختر به رغم هشدارهاي خانواده مجددا به سوي معلم پرواز مي‌كند و با فرو  رفتن در آغوش او زندگي تازهاي را باهم آغاز مي‌كنند. اين داستان مرا به سالهاي جواني خودم انداخت كه سناريوي معلم و  شاگرد را نوشتم و دست اندركاران به ويژه  بررسان فرهنگ و هنر با تعجب به آن برخورد مي‌كردند كه مگر در اين جامعه مي‌شود نشان داد كه دختر نوجواني عاشق معلم خود شده است.
به هرحال اين سناريو جلوي دوربين رفت و مينو شفيع نقش دختر نوجوان و شاگرد مدرسه دخترانهاي را بازي مي‌كرد كه عاشق معلم خود مي‌شود كه جاي پدر او بود و اين نقش را منوچهر طايفه بازي مي‌كرد كه در زندگي او زن جواني وارد شده بود و سهيلا بازيگر آن نقش بود. در اين فيلم معلم سعي مي‌كرد شاگردش را كه ديوانه وار عاشق او شده بود، آگاه سازد كه اين عشق،  يك عشق پدرانه است. اما دخترك حاضر به پذيرش نبود تا بالاخره حوادثي  به وجود مي‌آمد و قصه را به پايان مي‌رساند.
اين فيلم را ماردوك الخاص كارگرداني كرد كه البته از نظر فروش توفيق چنداني نداشت. ماردوك نام فيلم را هم كه معلم و شاگرد بود به ايستگاه ترن تغيير داد تا براي تماشاچي جذاب باشد، ولي تفاوت سوژه فيلم با سوژههايي كه آن روز روي صحنه بود تماشاچيان زيادي  را به سينما نكشاند، به ويژه آنكه بازيگراني چون،  فردين، ناصر ملك مطيعي و بيك ايمانوردي هم در آن حضور نداشتند.
به هرحال ماجراي جردن پاورز دخترك 18‌ ساله امريكايي كه عاشق معلم 41‌ ساله خود جيمزهاكر شد مرا به دوراني برد كه نمي‌دانستم سوژه سناريوام روزي به واقعيت تبديل مي‌شود و در باره آن قلم مي‌زنم…

روز سوم
رژه دلچسب

javananDarpichokam298-04

خبرگزاريها به مناسبت جشن استقلال كره شمالي و رژه زنان سرباز اين كشور،  گزارشهايي همراه با تصوير مخابره كردهاند كه هر كدام با برداشتي از اوضاع ديكتاتوري كره شمالي است.
رژه زنان سرباز كره شمالي كه تبديل به يك سنت ديرينه شده امسال در حالي انجام شد كه از رئيس بزرگ خبري نبود و  پسر جواناش جاي او  را گرفته است.
اين مراسم در ميدان بزرگ كيم ايل سونگ بر پا شد و مردم هم براي تماشا آمده بودند. در حين اجراي رژه نيز از بلندگوها سخناني به گوش مي‌رسيد كه حكايت از وعدههاي شيرين آزادي، نان، غذا و پول بود. اما مردم به ويژه مردها به جاي اينكه به اين حرفها گوش كنند چشم به رژه دلچسب دختران و زنان دوخته بودند كه اگر شكم پركن نبود، لااقل حظ بصر داشت….
به هرحال در هر گوشه دنيا مردم را به شكلي سرگرم مي‌كنند تا بقيه با خيال راحت ماست شان را بخورند.

روز چهارم
نفرت از اسلحه

javananDarpichokam298-05

شايد بيست سال پيش بود كه در همين مجله جوانان نوشتم كه يكي از معايب بزرگ امريكا،  وجود اسلحه در دست مردم است و اين درست نيست كه هر كس با درخواست بسيار سادهاي بتواند از اسلحه فروش محلهاش يك اسلحه تهيه كند و با خود حمل نمايد.
آن زمان هم عدهاي از آمريكاييها با آزادي اسلحه در دست مردم مخالف بودند،  اما بسياري هم با آن موافقت داشتند و چارلز هستون بازيگري كه هنر او را ستايش مي‌كردم از جمله چهره هايي بود كه  از بودن اسلحه در دست مردم حمايت مي‌كرد و تشكيلاتي را همه به همين خاطر راه انداخته بود. اما برخلاف او هم اكنون بيل كازبي بازيگر محبوب ميليون ها امريكايي تلاش مي‌كند تا به طريقي موج مخالفت با >اسلحه در خيابان ها< را به راه اندازد كه معلوم نيست موفق خواهد شد يا نه.
تا به حال شاهد صحنه هاي دلخراشي از تلويزيون بوده ايم كه در رستورانها، مدارس وخيابانها به روي مردم بيگناه  اسلحه كشيدهاند و بسياري را داغدار و عزادار ساختهاند.
بيل كازبي امروز در مصاحبهاي با شبكه خبري CNN‌ گفت كه متاسفانه كشيدن اسلحه به روي مردم مثل مسابقه دو شده و هركس كه به دليلي از ديگري دلخوري پيدا مي‌كند بلافاصله به سراغ اسلحه، اين وسيله نفرت انگيز مي‌رود…

روز پنجم
استعفا
به خاطر شكست فيلم

javananDarpichokam298-06

در گزارش هاي مربوط به هاليوود به خبري برخورد كردم كه نشان مي‌دهد فيلم >جان كارتر< كه كمپاني والت ديزني به فروش آن اميد فراوان داشت فقط 68‌ ميليون دلار فروش كرده، و اين در حالي است كه هزينه تهيه اين فيلم 250‌ ميليون دلار بود.
با اين شكست فاحش آقاي ريج راس رئيس شركت ديزني بلافاصله استعفا داد و خود را خانه نشين كرد. علت اين استعفا نيز آن بود كه رايج روي سرمايه گذاري اين فيلم اصرار داشت و مي‌گفت كه نه تنها سرمايه را بر مي‌گرداند بلكه سود فراواني هم به كمپاني ديزني مي‌رساند.
داستان فيلم گرفته شده از رمان >شاهزادهاي از مريخ< است كه توسط ادگار رايس بوروز نوشته شده و كتابش فروش خوبي داشت.
فيلم را اندرو استنتون كارگرداني  كرده كه در ضمن يكي از نويسندگان فيلمنامه آن هم هست.
به هرحال فيلم با آنكه بازيگران بدي نداشت،  به رغم صحنه هاي سكسي و حادثهاي گويا به ذائقه تماشاچي خوش نيامد و باعث گشت تا رئيس ديزني را خانه نشين كند.

روز آخر
تراژدي هفته

javananDarpichokam298-07

سينماي هند و باليوود در شوك قطعه قطعه كردن ستاره زيبايي است كه فقط 26‌ سال داشت.
ميناكشي تاپار ستاره محبوبي بودكه در بسياري از فيلم هاي باليوودي نقش داشت ولي به خاطر بيست هزار دلار جانش را به طرز فجيعي از دست داد.
او قرباني محبت ظاهري دوستانش شد كه او را دزديدند و به دامنههاي نپال بردند تا از بستگانش بيست هزار دلار دريافت دارند و او را آزاد كنند.
ربايندگان چون پاسخ منفي از بستگان ميناكشي تاپار دريافت داشتند سر او را از تن جدا كرده و در محلي انداختند و ساير قطعات بدنش را نيز در طول راه رها ساخته و فرار كردند.
پليس در حال حاضر بدنبال زن و مردي هستند كه با طرح دوستي با ستاره زيباي هند پايان زندگي او را خيلي زود و با تراژدي بسيار دردناكي رقم زدند.
اين حادثه هشداري است كه نبايد به بسياري از دوستي هاي ناگهاني و ابراز همدرديهاي آني اعتماد كرد…
اما به نظر نمي‌رسد كه اين فاجعه در رابطه با گروگانگيري باشد، احتمالا مسائل عشقي و احساسي نيز دركار بوده است.